نتایج جستجو برای عبارت :

در آغوش بادیگارد

محافظ شخصی یا باديگارد از دیگر خدمات تشریف رابین می باشد.محافظ شخصی فردی است که به طور کامل آموزش دیده و آماده ی حفاظت از شما در رویدادها , سمینارها , همایش و دیگر مراسمات می باشد.برای سفارش و درخواست به صفحه باديگارد در سایت مراجعه نمایید. 
باديگاردهای زن این روزها در چین مشتریان زیادی دارند به گزارش چفچفک، و ن ثروتمند ترجیح می دهند که برای محافظت از خود و خانواده هایشان باديگارد زن داشته باشند.
افزایش جمعیت میلیاردها در کشور چین باعث افزایش تقاضا برای استخدام باديگاردها به ویژه محافظان زن که از دقت بالایی برخوردارند، شده است.
اما ن باديگارد در چین برای اینکه به این مرحله برسند دوره های سخت و طاقت فرسایی را می گذرانند. آنان زیر نظر مربیان باتجربه و حرفه ای آموزش می ب
چه لذت بخش است احساس گرمای آغوش خدا .
درست لحظه ای که همه دانسته هایت، دوس داشتنی هایت، اصلا همه داشته هایت را کناری می گذاری و از عمق جان، ندای "الهی و ربی من لی غیرک" سر می دهی .

تبریک نوشت: عید دیروز و امروزتون خیلی خیلی مبارک
دعا نوشت: آغوش گرم خدا نصیب هممون
چه بسیار نی که روح‌شان باکره مانده ! چه بسیار مردانی که به فتح ِ تپّه های کوچک ِ خوش آب و هوا رضا داده اند و آرام نگرفته اند چه بسیار شیرن و شیرمردانی که در پناه ِ آغوش های کوچک به بند کشیده شده اند و درَندگی از یاد برده اند چه بسیار آدم های لایق ِ هم که هر کدام گوشه ای از دنیا گیر و گرفتار شده اند چه بسیار ن ِ تنها و چه بسیار مردان ِ تنها . چه بسیار ن ِ جسوری که بی حیا خوانده می شوند و چه بسیار مردان ِ دیوانه ای که به حماقت متهم
سال‌های زیادی از آن پاییز گذشته، اما او هنوز در آغوش من خواب است. یک منْ جامانده کنار آن دیوار و تکان نمی‌خورد، مبادا که او از خواب بیدار شود. چه لذتی بالاتر از این است که کسی آرامش را در آغوش تو پیدا کند؛ آغوشی که پیش از این به هیچ‌کار نمی‌آمد. یک منْ هنوز به آن دیوار تکیه داده و مست عطر موهای اوست. دلم که می‌گیرد دست می‌کشم بر تن او و نفس در سینه‌ام حبس می‌شود از هیجان. یاد خاطره هیجان اولین‌بار که لمسش کردم می‌افتم. لمس ِ ممنوعه و هبوط. خد
رمان باديگارد اجباری
دانلود رمان باديگارد اجباری اثر فائزه بهشتی راد با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم
رمان من درمورد یی آقای پلیس مغرور و خانم نویسنده شیطونه که این آقای پلیس ما را به دلایلى مجبور می شود باديگارد این خانم نویسنده بشود و این خانم نویسنده ناخواسته این آقای پلیس مجبور به کارایی می کند که آقای پلیس تصورش وحشتناک .
خلاصه رمان باديگارد اجباری
اه لعنتی دلم نمی خواد این ماموریت رو برم آخه خیر سرم سرگر
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
دوست عزیزم جواب سؤالت در متن زیر است
 توجه داشته باش در چند نقطه حساس خانم ها عشق همسرشان را محک میزنند و بر روی آن نمره می‌گزارند
یکی از آن لحظه ها
میزان در آغوش شما بودن است 
بدون اینکه شما میل جنسی داشته باشید
در واقع
برای خانم ها خیلی اهمیت دارد که شما چقدر و چه مدتی او را در آغوش میگیرید در حالی میل جنسی ندارید و فقط از روی دلتنگی و محبت وعشق او را در آغوش میگیرید،
تمام خانم ها این
 
 
مرگ خودخواسته ی شاه توتها رابارها دیده ام …و یا خرمالوهاتنهایی و دسته جمعی !وقتی…خود را از درخت پایین می اندازند !و قلبشان روی زمین پخش می شود !با آرزوهایی له شده …درختی که مستانهدست در دست باد می رقصد …و توتهای بی قراریکه بی پروادر آغوش بادخود را رها می کنند…شبیه به منکه بارها در آغوش توشاه توت شده ام !با قلبی که تکه هایشدر گوشه گوشه ی شهر روی زمینپخش شده اند …باد می وزدشهر تکان می خوردو باز شاه توتهااز میان آغوشها بر زمین می افتند …شا
*فَإنّی قَریب: پس من نزدیکم/بقره،6+آخرین باری که کسی رو بغل کردین کی بود؟دیشب فکر کردم چقدر جای دو بازو که محکم در میان بگیردم و بچسباند به سینه خالی است. حس کردم که چقدر این روزها دلم یک آغوش طولانی محکم می خواهد. و یادم آمد مدت هاست نه کسی را میان بازوهایم میزبانی کرده ام  و نه خودم میهمان بازویی شده ام. و باز فکرکردم، چقدر تلخ.تلخ، مثل پرتاب شدن  وسط دنیایی که خیلی وقت است فراموش شده است. وسط چیزهایی که شاید اصلا فکر نمی کردی خیلی مهم باشد. م
زیر آسمان شب، با سکوت وعده دارم. لب حوض هشت ضلعی با ماهی قرمزهای زیبایش می نشینم. آب را نوازش می کنم. خنکایش که زیر پوستم می دود؛ گویی نوازشم را با بوسه ای نرم و آرام پاسخ می گوید. آب، راه و رسم مهربانی را بهتر از ما آدم ها می داند. به وقتش، در گنجه پاکی و زلالی را می گشاید و تحفه ای از مهر پیشکشت می کند.
نگاهم را به انعکاس آسمان می دهم؛ مهتاب در خاموشی شب، نور لطیفش را توی حوض ریخته و گوشه ای از حوض، بزم ماهی قرمزها را به تماشا نشسته است. ماهی ها حری
سلام دلبر شیرین سخنم خوبی ؟ دلم سخت تو را می خواهد. دلم می خواهد الان دقیقا همین جا بودی ! عطرت در خانه پیچیده و روحم از بوی تو به پرواز در بیاید.آه
کاش دستان گرمت حالا دقیقا بین تاریکی شب سهم من بود. می کشیدی روی صورتم و من دوباره زنده می شدم!
راستی نگفته بودم نه ؟ که من به بوی آغوش تو معتادم؟
نگفته بودم دستات مخدر ان برای من ؟
آخ!
تو نمی دانی من چه احساسی را تجربه می کنم! چه حالی را هر روز زیست می کنم و دم نمی زنم!
مگر دوری از آغوش تو کار آسانی است؟
سلام دلبر شیرین سخنم خوبی ؟ دلم سخت تو را می خواهد. دلم می خواهد الان دقیقا همین جا بودی ! عطرت در خانه پیچیده و روحم از بوی تو به پرواز در بیاید.آه
کاش دستان گرمت حالا دقیقا بین تاریکی شب سهم من بود. می کشیدی روی صورتم و من دوباره زنده می شدم!
راستی نگفته بودم نه ؟ که من به بوی آغوش تو معتادم؟
نگفته بودم دستات مخدر ان برای من ؟
آخ!
تو نمی دانی من چه احساسی را تجربه می کنم! چه حالی را هر روز زیست می کنم و دم نمی زنم!
مگر دوری از آغوش تو کار آسانی است؟
ترکه های درخت آلبالو : تا حالا از جنگ در کردستان چیزی شنیدی؟ بیا مفصل بخوان!
 
ترکه های درخت آلبالو، عصر داستان
معرفی:
این کتاب درباره ی یک معجزه ی واقعی است. کتابی درباره ی وضعیت خاص کردستان. وقتی این داستان را می خوانید متوجه می شوید که شرایط جغرافیایی و اقلیمی کردستان به شکلی بوده که دموکرات ها و کموله ها غلبۀ کامل بر منطقه داشته و آزادسازی آن فقط می تواند یک معجزه باشد.اگر برای تربیت فرزندت از خدا کمک بخواهی حتی وسط فساد و بی دینی هم که باشد
نمیدونم کی ممکنه وارد زندگیم شی
نمیدونم کی قراره با ارامش برای خودم داشته باشمت
حتی نمیدونم میتونم داشته باشمت یا نه
نمیدونم که ایا هیچوقت منو در آغوش میکشی ؟
یا هیچوقت منو همونجوری که هستم دوست خواهی داشت ؟
اما میدونی. خوب میدونم که تو میخوای من حالم خوب باشه
میخوای ناراحت نباشم
میخوای اسیب نبینم
حتی اگر هیچوقت نبینیم تا اینارو بهم بگی 
من اینارو میدونم
خواهرم میگه بلخره ی روز میای
میگه هرموقه لیاقت داشتنتو داشتم میای
اما من مطمن نیستم ک
بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن کریم عده ای را پست تر و بی ارزش تر از حیوانات میداند
________________
هنوز هنری از خود نشان نداده
معنی کلمات را بلد نیست
چون پول دارد و میتواند دونفر را با پول بخرد و نام باديگارد بر آنها بگذارد
چون پول دارد و میتواند اتومبیل بخرد
وجود باديگارد را مم میداند
نمیدانم کلمه مم را از کجا آموخته 
خودش را هنرمند میداند
چقدر مسئولان نظام در تربیت این نسل موفق بوده اند
انقلاب برای چه بود
اختلاف طبقاتی و ثروت سرسام آور
حتی خرید
به ناگه می‌آید. جمع می‌شود پشت پلک ها، چنگ می‌زند بر گلو، شانه هارا در خود حل می‌کند، می‌نشیند روی قفسه سینه و پاها سنگین می‌شوند. آنگاه که فرصت هر تقلایی را گرفت آدم به عمق می‌رود. مثل کودکی که در آغوش مادر گم می‌شود. همه این‌ها آنقدر سریع رخ می‌دهند که آثار آرامش قبل از آن تا مدت‌ها بر چهره باقی می‌ماند.
تو حساس و لوس و زودرنج نیستى! 
وقتى که ناراحتى وقتى از موضوعى دلخورى وقتى که حالت گرفته شده.
تو تمام اون لحظات را حسشون کردى 
پس به احساست احترام میگذارم و به جاى ایراد گرفتن ازت محکم تر در آغوش میگیرمت❤️
 متن از پادکست صلح درون
 
تو را دارم ای گل، جهان با من است.تو تا با منی، جانِ جان با من است.کنار تو هر لحظه گویم به خویشکه خوشبختیِ بیکران با من است.
 
"فریدون مشیری"
 
پ.ن1:
جان و جهان خواند مرا آن صنم 
تا بزیم جان و جهان من است 
 
"سنایی"
 
پ.ن2:
بیا نگارا
بیا در آغوش من 
 
"هوشنگ ابتهاج"
هرگز کودک را به زور نبوسید یا به زور در آغوش نگیرید. کودکی که به زور بوسیده میشود به مرور یاد می گیرد که در برابر دیگران ناتوان است و مقاومت او سودی ندارد. اگر برای بوسیدنش از او اجازه بگیرید زمانی که فردی میخواهد به زور او را ببوسد یا بدن او را لمس کند کودک مقاومت کرده و قطعا شما را آگاه خواهد کرد.
 
من سال‌های زیادی در انتظار بودم. نه در انتظار کسی، در انتظار چیزی که معنی واقعی دوستی، خانواده و جمع است. من این جمعی که پریشانی و ناراحتی‌ام را به راحتی و بدون نیاز به کلمه می‌فهمد، دلش برای آشوب و کلافگی‌ام می‌تپد و نگرانی‌هایم را در آغوش می‌گیرد از پسِ سال‌های سال تنهایی و حرمان و حسرت به دست آورده‌ام. تمام امروز خودم حتی حال خودم را نمی‌فهمیدم، بهانه می‌گرفتم و کلافه بودم اما کسانی را دارم که حواسشان هست، که در آغوشم می‌گیرند، واد
 
پس از هبوط آدم،
حوّا
به قساوتی خفته در دل،
به سنگینی نگاهی ابدی، پابند شد.
حوّا
آن غزل پیچیده‌ی آفرینش،
در زمهریر سکوتی تا ابدیتِ دنیا،
به چارپاره‌ای تشنه از نوشیدن آغوش هو”،
بدل گشت.
و دنیا
این آلودهْ مخلوق
چه می‌دانست بی‌رحمی او تا کجا دامن‌کشان
پیش خواهد رفت.
 
 
پ.کاش بخونی وقتی می‌نویسم که، هرچی روزا بیشتر می‌گذره، ازت بیزارتر می‌شم.
 
 
برای آغوشِ بی‌انتهای تو آدمِ بی‌گناه کم می‌آید!
من همان زنِ کافری هستم که می‌توانست شب‌های محرم پابه‌پایت عزا بگیرد و سینه‌ی کبودشده‌ات را ببوسد. می‌توانست هق‌هق ِ بعد از گریه‌های غریبانه‌ات را آغوش بشود و پای تمام غصه‌هایت بنشیند و ببارد. می‌توانست سحرهای رمضان بیدارت کند و تا نماز خواندنت کنارت بنشیند و نگاهت کند. می‌توانست شربتِ لب‌هایش را سرِ سفره‌ی افطارت بگذارد. می‌توانست شب‌های قَدرَت را قرآن‌به‌سر سر به سرت بگذارد و
مادر  بهشت  من  همه  آغوش گرم تست
گوئی   سرم    هنوز   به  بالین  نرم تست
مادرحیات با تو بهشت است و خرّم  است
ور  بی  تو بود  هر دو جهانش جهنّم است
ما را عواطف این همه  از شیر  مادر  است
این رقّتی که دردل وشوری که درسراست
اغلب  کسان  که پرده حــــرمت دریده اند
در کودکی محبّت مــــادر  ندیده اند
امروز   هستیم  به  امید  دعـــــای تست
فردا کلید باغ بهشتم رضای تست
تو تقصیری نداری. حتما الان روی تختت دراز کشیده‌ای و مردمک‌های دل‌فریب‌ات در پشت پلک‌هایت استراحت می‌کنند. یک‌باره چند حجم هندسی می‌بینی که به هم می‌پیوندند و یک آدم درست می‌کنند. یک مرد چهل و چند ساله، از آینده‌ای دور، کاملا معمولی و متوسط. یک لباس سیاه پوشیده که همانند آسمان شب است و یک پارچه‌ی سفید در دست دارد، روبرویت ایستاده است و می‌گوید:
می‌شناسی؟ اگر بگویی نه، ناامید می‌شوم، اما فرقی ندارد، من حرف‌نزده از رویایت نمی‌روم. آم
سلام. شاید مسخره به نظر برسه اما یه مهمونی خیلی بزرگ و مجلل با کارت دعوت از دوستان و آشنایان و کاسبای محل و خلاصه هر کس دیگه ای که می شناسمشون ترتیب می دم (که بیایند همه) و ازشون میخوام حلالم کنن اگه بدهی دارم می دم ، نصیحتم رو می نویسم و می خونم توجمع، سعی می کنم اشخاصی که واسم مهمن رو از ته دل به آغوش بکشم بعدشم می رم زودتر یه قبر می خرم با سنگ و ترتیب مراسم ترحیمم می دم و زود توبه می کنم
(Anilah — Warrior (w/ Einar Selvik
https://www.aparat.com/v/0QJTb

استدلال را رها کرده‌ام
و به درون تو رانده شده‌ام
پوستم وسعت می‌یابد
استدلال را رها کرده‌ام
و به درون تو رانده شده‌ام
دستها و بازوها می‌رویند
و هر آنچه باید برود را رها می‌کنم
پوستم وسعت می‌یابد
تا آغوش الهی‌ات را احساس کنم
نزدیک بیا
که بتوانم درون تو ذوب شوم
نزدیک بیا
استدلال را رها کرده‌ام
و به درون تو رانده شده‌ام
پوستم وسعت می‌یابد
به درون آغوش الهی‌ات
وزن خود را پشت سر رها می‌کنم
ستون فقرات
دستانم ماننده گنجشک کوچک خیس خورده ی لرزانی چنان در دستانت آرام می گیرد که حس می کنم اگر رهایش کنی دیگر نفسی ندارد برای کشیدن و قلبی ندارد برای تپیدن.
آغوش تو برای من همانند آشیان گرم و محکمی ست که دور می کند تمام سرما را و آرام زیرگوشم زمزمه می کند؛ آرام باش، من هستم.همین بودن برای من به عمق تمامی جهان است.
#دلبر
ماهیچه‌هایی که تنبل بار آمده‌اند فریاد می‌کشند و روی تشکچه‌هامان عرق می‌ریزیم. آه و ناله‌مان که بلند می‌شود مربی جواب می‌دهد که اشکال نداره، تازه از وقتی که دردتون بگیره کار شروع میشه». شاید ورزش یادم بدهد که دردهایم را دوست داشته باشم، با افتخار و بدون این همه سر و صدا در آغوش بگیرمشان و حوصله کنم تا بزرگم کنند. 
صد چمن لاله
روزی اید که دلم هیچ تمنا نکند
دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند
وین سبک جوش گران مایه - که خون نام وی است-
ره به آوند تهی مانده ی رگ ها نکند
یاد آغوش کسی سینه ی آرام مرا
موج خیز هوس این دل شیدا نکند
دیده آن گونه فروبسته بماند که اگر 
صد چمن لاله دمد، نیم تماشا نکند
لیک امروز که سرمست می ِ زندگیم 
دلم از عشق نیاساید و پروا نکند
از لگد کوب ِ‌هوس، پیکر تقوا نرهد
تا مرا این دل سودازده رسوا نکند

سیمین بهبهانی
تازہ غزل
 
نماز عشق جو برپا کرے گا
وہ عاشق مر کے بھی زندہ رہے گا 
 
یہ دنیا ہے یہاں ہر دو قدم پر
سنبھلنے کے لئے گرنا پڑے گا
 
تواضع اس پہ لعنت بھیج دے گی
تکبر سے آکڑ کر جو چلے گا
 
اگر میں گر پڑونگا راستے میں
 تو کیا تو ہاتھ میرا تھام لے گا؟
 
بشر کا لفظ ہی بتلا رہا ہے
بشر دنیا کار شر کرے گا
مرے قاتل نے یہ سوچا ہی کب تھا
سناں پر بھی یہ سر اونچا رہے گا
 
رلائے گی اگر مجھکو یہ دنیا
تو  مجھ پر سب سے پہلے تو ہنسے گا
 
بدل دے گا وہی دنیا کا نقشہ
جو آغوش مصائب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

webco یادداشت‌های چندوقت یکبار در مورد موضوعات سیاسی و‌احتماعی انواع پیچ و انواع رولپلاک در صنعت ساختمان بوی پونه خدمات طراحی / چاپ پیکسل سازی و چاپ روی اجسام برنامه نویسی اندروید زیر و بم دختری به نام آیه نمایندگی تعمیرات لوازم خانگی در تهران serever2424