قبلاً بهش گفته بودم غم قشنگه. غم نجیبه و اصالت داره. غم باعث میشه بیشتر فکر کنی و کمتر حرف بزنی و بغض کنی. هنورم به حرفام معتقدم. هنوزم میگم غم خوبه. ولی اندازه داره. مثلاً باید در حد مواقعی که آهنگ طلوع نامجو رو گوش میدم بمونه. یا وقتایی که مزایای منزوی بودن رو میخوندم. وقتایی که خیره میشدم به باریکهٔ نوری که میافتاد کف کلاس. یا وقتی اون شعره رو با خودم تکرار میکنم یا حتی زمانایی که به صدای ساز دهنی گوش میکنم.اما وقتی این مرزو رد کنه
کاش مغز آدم ها یه هارد اکسترنال بود و سیمِ کابل داشت. می تونستیم هر وقت بخوایم از نقطه ی اتصالش به سرمون جدا کنيم و بذاریم روی طاقچه و ساعتی رو بدون فکر و خیال و دغدغه سر کنيم.آخ که حتی تصورشم قشنگه!
اما متاسفانه اینترناله و پر از casheهای اضافی که جای آرامشو تنگ کردن. هی ارور میده و ما هم کاری از دستمون برنمیاد. حافظه کامپیوترو پاک کنی قابل ریکاوریه، دیگه چه برسه به مغز. خلاصه که بنظرم این یه باگه و باید به خدا بگم تو نسخه بعدی مغزو یجوری بسازه که
این روزا که انقدر قمر در عقرب شده و از این و اون خبرای بد میشنویم و قیمتا روز به روز بد و بدتر میشه و فاصله ی طبقاتی دیگه انقد زیاد شده که قشر متوسط کم کم رو به نابودیه . ما چه کاری از دستمون برمیاد؟ چيکار باید بکنيم؟ بشینیم و دست روی دست بذاریم و نوچ نوچ کنيم؟ غر بزنیم؟ انرژی منفی باشیم؟ یا اینکه نه . در حد توان هرچند اندکمون . با کوچک ترین کارا گره ریزی از زندگی یه آدم دیگه باز کنيم؟
امروز یکی بهم میگفت با چه انگیزه ای این پیجو زدی و داری این
به زودی شاهد ورژن ۶ خواهیم بود ;)اگر منتظر بودید یا بودیم که ورژن 5.9 لاراول تا سه هفته دیگه به دستمون برسه و بعد از 5.5 یک ورژن جدید LTS داشته باشیم، این انتظار سرانجام نداره !!!! چون لاراول داره میره روی ورژن ۶. آخه چرا؟؟؟؟
ادامه مطلب
دوشنبه, ۲۳ فروردین ۱۳۹۵، ۰۱:۲۰ ب.ظ
شب آرزوها ( لیلة الرغائب : شب بخشش بسیار ) ، شب نیایش و دست های رو به آسمون ، شب نجواهای یواشکی بین ما و خدا ، نخستین ی ماه رجب که گفته میشود در این شب فرشتگان بر زمین نزول میکنند تا رحمت الهی را به جامعه بشری عرضه نمایند .
میخواهیم آرزوهامونو کلمه کنيم و واژه واژه بچينیم کنار هم . علاقمندان نوشته های خودشونو با عنوان " شب ِآرزوها " در وبلاگشون ثبت و لینک مطلب رو تا قبل از غروب پنجشنبه از طریق تلگرام به ی
مدتی میزان مصرف هله و هوله برنا از دستمون خارج شده بود و برای همین براش قانون گذاشتیم شنبه ها که شهر بازی میره و پنچشنبه و جمعه ها که توی گردش معمولن میبینه!
برای رعایت این قانون با توجه به اینکه سوپرمارکت چسبیده به خونمون، خیلی دشواری ها داشتیم.
امروز بازهم وقتی برنا رو از پارک آوردم دویید تو مغازه تا ژله و اسمارتیز و پاستیل بگیره. تصمیم گرفتم بدلیل سلامتیش رو قانون بایستم.
خیلی سخت بود ایستادگیم روی قانونش چون اول درخواست کرد، بعد اصرار کر
یادمه بچه که بودم یه همسایهی شیرینی فروش داشتیم که "آقای فرجی"
صداش میکردیم
برعکس تصورما لاغر ولنگ دراز بود؛)همیشه ازخودمون میپرسیدیم توعالم بچگی
که چرا با این همه شیرینییی چاق نمیشه!!! البته الحق که چنین همسایه ای نعمتههمیشه کوچه بوی خوبی میداد وازبچگی تا زمانی که ازاونجا بریم پاتوق من بود چه توبچگی که برادرام میرفتیم وروی شیرینی ها قفلی میزدیم وتهش یه آیدین یانوشابه میگرفتیم میومدیم بیرون چه تودوران چهارم دبستان که من اولین
بنظرتون نماز هایی که ما میخونیم،واقعا نمازن؟
میدونید از کجا میشه فهمید که کار رو درست انجام دادیم یا نه؟ببینید هر کاری یه نتیجه ای داره،بلند مدت یا کوتاه مدتش رو کاری نداریم،مهم اینه که نتیجه داره.پس ما بعد از هر کاری با چک کردن نتیجه میتونیم بفهمیم کار رو درست انجام دادیم یا نه.
خب حالا برگردیم تو بحث خودمون:ماها از نماز خوندنمون نتیجه ای هم میگیریم؟چه نتیجه ای؟من نمیگم نماز خوندنمون نتیجه نداره ولی باید فکر کنيم نتیجه ای که دستمون رو می
اول دبیرستان، توی گروه تئاتر عروسکی مدرسه بودم. یادمه کفش دوزک عروسک من بود. چهار تا انگشت و شست دهان و دست دیگه بدن کفش دوزک.
ما هیچ کدوم عروسک گردان نبودیم. یه روزایی دستمون درد می کرفت به محض اینکه دستمونو میاوردیم پایین خانم میم ، مربی تئاترمون، می کفت دستتونو نیارین پایین. اگر بیارین پایین هیچ وقت نمی تونین عروسک گردانی کنین . ولی اگر ادامه بدین و با درد کنار بیاین اونوقته که بهتر میشین.
اینا شاید جملات ساده ای باشن ولی برای منی که این
امثال که نشد برم خیلی حالم بد شد . . .
تو مایه های خداحافط رفیق که می گفت: دیگه آسمونی نداره این شهر . . .
اصلا حال غریبی داشت موندن توی شهر وقتی حس تنهایی داری و برخی خاطرات . . .
این عکس رو گوشه خیابون بودم گرفتم نزدیک بود شهید شیم با موتور سه چرخ قدیمی!
پ.ن: خوب شد ما رفتیم کربلا و عکس گرفتیم، از وبلاگ ها و سایت های خبری گرفته تا سایت های حوزه IT عکس هایی روکه گرفته بودیم زدن تو سایتشون! کلی هم ژست روشن فکری دارن به موقعش زمان بحث راجع به کپی رایت! ما ه
این بازی دو نفر است. هر کس در زمین نفر مقابلش بازی می کند. باید جاهای خالي درست کنيم و ازهر چهار طرف آن را ببندیم. هرکس جای خالي بیشتری ایجاد کند برنده است.
باید از شکل های که می گویم استفاده کنيم و برای این کار به مقوا شطرنجی نیاز است. چهارتا صدتایی، شش تا پنجاه تایی. هشت تا بیست و پنج تایی و ده تا ده تایی.
شرکت بیتارزآریا که تولید کننده انواع اسپری و محصولات آرایشی و بهداشتی می باشد آماده است تا با استفاده از ظرفیت خالي خطوط تولید خود، به سایر شرکت های مالک برند خدمات تولید سفارشی ارائه نماید. از خدماتی که در این شرکت ارائه می شود می توان به موارد زیر اشاره کرد:
تولید ظرفیت خالي اسپری بدن
تولید ظرفیت خالي اسپری خوشبو کننده هوا
تولید ظرفیت خالي بادی اسپلش
تولید ظرفیت خالي تافت
تولید ظرفیت خالي اسپری آبرسان صورت
تولید ظرفیت خالي مایع لباسشویی
سلام
خسته شدیم از دروغ و فضایی که آدماش، حرفاش، خبراش، فکراش، نظراش و. و همه چيزش مجازیه و دروغ.
ما ایرانی ها واقعا خیلی عقب موندیم و از یه چيزایی لذت میبریم که خیلی مسخرس، مثال بزنم واضح بشه. مثلا تازه تلفن همراه مد شده بود و همه داشتن میخریدن و اون اوایل بیشتر شاهد مزاحم تلفنی بودیم. زنگ میزدن فوت میکردن بعد زنگ میزدن و چرت و پرت میگفتن و مزاحمت ایجاد میکردن. البته یادمون نره بچه ای که با زنگ در زدن و فرار کردن بزرگ شده این چيزام طبیعیه براش،
تقریبا اول محرم بود که استادمون بهمون گفتن سه نفر جمع بشیم میخوان در مورد المپیاد باهامون صحبت کنن ماهم جمع شدیم و قرار شد کتابا رو تقسیم کنيم و شروع کنيم به درس خوندن برای المپیاد نتولوژی کنگره ی پریو ی مهرماه نزدیک به ۴۰ روز وقت داشتیم و کارا رو تقسیم کردیم. شروع ترم انقدر پر استرس برای ما شروع شد که الان که دیگه تموم شده هرچقدر استراحت می کنم بازم خسته ام. بهرحال دست از همه ی کارای دیگه ای که داشتیم شستیم و مشغول این مسابقه شدیم. تیم س
مجتبی شکوری، برنامه کتاب باز، نقل به مضمون:
"همه ی ما چيزی رو نیاز داریم که در دستمون باشه وقتی شلاق های رنج مجروح مون می کنه؛ اون رو سفت در درونمون فشار بدیم و بگیم من هنوز این رو دارماین رو هیچ کس نمیتونه از من بگیره. این امید گاهاً ضد غریزه ی ماست چون یأس گاهی آسان ترین کاره، خیلی ساده ست که آدم مایوس بشینه و در بی عملی و در یک قطعیت اندوه بار فرو بره و کاری نکنه. امید یک وقت هایی جنگیدن با خودمونه. وقتی که میگن انسان دشواری وظیفه ست و آسمان
من هنوز دلم شرحه شرحه است هنوز تا اسم سردار میاد اشکام صاف میریزه رو صورتم. هنوز با دیدن رهبری تماماً اشک میشم و بغض. کاش من میمُردم و رهبری رو اینطور نمیدیدم.
زندگی ادامه داره؟ نمیدونم.من راه میرم، کار میکنم، درس میخونم، امتحان میدم، آشپزی میکنم، میخوابم، با بچهها بازی میکنم و حتی میخندم و همزمان قلبم درد میکنه. آآآآه که قلبم درد میکنه. یه حسرتهایی رو دل ما موند که هیچ وقت جبران نمیشه. احساس میکنم یکی از ستونهای زمین کم شده ا
نام پرده نما: Ad AStra 2019 ژانر: علمی - تخیلی | ماجراجویی | راز آلود امتیاز: 6/9 از 10.00 | IMDB کارگردان :James Garyنویسنده : -بازیگران :|Brad Pit | Liv Tyler | Tommy Lee Jones | Ruth Negga کشور تولید کننده:United State Of Amricaتاریخ انتشار :2019زبان پرده نما :انگلیسی آمریکاییمدت زمان:123 دقیقه و اَندی .خلاصه داستان: روی مک گراید در جستجوی پدر خود سفری دور و دراز و خوشمزه را به سیاره ی بغل دستمون ! نپوتون آغاز می خواهد کند و
دانلود با کیفیت 720 با کیفیت خوب و استاندارد ایران نه جهان
دانلود ب
برای دیدن یه دوست نباید از هفتهها قبل برنامهریزی کرد که تو کی میتونی؟من کی میتونم؟ و بعد از اینکه چند بار به خاطر مطابقت نداشتن برنامههاتون نشده همو ببینین در نهایت مجبور بشین یه روز ۴بعدازظهر توی یه کافهی رسمی قرار بذاریدبرای دیدن یه دوست نباید از چند ساعت قبل درگیر این بشیم که مرتبترین لباسامون رو بپوشیم و همهچيز رو با هم ست کنيم و آخرش یک ربع قبل از قرار سر جایی که باید با یه بسته هدیه منتظر باشیممن به این نمیگم دوستی
دکترها به ده دقیقه ورزش صبحگاهی قانعند و میگویند صبحها فقط برای ده
دقیقه دستها و پا و سر را تکان بدهید؛ اما ارادهی انسان کم می آورد و
میگوید: نمیتوانم!
هر چه هم میگوییم چرا ورزش نمیکنی، میگوید: نمیتوانم.
نمیتوانم»؛ یعنی ظرف من خالي است و در این حد، اصلاً این ظرف توانایی
ندارد؛ اما وقتی با همین ظرف بنا میکنيم کار کردن، میبینیم رفت تا قلهی
اورست!
چطور این ظرف خالي بود؟ برای اینکه آن را به کار نگرفته بودیم.
بیانات رهب
ده روزه که گیانکو ندیدم و نمیدونم این حسی که الآن دارم چيه. چي میگین به اون حسی که جایِ خاليِ دستایِ یه نفره بین دستات؟ جایِ خالي بوسههایِ یهنفر رو پیشونیت. جایِ خاليِ حرفایِ یه نفر وقتی کنارِ گوشت حرف میزنه. جایِ خاليِ چشمایِ یه نفر وقتی تمامِ مدت زل زده بهت و داره سعی میکنه نشون بده حواسش نبوده. جایِ خالي. جایِ خالي. جایِ خالي. جایِ خاليِ چيزایی که نمیشه با کلمات نوشتشون. چي میگین بهش؟ این تمومِ اون چيزیه که اینروزا دارم حس
379دلم هوای دایی جان و خاله خانم ها را دارد. خیلی به دلم مانده که توی عکسهای یادگاری مان جای شان خالي ست. چه قدر حتی شب عروسی بین مهمان ها جای شان خالي ست. مهمان هایی که حتی نمیدانند پلک خاله دارد. دوری و دلتنگی و الی الله ترجع الامور .
وقتی برای زردی اش توی بیمارستان بستری شد. ازش آزمایش گرفتن و دکترش به ما گفت امیر عباس فاویسم داره (حساسیت به باقالی و.) یه کاغذی هم داد دستمون که یه تعدادی مواد غذایی و دارو توش نوشته بود که هیچ وقت نباید از این مواد استفاده کنه.
اولش پذیرشش برام سخت بود.
از دکتر پرسیدم: آخه چرا؟!!! چجوری؟!!! به چه علت اینطور شد؟
گفت: ژنتیک. مطمئنید امیر علی (فرزند اولمون) نداره؟
گفتم: ازمایش که ندادم براش ولی اون تا حالا باقالا هم خورده. چيزیش نشد.
گفت بعد
ذهن خالي کن از اندیشه بد
صبح دیروز گذشت
صبح فردا ندمید
صبح امروز خوش است
وه چه پاک است و سپید
آنچه بودست دگر نیست به جای
وآنچه برجاست بسی نیست بپای
پس بزی خوشدل و شاد
وزغم "بود" و "نبودن " آزاد
زندگی خوب و قشنگ
خوب وبد درسرماست
دور باید بد وزشتی زسرم
نسبت بد به طبیعت نه رواست
من رها از غم نابوده و بود
وز چراها که نمی آردسود
چند روزی بزیم فارغ بال
به ازآن نیست به رویا و خیال
خوب و بد هست در اندیشه ما
هم غم و شادی و زشت وزیبا
گر که خواهی غمت ازیا
سالن پرورش بلدرچين من و دوستم
از بچگی عاشق حیوانات بودم بخاطر همین تو دانشگاه با رشته ی دامپزشکی ادامه تحصیل دادم . بعد 7 سال درسم تموم شد و من دکترامو تو این زمینه گرفتم تصمیم گرفتم یه آزمایشگاه بزنم چون تو شهر ما ازمایشگاه دامپزشکی کم بود . دو سه سال بود تو آزمایشگاه مشغول کار بودم و تقریبا با هیچ کدوم از دوستای دوران دانشگام در ارتباط نبودم خیلی میخواستم بدونم مشغول چکاری هستن ،تصمیم گرفتم بهشون زنگ بزنم ومهمون دعوتشون کنم . درخواستمو ب
کارتن اثاث کشی کرجامروزه به دلیل بالا رفتن قیمت ضایعات کارتن، اکثر فروشگاه ها از بیرون گذاشتن کارتن خالي خودداری می کنند و اگر هم تک و توک این کار را بکنند، کسانی که کارشان جمع آوری ضایعات می باشد، سریعا آنها را برداشته و برای کسانی که در حال اثاث کشی هستند، چيزی باقی نمی گذارند.
از طرف دیگر جای خاصی هم وجود ندارد که کسانی که در حال جابجایی هستند، بتوانند کارتن مورد نیاز خود را از آنجا خریداری کنند.
به همین دلیل و به دلیل تماس های زیادی که د
آخه مادر من این چي تو تازگیا یاد گرفتی .
چرا کتری رو پر آب میکنی بعدش قوری خالي رو میزاری روش .
آخه نمیگی یکی میره زیرکتری پورو روشن میکنه . 20 دقیقه هم منتظر میمونه آب جوش بیاد
بعدش میره چایی بریزه میبینه قوری خاليه .
آخه این شکنجه روحی نیست .
آخه این کودک آزاری نیست .
آخه این حمله بدون توپ نیست.
آخه چرا تفاله چای رو میریزی .
آخه من که با ی قوری تفاله ی هقته چایی میخورم
هی آب جوش میریزم توش . هی چایی درست میکنم .
اونقدر این کارو میکنم که قوری
به جز خودم کسی را سراغ ندارم که افسردگی و اندوهش با خالي کردن ماشین لباسشویی و پهن کردن لباس ها محو و نابود شود
امشب وسط قفسه های فروشگاه در بین چيزهایی که قصد خریدشان را نداشتم ناگهان خودآگاه شدم دیدم چيزی نیستم به جز گوشت و پوست و استخوانی که در سبد کره و ژله و نبات دارم. دیدم هیچ اثری از فکر و حس و دردی نیست فقط قفسه های یخچال و کابینت ها را مرور میکردم تا هر کدام خالي شده پر کنم. من یکی از مردمی بودم بی اندازه معمولی و محدود به جسمان
هیچ وقت فکر نمی کردم با رد شدن روزانه از جلوی دبیرستان دخترانه و شنیدن صدای جیغ و دادشان، صدای معاونی که توی میکروفن حرص می خورد و بچه هایی که ظهرها وسط حیاط روی زمین خشک و خالي با مانتوهای یک رنگ نشسته اند، دوباره دلم هوایی شود.
هوایی ِ سال ها و ساعت های دوری که سوز پاییز داشتند و دلگرمی ِ تابستان. پر بودند از نیاز و احساس و بالا و پایین روح . دل هایی از بلوغ سرشار و از امید خالي. فکر می کردیم قرار است دنیا همان جا به نقطه ی پایان برسد، اما نرسید
⛔️هشدار نرم افزار بله ی است!⛔️
هشداذ نرم افزار بله به دلیل داشتن امنیتی ضعیف و باگ های زیاد بار ها هک شده و حساب های مردم خالي شده!!بار ها و بار پیگیر شدیم نمونش خود منوقتی شما در این نرم افزار شماره کارت و رمز دوم وارد میکنید یک نفر به حساب کاربری شما وارد شده و دست به خالي کردن حساب شما میزند!!و حالا سوال اینجاست ایا مدیران این نرم افزار عرضه ساختن یک نرم افزار درست ندارند به چه حقی دست به ساختن نرم افزار میزنند که باعث خالي شدن
آنچنان جایِ تو خالي ست که چون یاد کنم،
خواهم این خانه پُر از ناله و فریاد کنم
ای خیالِ تو انیسِ شبِ تنهاییِ من،
همه شب شِکوهیِ هجرانِ تو با باد کنم
نهچنان بستهیِ مهر ام که از آن بگریزم
چه کنم تا دل از آزارِ وی آزاد کنم؟
طفلِ گریانِ دل آن کودکِ گمکردهره است
با چه نیرنگ و فُسون خاطرِ او شاد کنم؟
کاخِ شادیِّ من از هجرِ تو ویران شد و، ریخت
مگر این غمکده از یادِ تو آباد کنم
رفتی و خانه تهی، کوچه تهی، شهر تهی ست
دل تهی – وای به دل – گر
درباره این سایت