نتایج جستجو برای عبارت :

دختری که میتونست ذهن مردم رو بخونه

 شهادت امام صادق ع بود.
 صحن جامع رضوی.
 همون سمتی که
 آب خوری های باب الجواد هست،
 نشسته بودیم.
 نمی دونم
 وسط روضه امام صادق ع
 چرا
 یهو میثم مطیعی شروع کرد:
 کنارِ قدم های جابر
 سوی نینوا ره سپاریم
 ستون های این جاده را ما
 به شوق حرم می شماریم.
 گفت:
 هر کی بلده باهام بخونه.
 گفت بخونه.
 و
 تو 
 چطور می تونی جایِ من باشی
 وقتی داری
 خاطراتِ موکب به موکب تو 
 می خونی
 و
 هق هق
 زار می زنی.
 
 + نمی دونم
 چه خبطی کردم
 که
 چند ساله ازم رو
دیروز جلسه ی ۵ نفره ی قلمچی بود.یه مادری تنها شرکت کرده بود و کنار من نشسته بود.
بعد از جلسه که با هم صحبت کردیم،پرسیدم چرا دخترش نیومده؟ گفت دخترم خیلی استرس داره، موند خونه که درس بخونه.دخترم میگه باید روزی۱۶ساعت درس بخونم تا موفق بشم،کلاس هم میره،میخواد خوابش رو کم کنه،از۱۰شب تا ۲ صبح بخوابه فقط!!
من خیلی با اون خانوم صحبت کردم و دوستای وبلاگیم رو مثال زدم که هیچ کدوم روزی۱۶ ساعت نخوندن ولی موفق شدن و رشته و دانشگاه خوبی قبول شدن.
گفتم من ن
از نظر روحی روانی احتیاج دارم به صورت غیر منتظره یه وبلاگ قدیمی دهه ی هشتاد پیدا کنم و همه ی پستاش واسم جالب باشه و تا صبح مشغول خوندنش بشم.
 
از نظر روحی روانی احتیاج دارم چند تا آهنگ دیگه مثل souvenir سلینا گومز  پیدا کنم که به گروه خونیم بخوره و  تا آخر قرنطینه روشون قفلی بزنم، و بعدها بگم ایام قرنطینه اینا بودن که سرپا نگهم داشتن. 
 
از نظر روحی روانی احتیاج دارم شا یه آهنگ تو سبک رگاتون بخونه تو مایه های آهنگ la tortura، یا راک بخونه یا نمیدونم
دارم خاطرات گذشته رو میخونم، رسیدم به :
روزی که پول لته دادم اما امریکانو گرفتم
 
این هفته برای بچه های مدرسه, هفته کارآموزی هست. بچه های سال 12 بایستی یک هفته در رشته ای که میخوان توی دانشگاه بخونن, برن کارآموزی؛ مثلا علی چون تصمیم گرفته پزشکی بخونه, توی بیمارستان هست و با دکترها سر عمل های مختلف میره- دیروز رفته بود سر عمل قلب! و به نظر راضی میاد! چقدر عجیبه که فرایند رو جدی میگیرن اینجا.
 
پسر یکی از روسای اینجا, نمیدونم چی میخواد بخونه اما ا
به راهنمایی دوستم امروز رفتم کافی‌نت‌گردی! یعنی دنبال کافی‌نت برای مصاحبه‌ی اسکایپی می‌گشتم. دوستم می‌گفت تو خونه نباشی، مسلط‌تری. رفتم کافی‌نت حرمم ببینم که الحمدلله اصلا امکانات تماس تصویری نداشت. بعدش رفتم بهشت ثامن‌الائمه و جزء امروز رو خوندم.

داستان ذبح اسماعیل و داستان گاو زرد بنی‌اسرائیل خیلی جالبن، نه؟ :)
موقع برگشت، کنار در ایستادم و گفتم "امام رضا واسم دعا کن اگه صلاحه، اگه صلاحه، اگه صلاحه، اگه صلاحه قبول بشم، وگرنه نه" ا
سلام دوستان
داشتم فکر میکردم که بعد این همه مذاکره با امریکا و اروپا که از اولش هم معلوم بود به کجا ختم میشه، و این همه دولت براش وقت و هزینه گذاشت و به مردم وعده سیب و گلابی و آب آشامیدنی میداد، چجوری از رای و اعتماد مردم سوءاستفاده کردن و این اوضاع بد اقتصادی رو به مردم تحمیل کردن به جای این که برای رونق تولید و اشتغال زایی چاره ای پیدا کنند.
البته همه مشکلات به خود مردم برمیگرده، میپرسی جچوری؟
چون مردم بین بهتر شدن اوضاع اقتصادی و اجرای کن
یکی ازارکان مهم سایت و وبلاگ قالب اون سایت یا وبلاگ میباشد .قالب وبلاگ ، به سایت یا وبلاگ شما جلا میده و باعث زیبایی و افزایش وروی به سایت شما میشود.از این نکته هم نباید بگذریم که کاربران دو چیز به یادشون خواهد ماند :اولی محتوا و کیفیت مطالب سایت یا وبلاگدومی هم زیبایی سایتکیفیت و مطلب حرف اول را میزند اما کافی نیست چون کاربر دوست دارد که مطلبی رو از سایتی یا وبلاگی بخونه
ادامه مطلب
طبق سندهای موجود از گفته های خودش بیشتر درس ها تکراریه. همکلاسی هاش تو مدرسه حرف های حیوونی بهم می زنند. اگه قرآن رو عربی بخونه معلمش بهش گیر می ده که فارسی بخون و. به هر حال باید بره مدرسه.*نوه به این مودبی و با محبتی. اول صبح قبل از اینکه بره مدرسه اومد از ما خداحافظی کرد و رفت. ما از پدر و مادر به زور خداحافظی می کردیم. اون وقت هی می گن این نسل های جدید خیلی حالشون بدِ. من فکر می کنم تاریخ بشریت هیچ نسلی داغون تر از ما را به چشم نخواهد دید.
معصوم و زیبایی با دل پاک داری امید
مث ماهی قشنگی تو آکواریومی
تو کاش بتونی که پاک بمونی
وجود خودتو ذره های خاک بدونی
چه تو روز روشن و چه آسمان تاریک
به دنیا اومدی حالا شناسنامه داری
توی دنیای پر درد و خشونتی
ولی حالا که اومدی پس خوش اومدی
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداهای دور دست زندگی
بیا تا بخونه این دل بی صبر
از فرداهای دور دست زندگی.
♫♫
دانلود آهنگ یاس بنام به دنیا خوش اومدی
معصوم و زیبایی با دل پاک داری امید
مث ماهی قشنگی تو آکواریومی
تو کاش بتونی که پاک بمونی
وجود خودتو ذره های خاک بدونی
چه تو روز روشن و چه آسمان تاریک
به دنیا اومدی حالا شناسنامه داری
توی دنیای پر درد و خشونتی
ولی حالا که اومدی پس خوش اومدی
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداهای دور دست زندگی
بیا تا بخونه این دل بی صبر
از فرداهای دور دست زندگی.
♫♫
دانلود آهنگ یاس بنام به دنیا خوش اومدی
یه بار یکی ازم پرسید که اگه انقدری پول داشتی و دستت باز بود که هرچی خواستی بگیری و بخوری، به نظرت درست هست که خرج کنی؟
اون موقع فکر می کردم اون چقدر کلی به همه چیز نگاه می کنه و استثناها رو فاکتور می گیره! جواب به خصوصی نداشتم که بهش بدم، باید زیاد فکر می کردم به حرفش و مهلت کم بود و اون ازم جواب می خواست. تنها جمله ای که به ذهنم رسید این بود که بهش گفتم، از سوالتون خوشم نیومد ولی خدا نگفته اگه داری خرج نکن، گفته بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید!!
یک ‌اشتباه بزرگ: بدتر دانستن جنس مردم زمان خود از مردم زمان ‌گذشته 
خدا که این همه لجاجهای اقوام گذشته با پیغمبران خودشان را در قرآن بازگو کرده است، برای این است که همه و خود پیغمبر بدانند که ای پیغمبر! اگر مردم تو لجاج و عناد به خرج می‌دهند گذشتگان از اینها بدتر بودند، و مردم مسلمان هم اینقدر یأس و ناامیدی به خودشان راه ندهند.
یکی از فکرهای بسیار غلط همین است که ما مردم زمان خودمان را جنساً از مردم زمان پیشین بدتر بدانیم، چون وقتی که بدتر ب
هنوز از حافظه هاست که خرداد سال گذشته بانک های دولتی سپه ، ملت و کشاورزی در اقدام هایی مشابه ، با تکیه بر FATF تصویب نشده، اقدام به تحریم سپاه نمودند. حال زله و سیل و تحریم نشان داد که چه کسی و چه ارگان هایی تروریست هستند!
آنهایی که دستشان در جیب مردم است و با سپرده های مردم ملک ، . می کنند. یا آنهایی که در هنگام نیاز مردم سیل زده به یاریشان می شتابند!
آنهایی که منتظرند تا مردم نیازمند وام شده و سودهای آنچنانی به جیب بزنند. یا آنهایی که مرخصی گرف
یکی از مشکلات جامعه ی امروزمان، این است که ن این سرزمین قدر و ارزش و جایگاه خود را نمی دانند. حداقل هم که نیست این تعداد هیچ، می شود به جرات گفت درصد بسیار زیادی از ن این سرزمین جزء این دسته هستند. نی که همیشه جنس دست دوم تلقی شدند، نی که چون "زن" بودند، در پستوی خانه ها ماندند و با گفتن این جمله ی "زن هر چقدرم درس بخونه تهش باید ک بچه بشوره" از جامعه دور ماندند و پوسیدند. نی که نباید با جنس مخالف دوست شوند و این کار برایشان جرم است
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب حتی یک قطره اشک هم نریخت» تالیف یک جمعی که اسم اشون یادم نیست.
کتاب تقریبا اصلا معروف نیست و حتی تو گوگل هم پیدا نمی شه :) واسه همین هم عکس صفحه اول اش رو نذاشتم فعلا، تا بعدا از روی کتاب عکس بگیرم و بذارم. اما با این حال، کتاب بدی نبود یک مرور خلاصه بر زندگی شهید چمران، از دوران دانشجویی تا بعد از اون تو آمریکا، مصر، لبنان، ایران و نهایتا شهادت اش.
در مورد چمران چندین کتاب تو این بلاگ داشتیم که کتاب های قوی تری بودن
یادم میاد دوسال پیش سر کلاس آقای ر. وقتی ازمون خواست یکی با صدای بلند متن سوال رو بخونه،نگار یهو با صدای بلند گفت آقا بگید لورا بخونه صداش خیلی‌ خوبه،من اون لحظه هم بهم کلی شوک وارد شده بود هم مونده بودم چرا همچین چیزی گفت؟ :)) چندتا دیگه از بچه‌ها حرفش رو تایید کردن و آقای ر. بهم اشاره کردن که بخونم منم با استرس این‌که نکنه بد بخونم یا صدام اون‌قدرا که بچه‌ها بهش تاکید کردن خوب نباشه خوندم و وقت تموم شدنش یه لب‌خند کوچولو زدم و ساکت شدم،یک د
 
نحوه درس خواندن و افزایش ساعت مطالعه
خب گفتم که درس خوندن یک راه از قبل تست شده و مطمعن بودن از لحاظ موفقیت هست
یعنی بدون نیاز به هزینه با گذاشتن وقت میتونید به چیزهایی که میخواهید برسید
خب درس خوندن شما به میزان خواسته هاتون بستگی داره .
هر چی خواستتون بیشتر باشه بیشتر درس میخونید
خب روی اول صحبتم با خونوادست که دوست دارن فرزندشون درس بخونه :
اول شما باید اون خواسته و ارزوی فرزندتونو بوجود بیارید با تعریف کردن از چیزای خوب که انگیزه براش
شاید دو هفته یا یک هفته پیش بود نماز شب خواندم.
یادمه همین ماه رمضون قبلی بیشتر حس و حالشو داشتم.
تقریبا مطمئنم که بعضی کارهام باعث شد که توفیقشو تو این روزا از دست بدم.
ولی خب بازم بهت امیدوارم خدا.
ممنون که میذاری بازم با تموم روسیاهیم بتونم امیدوار باشم بهت.
جایی خوندم که گفته بود جوانی که می ترسد خواب بماند و نماز شبش قضا شود ، می تواند بعد نیمه شب یعنی 12 شب به بعد بخونه اون رو.
خوبه دیگه! یه ربع که بیشتر طول نمی کشه!
بسم الله.
آها!
این تیتر پس
البته که برای خودم می نویسم از حرف هایی که نباید به زبان بیاورم . هیچ وقت ‌ از حسرت ها حسرت نگاه ها. 
نگو که بازم میخوای بری نگو که دلم دیگه طاقت از دست دادان ندارم اونم تو ۹ هفته و ۴ روزه که دارم باهات حرف میزنم. نگو که این روزا روزای آخر با هم بودنه. تلخه اما هر لحظه و هر لحظه و هر لحظه حتی صدم ثانیه های این هفته تمام ترس دنیاتوی وجودمه که از دست بدم که از دست دادنت اتفاق بیفته‌. آخه چطوری میتونم شاهد از دست دادنت باشم؟؟ خدا داره با
هدف از این نوشته " نظری در مورد  معما ها دارید که با معیار  های من  بخونه ؟!!
پیش گفتار : این نوشته مربوط به پروژه  WE WERE BAD هست  و  نگاه اجمالی من در مورد  ترس در بازی رو نشون میده و هیچ اامی نیست که این دیدگاه  درست باشه
در  بازی  بیشتر  تمرکز  روی صدا های ترسناک هست و این صدا ها  به نظرم به خوبی حس  رمز الود و خشونت داستان رو میرسونن  و نمونه های مختلف که من رو به این  دیدگاه نزدیک کرد بازی هایی بود که استفاده از هندزفری رو پیشنهاد میدادن 
ال
"پدرم به من نصیحتی کرد، که هنوز در ذهنم میچرخد، گفت: هر وقت میخواهی از کسی ایراد بگیری، یادت باشد همه ی مردم دنیا شانسی را که تو داشتی، نداشتند." *
خیلی جمله ی سنگینیه به نظرم. این روزا خیلی بهش فکر میکنم و تا میام به کسی ایراد بگیرم، یادش میفتم.
برای همین به نظرم هیچ کس مستحق حرف و ایراد نیست حتی اونی که به نظر ما ظالمه! همون فرد اگر تو یه خانواده و شرایط دیگه ای بود ميتونست اینجوری نباشه!!
برای همین بعضی وقتا فکر میکنم جهنم خیلی خلوته! شایدم
قسمت دوم
به نام خدا
نویسنده:امیرحسین کاظم دخت
 
در سالیان پیش در نزدیکی شهر آبادان عمارتی وجود داشت که به عمارت شیخِ خنده معروف بود. صاحب این عمارت شیخ عربی بود که هر هفت روز مقدمات جشن آماده میکرد و همه مردم جمع می شدند و شادی میکردند.
این جشن ها در رسومات هم برگزار میشد.
این عمارت سالیان سال افراد را به خود دعوت می کرد.
عروسی،جشن،شادی و تمام مراسماتی که شادی آور بود به طور رایگان شیخ عرب برگزار میکرد.
شیخ عرب مردی شاد و چاق بود،او از خاندان سع
سلام.
یه عکسی یه بار دیدم که تقریبا این شکلی کتابایی رو که میخواست بخونه یا خونده بود رو مشخص کرده بود و من خیلی باهاش کیف کردم و سعی کردم که من هم انجامش بدم و گفتم بذارم اینجا که هم یه معرفی کتاب باشه و هم شاید شمام دوست داشتین انجام دادین:)
و این که پیدا کردن این لیست باعث شد دوباره رو بیارم به کتاب خوندن:)))
در طول تابستان دانش آموزان سال نهمی به همراه خانواده های خود برای ثبت نام در پایه دهم به مدارس مراجعه میکنند. اما مسئله‌ی حساس تر از ثبت‌نام، انتخاب رشته مناسب برای این دانش آموزان است. متاسفانه بسیاری از نوجوانان، تحت فشار والدین خود رشته‌ای را انتخاب میکنند که کمترین علاقه و اشتیاقی به آن ندارند و بدین ترتیب سال های طلایی عمر خود را صرف درجا زدن میکنند. متاسفانه تفکر غالب اکثر اولیا این است که فقط رشته های تجربی و ریاضی فیزیک آینده‌ دار
شب تولدم وقتی که پستم رو نوشتم در حین دوباره خوندنش خوابم برد. همونجور گوشی به دست! اومد و گوشی رو از دستم گرفت و خوند. اینو من خودم فهمیدم! وقتی ساعت 12 شب بیدارم کرد تا شمع تولدم رو فوت کنم دیدم که صفحه وبلاگم توی گوشیم روی آخرین صفحه‌ست! ازش پرسیدم تو وبلاگمو خوندی؟ گفت آره دیدم یه چیزی بود که از ما قایم کردی! همون‌موقع هم عصبانی شدم و هی تکرار می‌کردم چرا خوندیش؟ می‌گفت نه سرسری خوندم! اونقدر میفهمم که اگه چیزی رو بهم نگفتی و نخواستی بفهمم،
صبح که بیدار شدم گفتم برم سارا رو بیدار کنم و باهاش امتحان ریاضی بخونم، دیشب بهش گفته بودم خودش بخونه که صبح ازش امتحان بگیرم، گفتم زودی درس‌های سارا تموم بشه خودم بشینم درس بخونم، بعدش برم حمام بعدش هم باشگاه و باز دوباره درس!
بیدارش کردم فهمیدم جاشو خیس کرده! بردمش حمام، یه چند صفحه براش امتحان در اوردم که حل کنه زنگ زدن گفتن سبحان رو برید بیارید، زن عموی مامانش مرده میخوان برن فاتحه، سبحان رو اوردم و خوابش کردم شده بود ۱۰/۵؛ چند صفحه دوبا
درست یک‌سال پیش در دیماه ۹۸ تصمیم جدی گرفتم که از سرویس بیان به طور کامل استفاده نکنم . نوشته شد که این وبلاگ منتقل شده است . دامنه همان دامنه قبلی ماند اما فقط وبلاگ داخلش ناگهان بلاگفا شد و اینجا برای همیشه دیگر هیچ خواننده‌ای نداشت! اما من هرگز هیچ خداحافظی رسمی از این وبلاگ نداشتم . برای همین پس از یک سال بازگشتم تا پست خداحافظی کامل با بیان رو بنویسم و برای همیشه دیگر از این سرویس استفاده نکنم .
دلیل مهاجرت من از بیان بسیار زیاده که دوست ن
للباقی
 
انگار کودکی تنها و غریب در شهری شلوغ؛ چه قدر مردم این شهر "بزرگ" اند؛ هیکل های بزرگ، زورهای بزرگ، پول های بزرگ، دعواهای بزرگ، خودخواهی های بزرگ، منم منم های بزرگ؛ .
درین گوشه که منم فهمیده ام چه قدر "کوچک" ام؛ راستی وقتی دست "بزرگ"ت را روی شانه ام گذاشتی، تو را دیدم؛ و فهمیدم مردم این شهر همه مثل خودم "کوچک" اند . .
 
للحق  
واقعا از قدیم گفتن ادب مرد به ز دولت اوست
ادم های حقیر با توهین خودشون بزرگ نشون میدن
و این رسم بزرگی نیست توهین به مردم زشت ترین کار دنیاست
همین مردم به شماها رای دادان الان شدن چوپان
زشته مردم این طور خطاب کردن واقعان زشت
اگر همین چوپان ها نبودن امثال شما نبودی
سلام به تمام کاربرای عزیز
 
‫رمان رهایم نکن قصه ی عشق دختري به اسم رهاست!‬‫دختري ساده که نمی تونه به پسر مورد عالقه اش بگه دوستش داره‪ ،‬ولی در‬‫جریان دوستی رها با دختري به اسم سوگند‪ ،‬مسیر زندگیش عوض می شه و یه‬‫جورایی نا خواسته در کنار پسر مورد عالقه اش قرار می گیره‪.‬‬‫داستان رها‪ ،‬از نوع داستان های همکاری با پلیسه اما با محتوای متفاوت و اتفاق‬‫های هیجانی و جذاب!‬
ادامه مطلب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

کلینیک کاشت مو نمونه سوالات رشته تراشکاری درجه 2 یو میکس دانلود آهنگ جدید طـــواف یـــار مقالات علمی احــــــرام تـــــفــــــکـــــر سریال های جدید در حال پخش عروه الوثقی اینجا می نویسم پنگوئن خانم :)