سلام
امروز وقتی از خواب بیدارشدم شنیدم که مادرم میخواهد برود وبرود حلیم ونون تازه بخرد وبیاید تا باهم ودورهم صبحانه بخوریم و پدرم از کارمادرم خوشش امد و گفت: علی هم با خو دتببر تا دست تنها هستی وبعد مادرم گفت باشد وبعد هم من هم رفتم تا لباس بپوشم و تا دنبال مادرم برو م
منو مادرم ام روز یک پیاده روی اساسی کردیم و مادوتا اول رفتیم حلیم گرفتیم و بعد رفتیم نون سنگک برای صبحانه گرفتیم و بعد رفتیم خانه و یک صبحانه ی درجه یک خوردیم.
یه کم بعد از
پیش زمینه ارباب و غلام
شب اول محرم 98
هیئت روضه العباس تهران
حسين سیب سرخی
پدرم خادم دربار حسين
(متن و سبک این زمینه زیبا رو در ادامه مطلب ببینید . کربلا نصیبتون)
متن مداحی:
پدرم خادم دربار حسين
مادرم هست عزادار حسين
هر کسی هست طرفدار کسی
پسرم هست هوادار حسين
من از اون روز که دربند تو ام ، آزادم آزادم
چه کنم حرف دگر یاد نداد ، استادم استادم
ماه تویی راه تویی
ابی عبدالله
عشق دلخواه تویی
ابی عبدالله
حضرت شاه تویی
ابی عبدالله
ازازل در طلبت چشم ترم گفت حسين
هرکجا بال زدم بال وپرم گفت حسين
مادرم داد به من شیر محبت اما من حسينی شدم از بس پدرم گفت حسين
هرچه دارم همه ازلطف پدر بود که بنشسته به بالین سرم تا به سحر گفت حسين
تاکه نام گل تو واشد به لبم بازپدر گفت شکر خدایا پسرم گفت حسين
اگر به جز عشق حسين در سرم باشد خداکند که روز آخرم باشد
از عشق علی مددگرفتیم آن چیز که می شد گرفتیم .
"کمتر حرف بزن و بیشتر گوش کن!"
خانهای که من در آن بزرگ شدم، پر بود از فعالیتهای مختلف. مادرم مدام در حال طرحریزی فعالیتهای کارآفرینی جدید بود و من و خواهرانم به شدت مشغول اجرای آنها بودیم.»
در میان این هرج و مرج، پدر اما، لنگرگاه آرامش و ثبات و مسئول پشتیبانی از خانواده بود. وی مینویسد: پدرم فرد ساکتی نبود. اما به اندازه بقیه ما حرف نمیزد. این حالت، باعث ایجاد یک تعادل معرکه در خانواده شده بود. ما میدانستیم هر اتفاقی که بیفتد
به چهره اش می نگرم، مردی جوان و پرشور و با صورتی روشن ودلگرم؛ که شورِ جوانی را به من نوید میداد. من با اشتیاق او را نگریستم و درانتظارِ رسیدن به او بودم. به چهره ی مادرم و شورِ مهربانی اش نگریستم. پدرم را دیدم که با قامت بلند و موهای مشکی پرپشت کار می کند و چند خانوار را زندگی می بخشد و من افتخار کردم. بی وقفه به اطراف چشم دوخته بودم و منتظرِ روزی جدید بودم که بدانم چه میگذرد. چندین سال گذشت؛ آن مرد رویاهایم دوران جوانی اش را گذراند و من ننگریستم.
باید بگم میترسم . قدم هایی که دارم بر میدارم تهش میتونه به نوک کوه منجر بشه و حتی هر قدم اشتباهی میتونه باعث سقوط من بشه و حالا شاید پر استرس تر از دیروزم . میترسم , چون خیلیا تو کارم نه آوردن . خیلیا و من چاره ای ندارم دختر. دارم برنام میچینم و بیست و چهار ساعت شبانه روز رو تجسم میکنم . به شدت دلم درد میگیره به خاطر پدرم و البته مادرم .خدایا میشه ایندفعه همه جوره کمکم کنی؟ من همه ی خودمو میسپرم دستت همه چیز رو کنترل کن . همه چیز رو خوب تغییر بده . خدا
چندروز پیش بود که پاییز امد. از روز اول سرما خوردم. البته انقدرها هم سرد نبود ولى خانه ى من یک زیرزمین است و سردتر از بقیه ى خانه هاست. خانه ى من تفاوتى با زندان ندارد. من در طول روز نور افتاب را حس نمیکنم و صداى هیچ پرنده اى را نمیشنوم. یکبار دامادمان گفت که خانه ات مناسب خودکشى ست. دامادمان بسیار قدبلند و تو دل برو و اردیبهشتى ست! مادرم او را پرستش میکند. البته که خداى مادرم، برادرم است ولى دامادمان هم پیغمبر همان خداست! و هرچه باشد دختر تحصیل ک
سخنان زینبی دختر سپهبد شهید قاسم سلیمانی
دختر شهید سلیمانی خطاب به رهبر انقلاب: آقاجان نکند شهادت پدرم ناراحتی به چهره شما بیاورد.پدرم خواب راحت را از چشم تمام مستکبران و تکفیریها ربودامروز جهانیان استقبال ایرانیان را از پیکر پدرم نظاره کردند و این استقبال امروز در تهران و فردا در کرمان ادامهدار خواهد بود.ترامپ! خیال نکن با شهادت پدرم همه چیز تمام شدعموی عزیزم سید حسن نصرالله پیام خودش را داد.پدرم یک همراه دیگر هم داشت که من دلم نمیآ
ترجمه صفحه ۸۹_______________________________اِمای عزیز، من یک مشکل دارم ، و به کمکت احتیاجدارم. پدر و مادر من واقعا سختگیر هستند و هیچوقتنمیگذارند کاری انجام بدهم! برای مثال ، زمانی که بادوستانم به بیرون میروم، مادرم همیشه میپرسد، "کجاداری میروی؟ داری با چه کسی میروی ؟"دو ماه پیش یک گوشواره گرفتم و پدرم واقعا عصبانیبود.او مرا مجبور کرد که آن را در بیاورم. پدر و مادرممیخواهند هرکاری که انجام میدهم را کنترل کنند. اما منهجده سالم است!
ادامه مطلب
موشک کاغذی بلند شد و پدرم را به اشتباه انداختپدرم داد زد: .هواپیما بمب روی قرارگاه انداختپدر از روی صندلی افتاد، پاشد و گفت: یا علی». افتادسقف با بمب اولی افتاد او به بالا سرش نگاه انداختتانک از روی صندلی رد شد شیشه ی عینکم ترک برداشتیک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفیه و کلاه انداختخاکریز از اتاق خواب گذشت من و او سینه خیز می رفتیماو به جز عکس خانوادگی اش هرچه برداشت بین راه انداختبه خودم تا که آمدم دیدم پدرم روی دستهایم بودیک نفر دوربین به
احسان محمدی فاضل : امروز قبرهایی رو دیدم که روز و ماه و سال تولدم به تاریخ 2500 ساله روی آنها حک شده بود. برق از مردمک چشمم پرید، روزی که مادرم از درد انتظار آمد من به خود خنج میزد و پدرم نگران از حال هردومان لرزش پا گرفته بود، عده ای در چند فرسخی مویه کنان بر شانه های او تلقین می خواندند. آن روز برای من و او شروع یک راه بود.چه زود دیر می شود، کاش اولش بود.نمیدانم برای من یا برای او.اما اول او از آنچه که در آینه می بینم بر من نزدیکتر است. حال و هویم
خادم الحسين
حاج سید ابوالحسن محمدی طبائی
به دیار حق شتافت
مراسم تشییع: چهارشنبه ساعت 10 صبح در آرامستان دارالسلام.
مجلس ترحیم: چهارشنبه ساعت 15:30 الی 17 در مسجد سید برگزار میشود.
وبلاگ پوریا مهدوی مقدم مصیبت وارده را به بازماندگان تسلیت و برای عزیز سفر کرده علو درجات را از درگاه حق خواستار است.
ابوعلی حسين بن عبدالله بن سینا، مشهور به ابوعلی سینا و ابن سینا و پور سینا (زادهٔ ۳۵۹ ه. ش. در بخارا –درگذشتهٔ ۲ تیر ۴۱۶ در همدان، ۹۸۰-۱۰۳۷ میلادی[۵])،[۶][۷][۸] پزشک و شاعر[۹] ایرانی[۱۰][۱۱][۱۲][۱۳] و از مشهورترین و تاثیرگذارترینِ فیلسوفان و دانشمندان ایرانزمین است که به ویژه به دلیل آثارش در زمینه فلسفه ارسطویی و پزشکی اهمیت دارد. وی نویسنده کتاب شفا یک دانشنامه علمی و فلسفی جامع است و القانون فی الطب یکی از معروفترین آثار تاریخ پزشکی است.[۱۴][۱
تفاوتی میان غذای خادمیاران و خادمان امام رضا(ع) نیست/ امکان اسکان برای 100 هزار خادمیار فعال وجود ندارد
مدیر مرکز امور خادمی آستان قدس رضوی گفت: هر کسی در حرم خدمت میکند در ساعت خدمت خود از غذای تبرکی حرم میل میکند.
به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، خادمیاری آستان قدس رضوی فرصتی است که بستر خدمترسانی به زائران و مجاوران امام رضا(علیهالسلام) را برای افراد بیشتری فراهم کرده است.
برخی از خادمیاران امام مهربانیها با مراجعه به سامانه ف
بیماری
پدرم اهل خیالبافی نبود یعنی تمام آنهایی که پدرم را میشناختند تصدیق میکنند
که تصویری از رویاپردازی و یا قصهگویی از پدرم در ذهن ندارند. در خاطراتش از شهر
کوچکی در حوالی هیروشیما صحبت میکرد. شهری که گرچه مردمش از آن بمباران جهنمی جان
سالم بهدر برده بودند اما از عوارض آن بی نصیب نبودند البته این تنها یک حدس بود
چون وقتی پدرم به آن شهر رفته بود چندین سال از بمباران گذشته بود. مردم این شهر
همه از عارضهای شبیه به گلودرد رنج میبر
زن جوان در چنگ مرد غریبه
یاس تک - خیلی از وقت ها ما درباره دیگران اشتباه قضاوت می کنیم چرا فلان زن فاسد شد؟چرا فلانی معتاد شد؟چرا او شد و خیلی از این حرفها .در ادامه با زندگی زن جوانی آشنا خواهید شد که در دام مردان غریبه افتاد
- زن ۲۲ سالهای است که در پاتوق سیاه یک زن خلافکار به چنگ قانون افتاد ، درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهرک ناجای مشهد توضیحاتی ارائه داد.
- این زن جوان درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار ا
برادرم(از دانشگاه انصراف میدهد، در نزاع خیابانی دو نفر را میکُشد، به ماریجوانا روی می آورد.)
مادرم نیم ساعت بعد: پسرم درو باز کن برات چایی آوردم.
من (لیوانِ حاوی آبرنگم چند روز روی کابینت بوده)
اولین حرف مادرم بعد از دو روز قهر، وقتی دارد در را به رویم می بندد چون دارم راهی دیار غربت میشوم: خدافظ.
همیشه دلم میخواست فرزند یه خانوم و آقایی میبودم که شدیدا عاشق هم بودن و بعد ازدواج کردن از این عشقای اسطوره ای! ولی بعدا به این نتیجه رسیدم اگه عشق باشه حتی کم زندگی یه رنگِ دیگه ای داره. متاسفانه ازدواج مادر و پدرم کاملا از روی منطق اینکه این خانم یا آقا برای زندگی مناسبن اتفاق افتاده و کمترین علاقه ای حداقل از طرف مادرم نبوده. باورش یکم سخته ولی طی این بیست و چند سال زندگی مشترکشون مادرم حتی یه بارم پدر رو به اسمش صدا نکرده و همیشه حرفاشو با
وقتی که من ساله بودم، مادرم به من زل زد و داستان واقعی پدر پدر بیولوژیک من را به من گفت، این که آنها ازدواج نکرده بودند، باردار شدم، و تصمیم گرفت که من را بخواهد و اینکه او تنها مادر است. و او به پدر بیولوژیک من گفت: "اگر شما به طور کامل در زندگی خود نخواهید بود، پس شما از تصویر خارج می شوید." پس از آنکه من را دید، پدرش را ملاقات کرد، ازدواج کرد و او را پذیرفت منمن شوکه شدم نه این واقعیت که مادرم وقتی از من متنفر نبود ازدواج کرد اما با این واقعیت
وقتی خیلی کوچک بودم اولین خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم ، هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده.
قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمیرسید ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف میزد می ایستادم و گوش میکردم و لذت میبردم.
بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این جعبه جادویی زندگی می کند که همه چیز را می داند. اسم این موجود اطلاعات لطفآ بود ، و به همه سوالها پاسخ می داد. ساعت درست را می دانست و شما
پ.ن:
متنی که شب عاشورا تو کانال تلگرام آقای زائری دیدم و الحق اشکمو دراورد.
"پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من چند ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ، در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم مفهوم شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند چیست ( در بزم غم حسين مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسينی بوده ؟روزی در سن حدود بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله بنام حسين که فهمیده
۱/ آیةالله شبیری زنجانی: حاج احمد خادمی، خادمِ خانهزاد مرحوم آیةالله بروجردی و بزرگشدهٔ بیت ایشان بود. ابتدا پدرش خادم آقای بروجردی بود. یعنی در سال ۳۲۸ زمانی که آقای بروجردی مجتهداً از نجف به بروجرد برگشت، آن موقع پدر حاج احمد، خادم ایشان بود. شنیدم آن زمان حاج احمد بچه بود و دنبال الاغ آقای بروجردی می دوید.
ادامه مطلب
ایسنا نوشت: سال ۱۳۵۹ زمانی که شیپور جنگ نواخته شد.روز اول مهرماه ما به مدرسه رفتیم اما محمدحسين به بهانه بازی کردن از منزل خارج شد ولی دوباره برگشت و بار دیگر با ما خداحافظی کرد و به مادرم گفت:مادر امروز با من قشنگ خداحافظی کن. مادرم که فکر میکرد او میرود بازی و زود برمیگردد با لبخندی حسين را در آغوش گرفت و با هم خداحافظی کردند. حسين نیز راضی از منزل خارج شد.
محمدحسين فهمیده در یکی از روزهای اردیبهشتماه سال ۱۳۴۶ در محله پامنار قم به دنیا
در دوران کودکی علاقهی بسیاری به نماز خواندن داشتم؛ خیلی وقتها در نمازهای شبانه با پدرم بر میخواستم و او را همراهی میکردم.شبی به مهمانی رفته بودیم. پدرم نیمههای شب برای نماز برخواست و من هم مشتاقانه برخواستم. پس از وضو گرفتن نماز خواندن را شروع کردم. همهی مهمانان که از دوستان و آشنایان بودند،
ادامه مطلب
با سلام ، امروز میخوام نحوه ی ایجاد درگاه پرداخت با استفاده از سیستم جهان پی برای بلاگ نویسان عزیز رو بگم.
نمونه دکمه ایجاد شده در آخر مطلب هست.
قبل از همه عضو سایت جهان پی شوید؛ از اینجا ، سپس وارد سیستم شوید. بقیه مراحل رو به ترتیب انجام بدید.
قسمت پنل مدیریت (سمت راست سایت)
گزینه تنظیم درگاه پرداخت کلیک کنید
سپس روی گزینه درخواست درگاه پرداخت عادی کلیک کنید
با کلیک روی این قسمت سمت چپ باکس باز می شود که اطلاعات درگاه رو از شما میخواهد.
عنوا
ز کودکی خادم این تبار محترمم چنان حبیب مظاهر مدافع حرمم به قصد حفظ حریم حرم به پا خیزم کنار لشکر عشاق حسين هم قدمماگر که حرمت این بارگه شکسته شود و یا اگر که ره کرب بلا بسته شودچنان زنم به پیکر غاصب شام و عراقکه بند بند وجودش ز هم گسسته شودحکم دفاع از حرم ز شاه نجف دارمبه امر رهبرم همیشه جان به کف دارمهدف فقط رهایی عراق و سوریه نیستمسیرم از حرم است قدس را هدف دارمز کودکی خادم این تبار محترم چنان حبیب مظاهر مدافع حرمم به قصد حفظ حریم حرم به پا
بسم رب الرفیق
امام باقر علیهالسلام فرمودند:وقتی لحظات شهادت پدرم امام سجاد علیهالسلام نزدیک شد، مرا در آغوش گرفت و فرمود:ای نور دیده، پسرم! تو را به همان چیزی وصیت میکنم که پدرم سیدالشهداء علیهالسلام، در وداع آخرینِ قبل از شهادت به من وصیت کرد و فرمود: پدرم امیرالمؤمنین علیهالسلام به من وصیّت کرد که:
"یا بُنَیَّ، إیّاکَ و و ظُلمَ مَن لا یَجِدُ علیکَ ناصِراً إلّا اللهُ؛ای نور دیده، پسرم! بترس از ستمکردن به کسی که جز خدا یاوری ندار
روزی که شروع کردم فقط یک دختر هفده ساله بودم
حالا وقتی به خواسته ام میرسم
یک دختر بیست ساله می شوم
هیفده سالگی، هیجده سالگی و نوزده سالگی ام
به اشک و اه گذشت
به غم و نرسیدن گذشت
به خواستن و نتوانستن گذشت
من حتی اگر به خواسته ام برسم به ماه ها روانشناسی و کمک نیاز دارم تا دوباره به خودم برگردم اگر برگردم
سه سال اسیر شدن کم نیست
سه سال اسیر چنگال نرسیدن شدن کم نیست
میترسم سکته کنم و مادرم دق بکند
میترسم پدرم از نبود من گریه کند
میترسم سکت
ابوحمزه ثمالی آورده است که در یکی از روزها در محضر درس امام محمدباقر(علیه السلام) بودم، هنگامی که حاضران رفتند، امام باقر(علیه السلام) فرمود: اباحمزه! از رخدادهایی که خداوند آن را قطعی ساخته است، قیام قائم ماست. هرکس در آنچه می گویم تردید کند، با حال کفر به خدا، او را ملاقات خواهد کرد. آن گاه فرمود: پدرم و مادرم فدای وجود گرانمایه او باد که همنام و هم کنیه من است و هفتمین امام پس از من. پدرم فدای کسی باد که زمین را لبریز از عدل و دادمی کند، همان
دانلود آهنگ آرون افشار مادر
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * مادر * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , آرون افشار باشید.
دانلود آهنگ آرون افشار به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Aron Afshar called Madar With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ آرون افشار به نام مادر
مادرم حرفی بزن که تشنه لالایی ام من که جان میدم برایت همدم تنهایی اممن همیشه کودکم آغوش تو جای من است من اگر خوبم دعایت پشت دنیای من
درباره این سایت