نتایج جستجو برای عبارت :

برادرم نباش

خر وصیّت کرد : فرزندم ! بیا و ‌خر نباش !این همه خر بوده ای ، کافی ست ، پس دیگر نباش !
یا تلاشت را بکن با پارتی پُستی بگیر !یا فرار مغزها کن ! توی این کشور نباش !
کار کردن مثل خر در شأن ما هرگز نبود !همتی کن وارثِ این شغل زجرآور نباش !
سعی کن یا رانت خواری یا زمین خواری کنی !هر چه می خواهی بخور اما پی عرعر نباش !
آخورت را پُر کن و تنها خودت از آن بخور !بیخودی دلسوز اسب و قاطر و اشتر نباش !
از مترسک هم نترس ، اصلا به او جفتک بزن !لیک روی خط قرمزهای گاو نر نباش
دانلود اهنگ مازندرانی زمونه ناجور نباش زمونه نامرده دلبر با صدای رضا کرد
دانلود کامل اهنگ جدید رضا کرد به نام  زمونه ناجور نباش
متن اهنگ
زمونه های زمونه بیوفا چی رو دونه…♯♫♪
می دل غریب جا دره دلبر ته وسه خونه…♯♫♪
آهای دیوونه وومه می دل ره نزن پس…♯♫♪
می دل ره پس نزن یار غریب هستمو بیکس…♯♫♪
ادامه مطلب
یکی بود یکی نبود                                                                                                                 
روزی طوطی با پدرش زندگی می کرد    .         اون طوطی خیلی مغرور بود .پدر طوطی یک روز  به طوطی گفت ((  انقدر مغرور نباش اما طوطی گوش نکرد 
پدر گفت ((الان وقت این که اروسی کنی اما طوطی گفت (( باشه اما باید خدم انتخاب کنم دختر 
یک روز طوطی رفته بود به جنگل یک دختر زیبا دید . طوطی گفت (( باید با من ازدواج کنی
دختر گفت (( تو چقدر مغروری من نمیام 
از
 
زندگی انچنان مزخرف است که با بی رحمی دست تقدیر را چنگ زده و انرا مانند دنیایی کثیف برای ما زهر میکند 
 
هیچوخ 
بیش از حد شادی نکن 
بیش از حد ناراحت نباش 
بیش از مهربون نباش 
بیش از کمک نکن 
بیش از حد حق نگو !
بیش از حد آدم نباش !
 
ولی گاهی 
 
لاشی باش !
عوضی شو !
عوض شو !
سرد شو !
بی رحم باش !
چشماتو ببند و هر چی حس کردیو نابود کن !
مغرور باش!
یخ باش !
 
ولی ب اندازش :]
 
فهمیدنش اسونه  
گرفتی چی‌میگم؟
 
خب خب  
ب وخت ساعت جدایی  
 
گفتم ک تقدیر گنده دی
امام مهدی(ع) از دیدگاه امام زین العابدین(عج)
یکی از آقا زادگان امام زین‌العابدین علیه‌السلام می گوید: هر وقت پدرم می خواست در مورد برادرم محمد» سخنی بگوید از او باقر» تعبیر می کرد، یک روز پرسیدم: پدرجان! چگونه است که برادرم را باقر» تعبیر می فرمایید؟ پدرم تبسمی کرد و به سجده رفت و سجده اش را طول داد، شنیدم در سجده عرض می کند: بار خدایا! تو را سپاس می گویم چه نعمت‌هایی بر ما اهل بیت ارزانی فرموده ای». این را چندین بار تکرار کرد و سر از سجده
امروز دوشنبه 31 تیرماه 1398 ساعت 11:30 بعد از ظهر
بد نیست آدم از کمبودهایی که حس میکنه حرف بزنه به خصوص وقتی جایی قرار داره که کسی نمیشناستش و قرار نیست قضاوتش کنه یا علیه خودش استفادش کنه!
یکی از کمبودهایی که تا به حال خیلی حسش کردم.(میشه گفت از دوران کودکی بگیر تا همین الان که نشستم و دارم اینا رو تایپ میکنم) حس متعلق به جایی یا گروهی بودنه.!
بذارید چندتا داستان براتون بنویسم از دوران مختلف توی زندگیم.
1) یادم میاد یه زمانی توی یه خونه زندگی میکر
 
اتحادیه ابلهان
اتحادیه ابلهان یکی از بهترین و شیرین ترین کتاب های بود که تا کنون خوانده بودم و احتمالا خواهد بود.
طنز شیرینی داشت. طنزی که کمی باید با فرهنگ آمریکایی کتاب آشنا می بود. همیشه طنز را دغدغه کامل می کند. این کتاب پر از دغدغه بود.
عاشقانه‌کتاب را خواندم و شخصیت ایگنیشس مثل برادرم بود. مانند برادرم شده بود. گاهی با او همدردی می کردم.
با او گاهی هم اندیشه بودم. این‌کتاب به شدت پیشنهاد می شود. اولین بار با داستان عجیبش جذب این‌کتاب ش
 
اتحادیه ابلهان
اتحادیه ابلهان یکی از بهترین و شیرین ترین کتاب های بود که تا کنون خوانده بودم و احتمالا خواهد بود.
طنز شیرینی داشت. طنزی که کمی باید با فرهنگ آمریکایی کتاب آشنا می بود. همیشه طنز را دغدغه کامل می کند. این کتاب پر از دغدغه بود.
عاشقانه‌کتاب را خواندم و شخصیت ایگنیشس مثل برادرم بود. مانند برادرم شده بود. گاهی با او همدردی می کردم.
با او گاهی هم اندیشه بودم. این‌کتاب به شدت پیشنهاد می شود. اولین بار با داستان عجیبش جذب این‌کتاب ش
فیلم اصلی لحظه درگیری و بازداشت سید مهدی صدرالساداتی


به گزارش خبر فوری، سید رضا صدرالسادتی مبنی بر احضار و بازداشت برادر خود به دادگاه ویژه ت اظهار کرد: برادر بنده روز گذشته احضاریه‎ای را از دادگاه ویژه ت دریافت کرد که عکس آن را نیز در صفحه خود قرار داد که در این احضاریه موضوع اتهام و احضار وی قید نشده بود.وی افزود: برادرم روز گذشته به دادگاه ویژه ت مراجعه کرده است چرا که اگر این اقدام را انجام نمی‎داد برای وی حکم جلب صا
حرفت را راحت بزنبی دلواپسی بپوشهر جا هم که خواستی قدم بذار هر وقت دلت خواست به آب بزنهر حیوانی را هم که خوشت آمد بغلش کن،مهم نیست گاو باشد یاگاو زاده یا پرنده ،فقط نگران چشم های دنبال کننده نباش.
ببین، تا بوده همین بوده،قضاوت ها نا تمام اند و پشیمانی ها بی پایان.توی پروفایلت، خودت باشتگ شلوارت را بعد ِ خرید بکنکفش نو را همانجا بپوش و بیا بیرونساندویچت را دو‌نونه با خیارشور اضافه دستت بگیر و توی خیابون در حالی که به گردنبندهای چشم نواز طلاف
چندروز پیش بود که پاییز امد. از روز اول سرما خوردم. البته انقدرها هم سرد نبود ولى خانه ى من یک زیرزمین است و سردتر از بقیه ى خانه هاست. خانه ى من تفاوتى با زندان ندارد. من در طول روز نور افتاب را حس نمیکنم و صداى هیچ پرنده اى را نمیشنوم. یکبار دامادمان گفت که خانه ات مناسب خودکشى ست. دامادمان بسیار قدبلند و تو دل برو و اردیبهشتى ست! مادرم او را پرستش میکند. البته که خداى مادرم، برادرم است ولى دامادمان هم پیغمبر همان خداست! و هرچه باشد دختر تحصیل ک
برادرم(از دانشگاه انصراف میدهد، در نزاع خیابانی دو نفر را میکُشد، به ماریجوانا روی می آورد.)
مادرم نیم ساعت بعد: پسرم درو باز کن برات چایی آوردم.
من (لیوانِ حاوی آبرنگم چند روز روی کابینت بوده)
اولین حرف مادرم بعد از دو روز قهر، وقتی دارد در را به رویم می بندد چون دارم راهی دیار غربت میشوم: خدافظ.
نپرس از حال و روز من فقط برو، نمون نشو پاسوز فقط برو …♪برس به زندگیت به فکر من نباش، ازم که پرسیدن بگو دوسم نداشت …♪یکی دوتا نیست آخه درد این دلم، چیزی نمیگی خیلی مرد این دلم …♪زیادی عاشقت شدم دلت رو زد، بذار تموم شه قصمون چه خوب چه بد …♪
دلم می خواد یه روز به دراز2 بگم که یه روزی اینو گوش می دادم و با فکر کردن به تو پر بغض می شدم.
برادرم نباش (پارت 12)
غزل پشت سرم اومد با عصبانیت گفت : چیکار کردی دیوونه این چه طرز برخورد بود ؟؟
گفتم: فقط جبران کردم همین.
غزل : وااااای من از دست تو دیوونه میشم اونکه عمدی اینکارو نکرد.
گفتم : میشه توو کارای من دخالت نکنی منو نگابا این مانتوی خیس تا آخر کلاس چیکار کنم؟؟؟؟
مهسا و آیدا پشت سرمون اومدن تا خواستن دهن باز کنن گفتم : سکوت لطفا .
رفتیم سرکلاس این استادمون آقای سپنتا بودن همسرشونم خانم قاسمی ایشونم استاد یکی از درسامون بودن . استاد سپ
دلم کمی معنویت می خواهد، کمی. فقط کمی هم من را کفایت می کند. همین که کمی معنویت اصیل و ناب پیدا کنم، خودم را به آن می سپارم. دلم می خواهد از زخمتی روزگار، از کوچکی خودم و از بزرگی کائنات به آن پناه ببرم و بدانم که من هر چند کوچک در این دنیای  بزرگ جایی هست که می شود به آن تکیه کرد.
دلم کمی مهربانی می خواهد. مهربانی واقعی و عمیق.
دلم دستانی گرم می خواهد که روی شانه ام باشد و بگوید نگران نباش.
1) زندگی ارزش زنده بودن را دارد.
2) به خودم حق انتخاب می دهم.برای خودم هدف دارم و این به من احساس خوبی می دهد.
3) یاد گرفته ام که به دیگران ((نه)) بگویم.یاد گرفته ام که به جای دفاع از حقوق دیگران از حقوق خودم دفاع کنم.
4) افرادی هستند که از من سوء استفاده می کنند و با من رفتار درستی ندارند.من دارم روی این مسئله کار می کنم که نوع دوستی هایم را تغییر دهم.
5) یاد گرفته ام در محیط کارم حد و مرزی قائل شوم.
6) روابطم با خدا خیلی بهتر شده است.می دانم که کسی به فکر من
اینجا جنگله. هر کس ب فکر خودشه و تو چرا یاد نمیگیری لازم نیست نگران همه باشی؟ لازم نیست هروقت کسی ناراحت بود حالشو خوب کنی. لازم نیست جور همه رو بکشی. لازم نیست هرکاری خواستی بکنی ب همه بگی ک اگه میخان اونام انجامش بدن
ببین کلا تو شرایطی ک تو یاد بقیه میفتی و میخای کمکشون کنی اگه اونا تو اون شرایط باشن اصلا یه لحظه اسم تو یادشون نمیاد
پس انقد نگران آدمایی نباش ک نگرانت نیستن
 
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) :
خداوند متعال، برای برادرم علی بن ابی طالب (علیه السلام) فضائلی قرار داده که کسی جز خودش نمی تواند آنها را بشمارد.هرکس فضیلتی از آن فضایل را در حالی که به آن اقرار دارد، یادآوری کند؛ خدا گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد.
القطره، سید احمد مستنبط، بخش فضایل امیرالمؤمنین
همیشه فکر می‌کردم به تنهایی می‌توانم از پس هرکاری که شروع می‌کنم بربیایم. می‌گفتم شخصا تجربه می‌کنم تا منت کسی هم بالای سرم نباشد. اگر زمین خوردم دستم را به زانوانم می‌گیرم و یاعلی گویان بلند می‌شوم. مدتی‌است اما متوجه شده‌ام، نه! از یک جایی به بعد فقط در حال درجا زدنم. امروز هم مطمئن شدم احتیاج به کسی دارم که مستقیم کمکم کند.
 
 
وقتی کسی که مثل یک پزشک، حنجره‌‌ی متنم را معاینه می‌کند تا چرک نداشته باشد و اگر داشت نسخه‌ی حکیمانه می‌پی
::هوالرفیق::
اینقدر مطلب تو ذهنم هست که نمیدونم از کجاش شروع کنم؛ با دیدن استاتوس محمد گفتم بزار با همین بریم جلو:
بدترین چیز تو دنیا وابستگیه، به هر چیز و هر کس اگر وابسته باشی زور می‌شنوی و نمی‌تونی کاری کنی. یک روز باید وابستگی‌ها رو برید و به آتیش کشیدشون، اون روز همه باید بترسن ازت!»
این که متن استاتوس را نوشتم برای این بود که امانت را رعایت کرده باشد، نه آنکه با آن موافق (یا مخالف) باشم.
ادامه مطلب
نمی دونم فیلم 500days of summer رو دیدید یا نه !
اما موضوع فیلم به طور مختصر درباره ی ۵۰۰ روز از یک رابطه است با دختری به نام سامر ، از اولین روزی که آقای تام ، سامر رو‌ میبینه تا پونصدمین روزی که کامل فراموشش میکنه .
در آخر فیلم هم با کس دیگه ای آشنا میشه به اسم پاییز .
در کل میخواست بگه که سرنوشت کلی فصل روبه روت قرار داده ، کلی اتفاق خوب و اگه ی وقتی یکی از این انتخاب خوبا یهو تهش بد شد ، نگران نباش چون اتفاق خوب تری توی راهه .
و‌ من همه ی اینها رو گفتم
متن در مورد دستانت
در این مطلب از سایت جسارت می خواهیم در مورد متن در مورد دستانت صحبت کنیم. امیدواریم این مطلب مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.اگر علاقه مند هستید که شعر در مورد دست را مطالعه نمایید با ما همراه باشید.
متن در مورد دستانت
سردار_سلیمانی: باشهدا بودن سخت نیست
باشهدا ماندن سخته
مثل شهدا بودن سخت نیست
مثل شهدا ماندن سخته
راه ‌شهدا یعنی…
نگهداشتن آتش در دستانت
متن عاشقانه در مورد دستانت
عشق یعنی
دستانم را بگیری
نگاهم کنی
و بگویی
م
پست‌هایتان را می خوانم و گاهی برایتان شاد و گاه غمگین می‌شوم،با اطرافیانم حرف‌ می‌زنم و می‌خندم اما تلخی‌ این روزها مقابل چشمانم دور نمی‌شود، عجیب روزهای گندی دارم،تو گویی مشکلات چون مسلسلی به رگبارم می‌بندد و تنِ خسته‌ام را بی‌جان‌تر می‌کند،زخمی‌ام،زخمیِ زخم‌های روزگار! چه برای پاییز می‌دیدم و چه شد.
۱۸ روز پیش(که البته ما ۵ روز پیش فهمیدیم) برادرم جدا شد، انقدر ناگهانی و شوکه کننده بود که حتی فرصت ریختن اشک‌هایمان را هم پیدا
برخی فکر می کنند کهانسان موفق کسی است که همیشه برنده باشدو هیچوقت بازنده نشود‼بالاخره دست بالای دست بسیار است
ممکن است انسان ولو همیشه هشیار باشد اما در یک واقعه نتیجه را به طرف مقابل و حریف واگذار کنددر حالیکه باید گفت:انسان موفق کسی است کهدر یک بازی دو بار بازنده نباشد‼شکست پل پیروزی استنگران نباش تجربه ای می‌شود برای دفعه بعدبه قول قدیمی ها درس عبرتی باشد برای دفعات بعدانسان عاقل و مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شودلا یلدغ المومن
روز جهان عاری از خشونت و افراطی‌گری، اسمی طولانی، بزرگ و سنگین است. دور به نظر می‌رسد. انگار که در گوشه‌ی امنی نشسته باشیم و فقط بخواهیم احتیاطا تلاشی بکنیم تا در معرض ترکش خشونت جهان متعفنی که ربطی آن چنانی هم به ما ندارد، نباشیم. اینقدر دور به نظر می‌رسد که سخت درموردش می‌نویسم: خشونت، افراطی‌گری و من؟! احتمالا شما هم اولین چیزی که به ذهنتان می‌رسد داعش است، نمونه‌ی عینی خشوت و افراطی‌گری. اما نه، این بار نزدیک‌تر و ملموس‌تر به خشونت
برنامه و بازی رایگان
همایت کنید .دنبال بازی های دیتا دارمیگردی .یا پول بی نهایت هستی در این کانال پیدا میکنیدنبال برنامه های پولی هستی ؟؟ولی هزینه دارن دیگه نگران نباش .ما رایگان در اختیار شما قرارمیدهیم.برترین برنامه وبازی های گوگل و بازار با ما همراه باشید.
╭┅═ঊঈjoinঊঈ═┅╮                   @pulyapp_bazarvogoogail              برنامه و بازی رایگان
بروی ورود به کانال کلیک کنید…
✍ برادرکشی مقابل چشم مادر
⬅️ پسر نوجوان در دعوای خانوادگی و مقابل چشمان مادرش برادر بزرگ ترش را کشت.
◀️ صبح سیزدهم  بهمن سال ۹۷ زن و مردی که بسیار هراسان بودند پیکر نیمه جان پسر ۲۰ ساله شان به نام اردشیر را به بیمارستان الغدیر منتقل کردند و مدعی شدند خانه شان در تهرانپارس  از سوی چند مرد ناشناس مورد حمله قرار گرفته و او زخمی شده است . اردشیر تحت درمان قرار گرفت اما به خاطر بریدگی عمیق در سینه اش تسلیم مرگ شد .
◀️ بدین ترتیب، پلیس در جریان پر
آیت الله وحیدخراسانی حفظه الله:◼️ عدّه‌ای خیال نکنند این #عزاداری ها #افراط است! خون گریه کردن برای او کم است<br>☆☆☆☆☆☆☆<br>هر چه شعائر به طور کامل تعظیم بشود ناچیز است! عاشورا سست شود پایه دین سست میشود.<br>سال ۱۳۷۴ <br>★★★★★★<br>یک عده بیسواد نغمه در می اورند، عزاداری ها به حد افراط رسیده، و طولانی شده، تمام اولیا و انبیاء عزاداری و گریه طولانی کردند.<br>۱۷ آذر ماه ۹۵<br> ☆☆☆☆☆<br>آیت الله سیدان <br><br> شبهه ا
هرچی دارى به پاىِ زندگى بریز  
زندگی الانه همین الان
 دلخوشی‌های ساده ی زندگی رو که رو هم جمع کنی ، میشه خوشبختی
 از کارای ساده شروع کن 
دلخوشی به یه موزیک ناب 
 کتاب دلچسب 
 قهوه ی خوش عطر  
نفس عمیق تو هوای باروونی
 خسته نباشین به رفتگر محله
 دونه ریختن برای گنجشکا و کبوترای باغی
 آب دادن باغچه و گلدونای پشت پنجره 
خوندن درس مورد علاقت
 انجام دادن کاری که عاشقشی 
همشون باهم میشن خوشبختی 
منتظر معجزه نباش 
معجزه همین ثانیه هایی ان که نشست
هنوز منتظرم در باز شود و محمد از راه برسد


سال 65 بود که برادرم در مرز شلمچه مفقود شد. از همان زمان که 32 سال
می‌گذرد، چشم‌انتظارم تا او بیاید. پدر و مادرمان که مرحوم شدند، ولی من
هنوز منتظرم داداش محمد در را باز کند و به خانه بیاید




زمان تقریبی مطالعه :
4 دقیقه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

سفر، گردشگری، رزرو تور داخلی، خارجی، تور لحظه آخری دانلود پروژه مالی حسابداری مقالات اپلیکیشن closed مطالعات روانشناسی هر چیزی که نیاز دارید شهید دکتر محمد حسینی بهشتی خرید پوشک بچه مای بی بی سایز 4 آهنگ جدید