چرا از تاريکي می ترسیم؟
هزاران سال قبل تاريکي نمادی از خطر ، فعالیت شکارچیان و دوری از سرپناه و جامعه بود همچنین زمان شکار شیرها از ساعت 6 بعدازظهر به بعد بود و افراد به دلیل داشتن ترس ذاتی بیشتر ترجیح میدادند زمانی که ماه در آسمان کامل است از پناهگاههای خود بیرون بیایند غریزه حفاظت از خود در برابر حیوانات شکارچی و درنده در طول شبانه روز، به قرنها پیش برمیگردد همچنین در حدود یک قرن و نیم قبل ترس ذاتی از تاريکي سبب شد توماس ادیسون به فک
اتوبوس میرفت پایین و آدمها، مغازهها، هیاهوها، رنگها، نورها میرفتند بالا. تاريکي آمد و جای همه را گرفت. احساس کردم سوار سفینهای شدهام با کف بلورین که هنگام بالا رفتن، کوچک شدن و گم شدن زمین و زمان را به خوبی نمایش میدهد. همه چیز رنگ میبازد، دور میشود و در میان تاريکي گم میشود. وقتی همه جا تاریک شد، بر خلاف انتظارت میبینی که میبینی. یعنی تازه داری میبینی. تازه داشتم میدیدم انگار. یک سبکی خیلی راحتی سراغم آمد، بعد از میلی
من واژه ای را می شناسم
واژه ای سرشار از معجزه
واژه ای که بلندت می کند
وادارت میکند که تلاش کنی
واژه ای که باخودش
رویاهایی رادر ذهنت می آفریند
و خودش میگوید که این رویاها
دست یافتنی اند
زیرا من وجود دارم
من در میان شب تار
در تاريکي یک غار
در هوای تار و
حال زار
وجود دارم
من همیشه و در هر حال
در اطراف تو پرسه ن
و قدم ن
هستم
اما تو
زمانی که به من پشت کنی
زندگی ات خاکستری خواهد شد
آنگاه است که خواهی مرد
زیرا آدمی بدون امید می میرد.
شمشیر تاريکي
داستان
کورو مردی جوان است که برای بدست آوردن
لقب شمشیر تاريکي» در راه پر خطری گام میگذارد. در این راه کورو میکوشد
تا تکنیکهای مبارزه آخرین استادِ نینجای باقیمانده را بیاموزد.
– شما کوروی جوان را از میان مراحل
چالشبرانگیز بازی راهنمایی میکنید؛ تلهها و موانع را پشت سر میگذارید، و
دشمنان را غافلگیر کرده و از میان برمیدارید.
– باید سریع، چابک، و آگاه به محیط باشید. باید یک نینجا باشید.
– شمشیر تاريکي یک با
تولد تاريکي ( Darkness Reborn ) را می توان یکی از معدود بازی های اکشن و فوق العاده زیبا و جذاب نامید که نسخه 1.1.0 آن به تازگی منتشر شده و در گول پلی توانسته امتیاز 4.4 را به خود اختصاص دهد. در این بازی که داستان آن در فضایی تاریک اتفاق می افتد سرنوشت بازیکن با غلبه یا شکست از تاريکي رقم می خورد.
در بازی تاريکي اژدها که یکی از اهریمن های این بازی می باشد از بند اسارت آزاد می شود و به همین دلیل تاريکي همه جا را فرا گرفته است. شما به عنوان یکی از جنگجویان
دانلود فیلم شوالیه تاريکي دوبله فارسی بتمن لینک مستقیم The Dark Knight زبان اصلی. فیلم بتمن یقینا یکی از بهترین فیلم های ساخته شده در چند دهه اخیر است. مردم شهر گاتهام بعد از مدت ها احساس امنیت می کنند چرا که تمامی خانواده های تبهکار توسط بتمن و رییس پلیس شهر دستگیر شده اند و ارامش به شهر برگشته است اما این شرایط مدت زیادی پایدار نمی ماند و Heath Ledger که در نقش جوکر ایفای نقش می کند به بانکی دستبرد می زند. در این ی همدستان جوکر با اجرای نقشه های ها خو
تلاش میکنیم گرد های نورانی را در زندگی بیابیم و به انها چشم بدوزیم، اما تاريکي مثل قیری میریخت در چشممان! کورمان میکرد و بعد همان گردها گم میشدند. ما سعی کردیم از زندگی هرانچه زیبا بود بگیریم، زیبایی ناپایدار بود و مارا به پایداری نواقص و زشتی ها میفروخت. ما تمام انچه داشتیم صرف دست و پا زدن بین تاريکي ها کردیم، اما ته اش؟! نفسمان تنگ میشد و مغروق، جایی بین زشتی ها میماندیم.
ما با شوق وقایع زندگی مان را تعریف میکردیم، برق چشمانمان زیبا بود،
موزه ی تاريکي
می توان گفت که یکی از بهترین و عجیب ترین موزه های موجود در کشور آلمان موزه ی تاريکي می باشد.از جالبی های موزه ی تاريکي این است که افراد راهنما نابینا هستند و در داخل موزه ی تاريکي به همه عصای سفید داده می شود.شما به داخل ساختمان شش طبقه و بسیار تاريکي وارد می شوید و راهنماها نیز شما را در طول مسیر راهنمایی می کنند.تنها چیزهایی که در موزه ی تاريکي احساس می کنید صدای عصاهای سفید است.دلیل ساخته شدن موزه ی تاريکي به خاطر این است که مرا
آیه ای از قرآن کریم که اگر قساوت قلب به منتهی درجه ی خودش نرسیده باشد ملحدین را به سجده وا میدارد.
بارهای بار شاهد این بوده ایم که خداناباوران وقتی با اشاره ای علمی در قرآن مواجه می شوند می گویند حضرت محمد این آیه را از دانشمندان پیش از خود کپی کرده است و با این حرف ها از پذیرش الهی بودن قرآن سرباز می زنند . اما اگر اشاره علمی ای را در آیه ای به آنها نشان دهیم که هیچ کس قبل از قرآن تا آن زمان در آن رابطه سخنی نگفته باشد به نظر می رسد هیچ بهانه ای ب
خداوند» که نیست خدایی مگر آن زنده پاینده ، خواب سبک و سنگین درنگیردش، آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست ، کیست آنکه نزد او شفاعتی کند؟ مگر به اذن او ، می داند ، آنچه در پیش روی و پشت سر دارند، و به چیزی از علم او احاطه نیابند، مگر بر آنچه بخواهد، کرسی فرمانروایی اش آسمانها و زمین را فراگرفته، و نگهداشت آنها بر او آسان است، و اوست والای عظیم (255) در دین اکراه نیست، راه فرا رفتن از فرو رفتن به روشنی بیان شده است، و هرکس به طاغوت کافر و به خدای
خادم با ردای سیاهش به طرف در قطور رفت و سه بار در زد. صدای هیس هیس ماری از کنارش امد،توجهی نکرد. تاکنون بارها از کنار او رد شده بود. تنها اسم رمز را به زبان اورد. هیس هیس مار قطع شد. به یاد می اورد زمانی که هنوز تازه کار بود،چقدر از این مار میترسید،اما حالا میتوانست با یک حرکت اورا از بین ببرد. در باز شد.
با یک حرکت،نور جلوی او ظاهر شد و اورا به طرف تخت سلطنتی ای برد که پشتش به او بود. به محض اینکه نزدیکش شد، صدایی غرید:
_مگه نگفتم از افسون نور استف
ساعت از دو و نیم هم گذشته. فردا ساعت نه قرار دارم اما قرار ندارم. پلکم سنگین نمیشود. خوابم را فروختهام به یک کوه فکر و خیال. مخاطبین گوشیم را زیر و رو میکنم بلکم یکی از این شمارهها پر رنگتر از بقیه شود که یعنی بیا به من پیام بده اما نمیشود. میروم سراغ آدمهای مجازی. تمام پیامرسانها را بالا و پایین میکنم، چند تا پیام هم مینویسم و ارسال نمیکنم و سر آخر ناامید میشوم از آدمها. حجم اتاق را انبوه تاريکي گرفته. سیاهی مثل خاک، مثل
نویسنده:محمد ارشیا پوردهقان
مسجد چگونه جایی است؟
در حکومت اسلامی،مسجد نقش اصلی را بازی میکند;به طوری که مسجد در جامعه اسلامی مأمن و پناهگاه مردمان آن جامعه محسوب میشود.فرد هنگامی به پناهگاه پناه می آورد که خطر یا به عبارتی(شری) اورا تهدید کند و این مسجد است که در همه ادوار پذیرنده پناه جویان به رب بوده است.مسجد را میتوان نشانه ای از سوی رب برای مردم در زمین دانست که به وسیله آن هدایت و به سوی رب شان حرکت کنند.وجود مسجد در جامعه ای جریان ساز ا
مقدمه:
کورسوی امید می تواند مانند جانی دوباره نفس از دست رفته ایی را بازگرداند و از شوق آن همان نورکم تبدیل شود به خورشید تابان که روشنایی و تابشش یک لحظه هم قطع نمی شود.
تنه انشا:
تصور کنید که پروانه ایی هستید که به تازگی از پیله ی خود بیرون آمده اید و چیزی جز تاريکي و سیاهی شب به چشمتان نمی آید و نه قیافه ی خود را دیده اید و نه می دانید در کجا قرار دارید و مقصد و هدف شما چیست اما ناگهان در پس همه ی سیاهی ها یک کورسوی روشنایی می بینید و پران تازه ت
خوب که نگاه میکنم دلگیری از کسی جز "من" نیست. پاییز فصل من نیست. برادر میگه فصل اون هم نیست. مامان هم میگه دوستش نداره. دست میجنبونی که چیزی از روشنایی گیرت بیاد. تاريکي اجازه نمیده. تمامِ تو رو میگیره. هوا دلگیر، درها بسته، سر ها در گریبان، دستها پنهان، نفسها ابر، دلها خسته و غمگین. بین آدم ها چشم میگردونم. گاهی اشتباه هم میکنم. خیلی مهم نیست. شبِ پاییز تو ژرفای خودش از هر شبی تاریک تره. اونقدر که میشه ترسید. از اینکه نشه ازون تار
از خیلی چیزها می شود ساده گذشت. می شود به دل نگرفت و به رو نیاورد و بی تفاوت بود. اما بعضی چیزها مهمند. خوب من فکر میکنم: نباید هیچ وقت کاری بکنیم که آدم ها به نیمه ی روشن و خوب خودشان شک کنند. این آسیب زیادی به آدم ها می زند. اینکه ما باعث شویم کسی به نیمه ی تاریکش شک کند و با خودش فکر کند که باید از این تاريکي رد شوم، کار جسورانه ای ست اما از هر کسی بر نمی آید. اما هرکسی میتواند باعث شود ما به نیمه ی روشنمان شک کنیم. و این شک و تردید آدم ها را به سکوتی
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا میخواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنهای نیست در این تاريکي:
در و دیوار به هم پیوسته
سایهای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدمها
سر به سر افسردهاست
روزگاری است در این گوشهی پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است.
تو تاريکي شب نشستیم زل زدیم به چراغ های کوچک به خانه های پر نور شهر گفتم چی میشد یکی از این خونه ها مال ما بود دلمون خوش بود
دلم اون شب به بودنت خوش بود هرچند که می دونستم رفتنی ،رفتنی است.
دلم گرفته است حوصله نوشتن ندارم .احساس امنیت ندارم
مولد سوسک میل ورم جهت پرورش میلورم
فروش مولد میلورمسوسک میلورم زنده برای پرورش خانگی.نیمه صنعتی و صنعتی
مولد میلورم جهت تولید غذای زنده برای انواع ماهی یا پرنده یا خزنده.جهت خوراک انواع حیوانات
سوسک تاريکي (میلورم)تعداد بالاکیفیت عالیمخصوص پرورش و تخم ریزیاماده تخم ریری میباشندو مشاوره
همچنین ؛فروش میلورم و سوپرورم زنده و خشک : گرمی . عددی . کیلویی
همچنین ؛سوسک خشک شده میلورمشفیره خشک شده میلورمکرم میلورم خشک شده
همچنین ؛میتوانید خود س
اینجا هیچ چیز طبیعی نیستژانر: وحشت و ماجراجویی پارت: چهارم نویسنده: امیرحسین
از پله ها پایین نیومده بودم که پدرم زنگ زد سریع تلفنو جواب دادمو گفت: سر جلسه است و بعدا زنگ میزنه فقط خواست نگران نشم.
گوشیو قطع کردم و مایک گفتم: حالش خوبه گمونم الان بهتره یه جایی پیدا کنیم که بتونم بفهمم اون تاريکي چیه؟مایک سریع گفت: من می دونم کجا واسه این کار خوبه!با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم جای خاصی مد نظرت هستش؟گفت آره زمین بسکتبال هم دورش حصار بلند کشیده ش
دانلود رمان زاده تاريکي
نویسنده: ldkh
ژانر: تخیلی. عاشقانه
تعداد صفحات: 864
بخشی از داستان:
دستم رو بهش دادم. سرمای دستش من رو یاد اون شب نفرت انگیز انداخت. افکارم رو پس زدم و بهش خیره شدم کهگفت :تموم شد.متعجب گفتم :ولی من که خودم رو می بینم.اتریس: تو اره ولی دیگران نه!به اتیش و مرغ بزرگ شون نگاه کردم و گفتم :من زود میام.بدون اینکه ترسی داشته باشم، پیش اون موجودات رفتم. آروم کنار اتیش رفتم، ای لعنتی حالا چه جوری برش دارم؟با فکری که کردم نزدیک بود از خ
پس از چند دهه شاهد تجدید چاپ رمان فیل در تاريکي» نوشتهی قاسم هاشمی نژاد هستیم. داستانی پلیسی در زمانهای نهچندان دور از روی تقویم و بس دور با توجه به شتاب روز افزون حوادث تاریخ معاصر کشورمان! چاپ نخست این کتاب به سال ۱۳۵۸ بوده و این در حالی است که نوشتهی مرحوم هاشمی نژاد به سال ۱۳۵۵. پیش از اینکه شروع به خواندن داستان کنم فکر میکردم با داستانی پلیسی-معمایی و حتی تعلیقپذیر طرف خواهم بود ولی وقتی به یک سوم داستان رسیدم، فهمیدم که تص
خب بعد از مدت زیادی دوباره برگشتم تا ببینم اینجا چه خبر بوده. قسمت آخر وزن تاريکي حدود 6-7 ماه پیش نوشته شد اما بار گذاری نشد. همین چند دقیقه پیش دوباره خوندمش و خب احساسم میگه نباید بارگذاری بشه. این همه تاريکي رو دوست ندارم با آدم هایی که این همه مدت کنارم بودن به اشتراک بذارم. اما از طرف دیگه اگه دوست دارین پایان بندی این داستان رو از زبون نویسندهش داشته باشین باید اسپویل کنم و بگم کارل زودتر از لونا خودش رو کشته بود و اون صفحهی "عکس ماه" رو
دریافت آهنگ
تاريکي فقط به معنای نبودن نور نیست . تارکی یعنی دلی که غمگینه. یعنی چشمی که اشک آلوده و هیچ چیزو نمیبینه. یعنی اتاقی که درش بستس یعنی تنهایی تاريکي یعنی تنهایی. یعنی هیچ کس نباشه که باهاش حرف بزنی دیگه دلم نیمخواد از این اتاق تاریک بیرون برم دیگه تنها همدم تنهایی هام، غم و تنهاییه دلم گرفته از این شهر دلم گرفته از آسمون این شهر دلم گرفته از بارون، از خیس شدن از اون احساس خوبی که یه روز بهم میداد آره رفیق دلم گرفته از آ
دلم میخاد یکیو داشته باشم که تو بغلش زار بزنم و اون نپرسه چی شده و فقط بزاره گریه کنم
چند ساله اینجوری امی لحظه خوب خوب و ی لحظه بد بدکی تموم میشه؟
پاییز و زمستون ک میاد بدتر میشم. تاريکي حالمو بدتر میکنهکاش تموم نمیشد این 6 ماهه ی اول سال کاش تموم نمیشد
Hopeless:
Space Shooting یک بازی بسیار سرگرم کننده برای iOS است . داستان بازی به
این گونه است که هیولاهای تاريکي آمدند و دنیا رو به تاريکي است و باید با
سلاح خود هیولاها را از بین ببرید و امتیاز کسب کنید ! ویژگی های اصلی بازی
Hopeless: Space Shooting گرافیک زیبا ، گیم پلی جذاب ، خرید و ارتقا سلاح
های جدید است . لطفا توجه داشته باشید برای اجرای این بازی به iOS 5.1 و
بالاتر نیاز دارید.
لینک دانلود – ۱۴ مگابایت | لینک کمکی
یک بار گم شدن در ثانیه ها و هزار بار گم شدم در آینه .در آینه انعکاس تصویر من نبود . من به دنبال خودم به دور اینه پرسه می زنم و او تکرار می کند تصویر زنی در تاريکي . تصویر زنی در حجمی از سکوت .
به خود شک می کنم . انگار لبانم دوخته است . چشم هایم چطور ؟
افکارم چطور ؟ باورهایم کجاست ؟
من درون سیاه چاله ای گیر کرده ام . طناب کجاست . ؟
دست هایت را دراز کنی بر می خیزم . جان می گیرم. گره ای از لبانم باز می شود .
اللهم اخرجنی من ظلمات الوهم واکرمنی بنور الفهم اللهم افتح علینا ابواب رحمتک
وانشر علینا خزاین علومک برحمتک یا ارحم الراحمین .
پروردگارا خارج کن مرا از تاريکي های فکر وبه نور فهم مرا گرامی بدار پروردگارا برما درهای رحمتت را بگشای
وگنج های دانشت را برما بگستران به امید تو ای مهربان ترین مهربانان .
از فرداشبِ همان شبی که درباره ی شب تاب ها گفتم یکی یکی گم شدند!
از فرداشبِ همان شب، هر شب که می نشینم لب پنجره و پیِ شب تاب هایِ توی آسمان میگردم و بعد همین ها ک نزدیک ترند و در همسایگی، می بینم ک یک به یک دارند ناپیدا می شوند شب تاب ها! و هر شب کم رنگ تر می شود ردّ نورهای جامانده شان.
امشب توی پنجره های روبرویی دیگر خبری از شب تاب های طبقه ی چهارم و سوم ساختمان دست راست و پنجره سوم از سومین ساختمان دست چپ و حتی همین دخترک همسایه ی پنجره سوم از ساخ
دانلود رمان گناهکار نوشته fereshteh 27 برای کامپیوتر , اندروید و ایفون با فرمت pdf , apk و epub
نویسنده : fereshteh27
ژانر : عاشقانه , اجتماعی و کل کلی
تعداد صفحات : 806
خلاصه :
زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاريکيفقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ حرفه ای بودیه ادم از جنس تاريکي ولی با ظاهری شی
درباره این سایت