دانلود آهنگ دوست دارم محسن ابراهیم زاده
Download song Mohsen Ebrahimzadeh >> ♬ Doset Daram ♬ >> Music streaming from wikimusic
بي تو دوباره عاشق نمیشم من با نفسهات دیوونه میشم ♪♫♪♥♥
میخوام دوباره دورت بگردم مثل تو دیگه پیدا نکردم ♪♫♪♥♥
حرف تو باشه حرفی ندارم خوبه دوباره هستی کنارم ♪♫♪♥♥
دوست دارم جمله ای شیرینه تو که میگی به دلم میشینه ♪♫♪♥♥
دوست دارم تو رو بي اندازه دلم به دوست داشتن تو می نازه ♪♫♪♥♥
دوست دارم جمله ای شیرینه تو که میگی به دلم میشینه ♪♫
يادم نمیاد بار قبلی که پیش کسی گریه کرده بودم کِی بود! بغضم از من دستور نمیگرفت! شده بود فرمانروای خودش که کم کم داشت چشم ها و اشک ها و نگاه ها و حرکات منو هم به اختیار خودش در میآورد! گستاخ! جلوشو گرفتم. یعنی سعی کردم که بگیرم. باختم! به بغضم باختم. دو تا دستامو گذاشتم روی صورتم و حسابي باختم. "همه" حرفامو نگفتم. طاقت باخت به "همه" رو نداشتم. خرد خرد ببازم راحت تره. گفتم میترسم. گفتم! گفتم! گفتم!
آروم شدم.
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید / گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بياموز / گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم / گفتا که شبرو است او، از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد / گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد / گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت / گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد / گف
می گفت چرا عشق مرا نهان کنی؟
می گفتم آن را که عیان است چه حاجت به بيان است؟
می گفت چگونه عشق مرا نهان کنی؟
می گفتم اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم، نهان شدنی زری نیست
می گفت تا به کی عاشق مانی؟
می گفتم تو لب تر کن، من تا همیشه تاریخ عاشقت می مانم.
می گفت مرا می شناسی؟
می گفتم تو همانی که دلم را برده، تو همانی که حسرت دیدن اش را به جانم انداخته، تو همانی که مرا تا آسمان ها برده، تو همانی که.
دیگر چیزی نگفت، خیالش از پیشم رفت.
دانلود آهنگ شاد سعید آسایش شراره
دانلود آهنگ شاد رقصی از آهنگ شاد سعید آسایش بنام شراره را دانلود کنید و حالشو ببری
بازم شراره دلارو دیوونه کرده مامانش موهاشو عروسکی شونه کرده
Download The Happy Song of Saeed Asayesh Called Sharareh From NafisMusic With Love
متن آهنگ بازم شراره دلارو دیوونه کرده از سعید آسایش
متن آهنگ سعید آسایش شرارهبازم شراره دلارو دیوونه کردهمامانش موهاشــــــو عروسکی شونه کردهرنگ چشای شـــراره قشـنگ و نازهشراره چه آسون دلشـــــــو به تو می بازهبازم
پنجم بلیت هواپیما گرفته بود که برگرده سر کار، به خاطر شرایط جوی لغو شد
بلیت اتوبوس گرفت اونم لغو شد
امروز اومد، بهش گفتم دیوونه آخه کی ۱۳ به در میاد سر کار
اما جعبه شکلات و عطر خوشبویی که زده بود کنجکاوم کرد، خصوصا از این آدم بد سلیقه انتخاب این عطر بعید بود
گفتم ماجرا چیه
گفت این شیرینی عقده!
گفتم تا یه هفته پیش که خبری نبود
گفت بلیت که کنسل شد به مامانم گفتم میری خواستگاری؟
ده تا اسم آورد اما هیچکدوم نمیخورد آخه توی فامیل ما آدم با حجاب
دانلود آهنگ محسن ابراهیم زاده دوست دارم | کیفیت خوب وعالی
همینک از رسانه جاز موزیک ترانه بسیار زیبای محسن ابراهیم زاده بنام دوست دارم برای شما کاربران عزیز آماده شده است
Exclusive Song: Mohsen Ebrahimzadeh – Doset Daram With Text And Direct Links In jazzmusic.blog.ir
متن آهنگ محسن ابراهیم زاده دوست دارم
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
بي تو دوباره عاشق نمیشم من با نفسهات دیوونه میشممیخوام دوباره دورت بگردم مثل تو دیگه پیدا نکردم ♩♬♫ حرف تو باشه حرفی ندارم خوبه دوباره هستی کنارم ♩♬♫دوس
اومدم بگم لعنت.لعنت به دردی که هر ماه، تا زیر سرم و آمپول نرم دست از سرم بر نمیداره.
اما وقتی دنبال تیتر می گشتم این بيت رو دیدم.ولی جناب شهریار قبول کن سخته نگم.
حداقل اینجا میشه روحمو تخلیه کنم از این همه تشویش و خستگی.
امشب وقتی درد امونمو برید فقط میگفتم کاش هیچوقت از مادر زاده نمی شدم.
اولین باری بود که از شدت درد واسه خودم آرزوی مرگ می کردم:(
+ امشب به همسرم میگم فکر کنم تو این یه سال بيشتر از پرستارا اینجا بودم:))
+ نگران آینده ام. نکنه تهش
امروز بعد از یه هفته رفتم حرم خیلی فرق داشت با همیشه بعد یه مدت سختی و جدال با خودم
محبت و عشق هیچ وقت توی زندگی از ما بنده ها گرفته نمیشه
یه وقتایی خودمون قهر کردیم
قهر هم که می کنی باز خدا بيشتر میاد سراغت
باهات حرف میزنه
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
امروز بعد از یه هفته رفتم حرم خیلی فرق داشت با همیشه بعد یه مدت سختی و جدال با خودم
محبت و عشق هیچ وقت توی زندگی از ما بنده ها گرفته نمیشه
یه وقتایی خودمون قهر کردیم
قهر هم که می کنی باز خدا بيشتر میاد سراغت
باهات حرف میزنه
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد. پلک نزد، پلک نزدم. هرچی نزدیک تر می شد زیباتر می شد. وقتی بهم رسید یه لبخند زد و گفت چقدر دلم برات تنگ شده بود ، نگاش کردم و گفتم منم همینطور! خوشحال شد. گفت چه دورانی بود! یادش بخیر، خیلی دوس دارم برگردم به اون روزا. سرم رو ت دادم و گفتم منم همینطور! گفت من از بچه های اون دوران خبر ندارم ، تو چی؟ گفتم منم همینطور!تو چشمام نگاه کرد و گفت راستش من خیلی ناراحتم از اتفاقی که بينمون افتاد، من هم
یک وقتهایی هست که اشتباهی توی یک زمان و مکان کاملا اشتباهی قرار نیگیریم و هیچ راه فراری هم نیست.
چند روز پیش توی خیابون :
ترافیک خیلی سنگین آقایی گوشی مبایل در دست پشت فرمان ماشین در حال رانندگی بود و من درست در لاین کنار همون آقا در حرکت بودم که ناگهان بمب آینه ماشین اون آقا خورد به آینه ماشین من .
من ☺
اون
باز هم من ☺
و اون ؟ و به اندازه نصف یک ماشین ازم دور شد .
چند ثانیا بعد من حرکت کرمو ناگهان بمب آینه من گرفت به آینه اون آقا .
آروم آینه رو
ینی باید بگم عاااشق خودمم:))))
داشتم پست قبل رو می نوشتم که دیدم صدای قرآن خوندن میاد و گویا کسی فوت شده
بعد هم دیدم برق نیست
گوشی رو برداشتم زنگ زدم به همسرم و گفتم سلام،کجایی؟.گفت رفتم شاهپور.
گفتم چرا برق نیست.؟.گفت من چه میدونم چرا؟:/
گفتم کی مرده؟.گفت من چه میدونم؟:/
گفتم چرا نرفتی جواب آزمایش مامانم رو بگیری؟گفت میام میام.
گفتم بيمه ها رو ریختی به حساب؟گفت تا ظهر میام میریزم.
خلاصه وقتی گوشی رو قطع کردم خنده م گرفت،.آخه هنو
حدود ساعت شیش و نیم:
گفت امشب می ری مسجد؟ با دستم اشاره کردم به مانیا که داشت گریه می کرد.گفتم کجا برم؟اینجا خودش روضه است.
به الینا و مانیا گفتم عقربه بزرگه بياد رو شیش اگه حاضر بودین،حرکت وگرنه لباسامو در میارم و همگی می شینیم ته خونه.
ساعت ده و نیم:
بابام گفت برسونمتون گفتم نه خودمون می ریم.
کمی بعد:
مسجد پر بودبيرون هم فرش انداخته بودن و مردم نشسته بودنیه پنج شیش قدم رفتم جلوتر گفتم بریم حسینیهفقط یه خانم نشسته بودیه دور چرخیدم و بي
سید محمد اشرف علوی مینویسد: در سفری به مصر،
آهنگری را دیدم که با دست خود آهن گداخته را از کوره آهنگری بيرون میآورد و روی
سندان میگذاشت و حرارت آهن به دست وی اثر نمیکرد. با خود گفتم این شخص، مردی
صالح است که آتش به دست او کارگر نیست. ازاینرو، نزد آن مرد رفتم، سلام کردم و
گفتم:
تو را به آن خدایی که این کرامت را به تو لطف کرده است،
در حق من دعایی کن.» مرد آهنگر که سخن مرا شنید، گفت: ای برادر! من آنگونه نیستم
که تو گمان کرده ای.»گفتم: ای
چشم هایت را بسته بودی و سعی می کردی بخوابي . یکی یکی دسته های کوچک موهایت را می ریختم روی پیشانی ات و بعد فوتشان می کردم و دوباره از نو ! نفس عمیقی کشیدی و گفتی نکن دختر ! بذار بخوابم ! آرام خندیدم و به لحن کودکانه گفتم الان داری دعوام می کنی؟! گفتی نه ولی دختر خوبي باش تو هم بخواب ! گفتم ینی هرکی خوابش نیاد آدم بده ؟ گفتی آره! گفتم خب من اگه می خواستم خوب باشم که هیچ وقت عاشق تو نمی شدم! گفتی از این جهت که دیوانه چو دیوانه ببيند و اینا ؟! گفتم نه ! این
توی اینستاگرام بودم که کلید explore رو همین جوری زدم یکی از مطالبي که اومد و حتما هم تصادفی هست! عکسی بود از صفحه ی خانم مسیح علی نژاد با این سوال بالا!گفتم بهتره از خود آقای فردوسی بپرسیم که نظرشون چیه، گشتم و مطالبي پیدا کردم که پای عکس صفحه ی خانم علی نژاد کامنت بذارم که دیدم مسدود شده ام!يادم نمی یاد کی به صفحه ی ایشون سر زدم و چی گفتم ولی همین رو مطمئنم که همیشه سعی ام این بوده که مودبانه صحبت کنم ولی ظاهرا این خانم پر مدعا تحمل حرفای مودبانه
داشتم به خودم میگفتم عه عه. دوره طلا هم تموم شدا. حداقل تا مرحله ۳ دیگه کاری با کمیته المپیاد نخواهم داشت! بعد گفتم که واقعن دوره طلا کیفیتش از اون چیزی که انتظار داشتم کمتر شد! بعد همین جوری فکرام ادامه پیدا کردن، گفتم یه جایی بنویسمشون!
به هر حال! این نوشته خیلی پوینتی نداره که بخواید بخونیدش. حتّی نمیدونم که چرا دارم مینویسمش و چرا دارم این جا مینویسمش! D:
بگذریم!
ادامه مطلب
يادم نیست آسمان آرزوهایمان از کی فرق کرديادم نیست چه شدکه دلش خواست بزرگ شودچه شد که دیگر من هم نتوانستم با شیطنت هایم رامش کنم.چه شد که حوصله اش از من سر رفت ودلش هوایی شدچه شد که حوصله ی بودن هایم سر رفت و.دلش خواست بزرگ شود.دلش خواست برای خودش کسی شود.گفت می خواهم برومدل دل کردم برای ماندن و رفتنگفت بيا.پای ماندن نداشتم و پای رفتنم لنگ می زد
گفتم بمانگفت فکرهایم را کرده ام باید برومشاید من هم باید همراهش میشدمکنارش
یه روزی یه زمانی یه نفری گفت اگر اقاامام زمان بياد چه کار می کنی ؟
منم گفتم: خوشحالی
گفت: نه اگر صدای انا بقیه الله رو از مکه بشنوی چکار میکنی؟
گفتم:خب میرم
گفت :اگرپدرت نذاشت چی؟
گفتم :خب احترام به پدر واجبه اما اون اقا امام زمانه
گفت:خب اخرش
گفتم :نه نمیرم خب پدرمه
گفت:اقاامام زمان پس چی؟
گفتم:خب میرم
گفت :نه نمیشه دیگه تکلیف خودتو مشخص کن
اون موقع اینقدر عاشق نبودم فقط در حد حرف همین بس
تا اینکه فهمیدم برای جهاد اجازه لازم نیست
يادمه یکی
یه سری چرخ گوشتمون رو تو دیوار گذاشته بودم برای فروش
یه بنده خدایی اومد برای دیدن چرخ گوشت و از یه ماشین مدل بالا پیاده شد و گفته بود از بيمارستان میاد
بعد که اومد داخل خونه و رفتارهاش رو دیدم تعجب کردم
بهش میگفتم چرخ گوشت اینجاست نیومد ببينه
روشنش کردم گفت این صداش برای چیه؟
گفتم صدای چرخ گوشته دیگه
گفت آهان اوکی
بعد هم هی از ما تعریف میکرد و میگفت گلی،عزیزی
اگه یکی دو بار بود آدم میگفت خب از تعارفات معموله ولی وقتی زیاد میشه دیگه طبيعی نیست
اینجا هیچ چیز طبيعی نیست ژانر: وحشت و تخیلی پارت: ششمنویسنده: امیرحسیناین پارت: تو کی هستی؟
سریع دستشو گرفتم و گفتم : تو منو یادت نمیاد؟ تو سالن بهم خوردی؟ راستی من آنا هستم.رفت عقب و گفت: من جولیا هستم ولی نه يادم نمیاد !ترسیده بود خواست فرار کنه که بهش گفتم تو هم مال اینجا نیستی مگه نه؟ایستاد و بهم نگاه کرد گفت : یعنی چی؟چند قدم رفتم جلوتر و گفتم: تو هم از یه بعد یا زمان دیگه اومدی آره؟رنگ پریدگی صورتش معلوم بود با چند ثانیه سکوت و خوردن لبش گ
در خواست بامزه دخترشهید مدافع حرم از رهبرمعظم انقلاب اسلامیبه رهبر گفتم: کُلاتُ مامانت برات درست کرده؟!گفت: آره. گفتم:میدی به من؟گفت:این مال منه یکی دیگه برات میخرم!گفتم:پس صورتی بخری ها** بعد از چند روز کلاهیصورتی برای این دختر خانمارسال شد از طرف حضرت آقا.
من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم.تا در را باز کردم دیدمیک دختری حالا یا دختر یا خانم، خیلی زیبا است.داخل اتاق رئیس رفتم گفتم:شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه!گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است.گفت: آخر ما حزب اللهی هستیم.گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است.حضرت امیر به زنهای جوان سلام نمیکرد.گفتند: یا علی رسول خدا سلام میکند تو چرا سلام نمیکنی؟گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من س
گفت: چه شکلیه؟
گفتم: موهاش بلنده. ریش و سبيل هم داره. ببينیدش متوجه میشید.
گفت: شبيه توعه؟
گفتم: نه! خیلی هم زشته!
گفت: حالا که دارم به جات میرم، این قدر منو ازش نترسون.
گفتم: من خودم چون میترسم، نمیرم!
***
برگشت. گفت: باهاش حرف زدم. بهش گفتم حداقل تا کنکور دست از سرت برداره. خیالت راحت باشه. الان هم میرسونمت خونه. راستی. موهاش بلند نبود. همه رو از ته زدهبود. کچل کچل! ریش و سبيلش رو هم زدهبود.
تعجب کردم. چه معنی داشت این کار؟ گفتم: خب پس زشتتر شد
خاطرهای از سردار مجتبي عسگری مسئول مؤسسه حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه محمد رسولالله (ص)، درباره اهتمام حاج احمد متوسلیان، فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله، به استفاده از واژگان فارسی را در ادامه این مطلب بخوانید.
پاوه که بودیم، حاج احمد صبحها بعد از نماز ما را به ارتفاعات شهر میبرد و توی آن برف و یخبندان باید از کوه بالا میرفتیم. بالا رفتن از کوه خیلی سخت بود، آن هم صبح زود. اما پایین آمدن راحت بود؛ روی برفها سُر میخورد
یعنی چون تا خالا ازدواج نکرده و تک پسره
نزدیک چهل سالش هم که برسه اول باید ننه ش بياد دختر مردم را ورانداز کنه!
مامان میگه حقشونه بدونن موهای دختر چجوریه یا هیکلش و فلان!
قدیما خداهر شوهر یا عمه پسر می رفته تو حموم دختر را میدیده!
میگم خدب پس یکی هم باید می رفته پسر را میدیه که سالم باشه
مگه دختر فقط اندام تناسلیه که این جوری میگید؟ بعدشم قدیم را دیگه توجیه نکن که
از کجا معلوم شاید پسر دختر را دید و همون رنگ و همون قد را پسندید اما اگه بگه دختر
وقتی دبستان یا راهنمایی بودم (دقیق يادم نیست)، به واسطه ی یکی از رفقا و او نیز با واسطه از یکی از بستگانش شعری برای من آورد که گویا منسوب بود به شاه نعمت الله ولی. از کتابي با چاپ سنگی. يادم است که شعر را از او گرفتم و برای خودم نسخه ای تهیه کردم. ویژگی این شعر آن بود که شاه نعمت الله تمامی حوادث پس از خود را به صورت شعر درآورده بود. می گفتند هر چه تا حالا در این شعر آمده اتفاق افتاده. حتی انقلاب را پیش بينی کرده بود. حتی زعامت سیدی که گویا آقای خام
۱)یکشنبه شماره نظام پزشکیم اومد(:
۲)امروز هم محل طرحم مشخص شد،البته مشخص بود ولی خب نگران تقسیمات سامانه طرح بودم که خداروشکر همونجایی که میخواستم افتادم(:
۳)امروز عصر تازه درمانگاه رو بسته بودیم که سرایدار زنگ زد مریض اورژانسی اومده،بدو بدو رفتیم و یه جوون با یه صورت ورم کرده و کبود و چشمای قررررنز و حال بد جلومون سبز شد،حساسیت داده بود و حالش واقعا بد بود،زود علائم حیاتیشو گرفتیم و من براش رگ گرفتم و همسر داروهاشو آماده کرد و زدیم و خداروش
فروش کفتر کاکل به سر
کفتر کاکل به سرهای های بال خود واکن بپرهای هایکاکلی جون این سفرهای های این خبر از من ببرهای هایبگو با یارم، نکن آزارم بگو برگرده، که دوسش دارمچشم به راشم من خاطر خواشم مناون به من هر چی گفته همه باطل بود من به اون هر چی گفتم همه از دل بوداون به من هر چی گفته همه باطل بود من به اون هر چی گفتم همه از دل بودهمه از دل بود، همه از دل بود همه از دل بوداون به من هر چی گفته همه باطل بو
درباره این سایت