خری آمد بسوی مادر خویش *** بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری *** اگر تو بچه ات را دوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان *** تو را من دوست دارم بهتر از جان
ز بین این همه خرهای خوشگل *** یکی را کن نشان چون نیست مشکل
خر از شادمانی جفتکی زد *** کمی عرعر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت *** به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من *** به زیبائی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن *** برو اکنون بزرگان را خبر
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
ساعتها در فضیلت شهدا و معجزات شان ،ازاخلاص و ازایثارشان سخن هاگفت.مرا به دنیایی برد که تاکنون پا درآن نگذاشته بودم.تنها حسی که برتمام وجودم غالب بود،حس عقب افتادگی بود،آنها ناکجاآباد بودندومن در مسیر آشپزخانه و سرویس بهداشتی ایام را قتل عام میکردم.
باخود گفتم آنکه اینگونه از شهدامیگوید به طوریقین از زندگی ایشان
حصه برداشته برای آشنایی بیشتر
دراحوالش به نظاره نشستم ماشین شاسی ب
از میان بی نظمی و شلوغی جات موجود در آرشیو های همگانی و فایل های قابل کپی و سرقت های ادبی، من دو تا چیز پیدا کردم.چیز؟. چیز چیه؟ خب خودتون بخونید تا ببینید منظورم چیزه.
داستانی حقیقی. بقلم شهروز براری صیقلانی
( ذکر مثال برای آموزش نویسنگی _ مبحث زمآن_)
گره ی زمانی درون اثر را بیابید؟
هر آدمی ، یک زندگیست
هر زندگی یک قصه ست
و اما برخی از این قصه ها به هزار و یک دلیل دچار فراز و فرود و پیچش های غیر معمولی هستند که فرای باور های ماست
درباره این سایت