نتایج جستجو برای عبارت :

لاک پشت کوچولو دوست داشت به کره ماه برود


شازده کوچولو پرسید : دوست داشتناتو میخوای ببری تو گور باهاشون چیکار کنی که ابرازشون نمی‌کنی ؟!روباه گفت : من دیگه دوست داشتن ندارم !شازده کوچولو گفت : مگه میشه ؟!روباه گفت : آره یه روز همه دوست داشتنامو دادم به یکی، ولی اون گمشون کرد.
حالا هم هر جا دنبالشون می‌گردم پیداشون نمی‌کنم.
 
"آنتوان دو سنت اگزوپری"‌‌
امروز تولد دخمل کوچولو کیوتمه*-*
پارک چهیونگ کوچولو یا همون رزی*^*
تولد بچم موبارک*-*
 
خب بعد اینکه این پست رو دیدید برید توی صفحه اصلی پست پارسال رو پین کردم
یادش به خیر
این پست رو قبل کلاس زبانم گذاشتم
خیلی زوق داشتم دومین پست وبم بود
با اینکه کمتر از ۲۰ تا دنبال کننده داشتم اما برای همونا پست میزاشتم دو سه نفر هم کامنت میدادن و من خر ذوق میشدم و فکر میکردم چقدر مهمم
هعی یادش به خیر همین موقع ها بود که با اونی راضیه دوست شدم
اونی راضیه جونم سالگ
خلاصه کتاب:
در ۱۹۴۳ شاهکار سنت‌اگزوپری به نام شازده کوچولو  انتشار یافت که حوادث شگفت‌آنگیز آن با نکته‌های دقیق و عمیق روانی همراه است. شازده کوچولو یکی از مهم‌ترین آثار اگزوپری به شمار می‌رود که در قرن اخیر سوّمین کتاب پرخواننده جهان است. این اثر از حادثه‌ای واقعی مایه گرفته که در دل شن‌های صحرای موریتانی برای سنت اگزوپری روی داده است.
ادامه مطلب
شازده کوچولو یا شهریار کوچولو یا شاهزاده کوچولو (به فرانسوی: Le Petit Prince) داستانی اثر آنتوان دو سنت اگزوپری است که نخستین بار در سپتامبر سال ۱۹۴۳ در نیویورک منتشر شد.
این کتاب به بیش از ۳۰۰ زبان و گویش ترجمه شده و با فروش بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه، یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ محسوب می‌شود. کتاب شازده کوچولو خوانده شده‌ترین» و ترجمه شده‌ترین» کتاب فرانسوی‌زبان جهان است و به عنوان بهترین کتاب قرن ۲۰ در فرانسه انتخاب شده‌است. از ا
شابد دوست: زهرا ی قسمتی از کتاب شازده کوچولو هست که میگه : بدتر از اونی که بیای و کسی متوجه نشه ، اینه که بری و کسی متوجه نشه! . البته ما متوجه شدیم که تو رفتی.
زهرا:
شاید دوست: خب زهرا من ی رب دیگه جمع میکنم میرم.
زهرا: باشه.
شاید دوست: دست بده!
شاید دوست: بوسم کن!
زهرا: بوسم نمیاد!:-\ 
شاید دوست: دیگه باهات حرف نمیزنم!
زهرا :خب نزن! 
شاید دوست: زهرا؟!o__0
زهرا: فک‌‌کردی برام مهمه؟!

خدایا! فکر‌میکنن اینکه با من حرف بزنن یا نزنن برای من مهم ه!:-\ 
.
خرید برنامه شب بخیر کوچولو
داستان و داستان سرایی  از گذشته های دور در فرهنگ ما ایرانیان نقش به سزایی داشته است. به طوری که بسیاری از مسائل و پندهای اجتماعی در قالب داستان نقل می‌شده است. در دنیای امروز نیز تاثیر داستان بر آموزش و پرورش کودکان به اثبات رسیده است. برنامه شب بخیر کوچولو برنامه ای شامل قصه های کوتاه، آموزنده، جذاب و شنیدنی است. این داستان ها مناسب گروه سنی ب و ج است. با تلاش فراوان عوامل برنامه شب بخیر کوچولو این برنامه هر شب روی
 
مسافر کوچولوی ما ۳ ماهه شده !
روزای اول وحشتناک بود، غیر قابل توصیف .
لابلای درد، بیخوابی، خستگی، کلافگی ، عصبانیت و گرسنگی حتی( !) تو بغل گرفتنش مسکن بود برام 
عجیبه این مادری! خدا به ادم توان مضاعف میده.
برا تحمل گریه های وقت و بی وقتش ، عوض کردنهای وقت و بی وقتش، شیر دادن های وقت و بی وقتش، از خواب پریدن های وقت و بی وقتش، عجیبه این مادری!
 
خدا به آدم عشق مضاعف میده! 
دلت ضعف میره، برا انگشتای کوچولو، چشم و ابرو، دهن دماغ کوچولو!لباسای کوچ
ادم های زیادی هستند که بسیار دوستم دارند
ادم های زیادی هستند که دوستم دارند
ادم های زیادی هستند که از من بدشون که نه، فقط خوششون نمی آید
ادم های زیادی هستند که بسیار دوستشان دارم
ادم های زیادی هستند که دوستشان دارم
ادم های زیادی هستند که حسی بهشون ندارم
تا به حال نسبت به هیچ کس حس تنفر نداشته ام
 فقط نسبت به بعضی که لایق دوست داشتن نیستند حسی ندارم
مگرنه من آن پیرمرد عطار که همیشه کتاب حافظ دستش هست با آن عینک ته استکانی را از صمیم قلب دوست دا
به نام خداوند بخشاینده ی مهربان
سلام سلام 
امروز می خواهم کتاب بسیار زیبای شازده کوچولو را به شما معرفی کنم 
شازده کوچولو یا شهریار کوچولو یا شاهزاده کوچولو (بهفرانسوی: Le Petit Prince) داستانی اثر آنتوان دو سنت اگزوپری است که نخستین بار در سپتامبر سال ۱۹۴۳ در نیویورک منتشر شد
این کتاب در ابتدا به زبان فرنسوی نوشته و در نیویورک منتشر شد . . اما حالا این کتاب ، به ۳۰۰ زبان و گویش مختلف ترجمه شده است 
 
داستان کتاب شازده کوچولو درباره‌ی پسرکی ا
حقیقتا وقتی بعد چندبار رفرش صفحه دیدم بازم می زنه خطای404 فرتی رفتمایشون رو راست و ریست کردم.
حقیقتا از پنل بلاگفا متنفرم:/
و اینکه ،راستش رو بخواید شاید یکمفیه کوچولو ناراحت بودم ولینه خیلی.نمی دونم این حجم از بی احساسی از کجا میاد:/
+هم قدرمون ندونه،ولی چیکار کنم،این بیان لعنتی رو دوست دارم:/
رامون کالدرون (مدیر سابق رئال) :وقتی فرگوسن فهمید که رونالدو می خواهد به رئال برود با شرایطی مشابه او را به بارسلونا پیشنهاد داد
به رونالدو گفت که میتواند برود اما فقط به شرطی که به بارسا برود ، با این وجود رونالدو تعهد و تعصبش به رئال را نشان داد و به همین خاطر به برنابئو آمد
" آیین گل غلتان" برای نوزادانی که اولین بهار زندگی را می گذرانند اجرا می‌شود و بیشتر توسط مادر، خاله، عمه و مادربزرگ انجام می‌شود. اگر تولد نوزاد با فصل بهار و زمان رویش گل‌های محمدی مصادف شود، چند نفر از ن فامیل برای چیدن گل، اول صبح به باغ و مزارع رفته و با ذکر صلوات و خواندن ابیاتی چون:
همه کوه و کمر بوی تو داره یا محمد کدوم گل قامت روی تو داره یا محمد
همون ماه‌ای که از کوه می زنه سر نشان طاق ابروی تو داره یا محمد
به جمع‌آوری گل‌های محمد
من هیچی نمیدونم.فقط تنها چیزی ک میدونم اینه ک توم ی هیولا سبز شده ک دستش با خدا توی ی کاسه اس.بعضی وقتا حس میکنم میشینن با خدا ب دراکولای غمگینِ تو دلم میخندن و هعی نگاش میکن و هعی باز میخندن و با هم خرت و خرت تخمه میشکنن و باز ب دراکولا غمگینه میخندن!همه ی شب ,همه  ی روز همه هفته و ماه و سال!بعد چی میشه؟دراکولا غمگینه اول هر سال نو دلش خوش میشه ب ارزوهای جدیدش اصا یجور کیفوری ذوق میکنه واسه برنامه های جدیدش.با همون پاهای کوچولو و دستای کوچولو تر
این کتاب بطور غیرمستقیم در قالب یک داستان مهارت برقراری ارتباط را به کودکان آموزش میدهد.
بلوط سبز
این کتاب روایت داستانی برای آشنایی و آشتی کودکان با طبیعت و حیوانات است. ژیوان، که پسر یک شکارچی است  در یک جنگل با سنجاب کوچولویی دوست میشود و آنها هرروز صبح همدیگر را در جنگل میبینند. یک روز سنجاب یک بلوط به ژیوان میدهد و به او میگوید که اگر نصف آن را بخورد تبدیل به سنجاب میشود، و اگر دوباره نصف ان را بخورد تبدیل به انسان میشود. بعد از مدتی سنجا
بچه ها سلام . عیدتون مبارک باشه .
کیان و کیانا که خواهر و برادر دوقولوی قصه ما هستن در روز سوم عید سال 1398 خدای مهربون بهشون یه داداش کوچولو هدیه داد . حالا بعد از گذشت هفت روز بالاخره مامان و بابا اسم این نوزاد خوشکل رو گذاشتن کیهان . وای چه اسم خوب و خوشکلی . انشالله آقا کیهان کوچولوی ما در کنار داداشی و آبجی ( کیان و کیانا ) صحیح و سالم باشه و خدای مهربون این بچه ها رو حفظ کنه در کنار مامانی و بابایی .
عکسهای آقا کیهان در روز هفتم :
*
*
*
*
*
*
*
گرچه با او حرف نمیزدم اما دلم میخواست هرروز و هر ساعت او را ببینم.عاشقش نشده بودم اما به عشقی که ابراز می داشت نیاز روحی داشتم.همه ی زن ها همینطورند !قبل از آن که عشق را دوست داشته باشند،عاشق را دوست دارند .و همیشه برای دختران و ن پس از پیدا شدن عاشق،عشق به وجود می آید .من نیز ،از این قاعده مستثنی نبودم !
فکر کن حبس ابد باشی و یکبار فقطبه مشامت نمی از بوی خیابان برسد.سال نفرین شده در قرن مصیبت یعنیهی زمستان برود، باز زمستان برسد.
.
.
ر
⚪️تولدِّ کرّه الاغ کوچولو⚪️یکی بود یکی نبود
 ننه گلاب و بابا حیدر پیرزن و پیرمرد مهربان و زحمتکشی بودند که یک مزرعه و دوتا الاغ داشتند. اسم یکی از الاغها خاکستری و اسم دیگری گوش بلند بود. الاغها برای ننه گلاب و باباحیدر کار می کردند و بار می بردند و گاهی هم  به آنها سواری می دادند.
توی مزرعه یک گاو شیرده هم بود که گوساله ی قشنگی داشت. اسم گاو خال خالی و اسم گوساله اش چشم سیاه بود. ننه گلاب و بابا حیدر یک مرغدانی پر از مرغ و خروس داشتند ومرغها ه
هم خودم و هم خودش خوب می دانستیم که دوستش دارم و حس خوب و عاشقانه ای در وجودم برایش موج میزد.   
اما پس از مدتی نچندان کوتاه قول های خودش را هم فراموش کرد حرف هایش، علاقه اش احساسش و عشقی که در قلبش همگام شده بود.
نمیدانم این دم آخری از چه کسی طلبکار بود  یا میخواست با چه کسی بی حساب شود  
که در یکی از پست های اینستاگرامش نوشته بود  مجبور نیستیم کسانی که دوستمون دارند رو دوست داشته باشیم"
فرض میگیریم مخاطب حرفش من بودم.    اگر من در شرایط
 
سلام دوستان عزیز همان طور که مشاهده می کنید امروز می خوام یه کتاب پر طرفدار رو به شما معرقی کنم 
شازده کوچولو این کتاب خیلی طرفدار در سراسر جهان داره و افراد زیادی از جمله کودکان ره به خودش مجذوب کرده است
امید وارم از خوندن این کتاب لذت ببرید برای دانلود به ادامه مراجعه کنید
ادامه مطلب
در این مطلب معرفی کتاب های ۸ جلدی رامونا برای کودکان دبستانی را مشاهده خواهید کرد.
مجموعه ۸ جلدی کتاب های رامونا
رامونا و بیزوس
رامونای آتیش پاره
رامونای شجاع
رامونا و پدرش
رامونا و مادرش
رامونای هشت ساله
رامونا همیشه راموناست
دنیای رامونا

رامونا دختربچه ی کوچکی است که در مجموعه ی این کتاب ها از ۴ سالگی تا کلاس چهارم را طی میکند. رامونا دختربچه ی شیطانی است که داستان هایی که برایش اتفاق می افتد شبیه کودکی های همه ی ماست و همین ویژگی است که ا
یه تیکه بنر گذاشتن تو دانشگاه بالاش نوشتن: "اگر دانشجوی ترم یک بودم"
داشتم فکر میکردم که خب من اگه دانشجوی ترم یک بودم چیکار میکردم!
راستش تازگیا دارم فکر میکنم که منم اشتباه کردم یه جاهایی!قبلنا میگفتم درسته اشتباه بوده ولی تجربه شده!و از این داستانا!
الان دارم فکر میکنم نه واقعا اشتباه بوده و پشیمونم!و اگر برگردم به قبل ، به اون موقع که ترم یک بودم ، شروع میکنم معاشرت بیشتر با ادم ها ولی باهاشون همون اول راه دوست نمیشم!دوست پسرمو از دانشگا
دختره با دوست پسرش و مادرش اومده دفتر که از دوست پسر قبلی شکایت کند .
هفته دیگه هم نامزدی با دوست پسر جدید بود 
یک نسخه وسیع از روانپزشک معروف شهر هم برای حال بد خودش داشت و راستش دختره ته خیلی چیزها بود 
فکر کردم چطوری می تونه اینقدر زرنگ باشه .یا شاید چقدر بلده یا شاید چطوری این قدر خوشبخت و دوست داشتنی است که طرف با علم به تمام اتفاقات عجیب گذشته می خواهد باهاش ازدواج کند . 
پ ن : قیافه اش معمولی بود 
مثل نویسی از دل برود هر آن که از دیده برفت پایه دوازدهم  (۲ انشا)
مثل نویسی (گسترش ضرب المثل) پایه دوازدهم
مثل نویسی از دل بود هر آنکه از دیده برفت شماره ۱ :
در روزگاران قدیم دو پسر با یکدیگر دوست بودند . آن ها از زمان کودکی با یکدیگر بزرگ شده بودند و خیلی به همدیگر وابسته بودند . آن ها در همه کارهایشان به همدیگر کمک می کردند و اگر برای یکی از آن دو مشکلی پیش می آمد ، نفر دیگر برای حل مشکل دوستش از هیچ کمکی دریغ نمی کرد .
آن دو پسر در زمان کودکی هر روز
نازنین وارد اتاق که شد مثل پرنسس‌ها یه نشست کوچولو کرد،مثلا دو تا سمت دامنش رو گرفت و سلام کرد خیلی تو این حالت دوست داشتنی بود و تنها کودکی بود که تاکنون این شکلی سلام داد. بعد پدر و مادرش وارد اتاق شدند و اعلام کردن که موضوع صحبت نازنین است. خب تو این شرایط باید کودک رو بیرون فرستاد تا حرف‌ها و برچسب‌های والدین رو نشنوند (بزرگ‌تر ها همیشه حرف‌های نادرستی می‌زنند!).
از شرایط نازنین گفتند و این که خیلی دختر تو دل بروی هست و یادگیری ضعیفی دا
سلاااام
بیاید به من فیک پیشنهاد بدییییییییدددد لفطاااا 
کاپل هم هرچی باشه فقط جیمین توش باشه افطا و من هم به شما میدمم بیاد به حرفیم
و معرفی کنم
نویسنده میباشم همه کاپلی مینویسم و الان هم در حال نوشته فیک فرشته کوچولو هستم اگه دیده باشیددددد
ملچچچچ
تاجری چهار رفیق صمیمی داشت .از میان آنها رفیق چهارم در نزدش از همه محبوب تر بود .تاجر با خریدن هدایای فراوان به او دوستیش را به او اثبات می کرد وبا احترام زیادی با وی رفتار می نمود.او بهترین هرچیز را برای این دوستش کنار می گذاشت.تاجر رفیق سومش راهم دوست داشت چنان که همه جا به داشتن چنین رفیقی افتخار می کرد و همواره اورا به دیگران نشان می داد اما درسی در دلش بود که مبادا این رفیقش اورا ترک کرده و به دنبال دوستی با کسی دیگر برود.⚪️رفیق دوم تاجر خ
نه. نباید. نباید حتی از شعاع پانصد متری اش بگذری. نباید یک لحظه، فقط یک لحظه احتمال برود که تو را دیده است. اصلش تو را برای دیده نشدن آفریده اند. ببیندت که چه بشود. که اوقاتش تلخ شود؟ که راهش را کج کند؟ که احساس نا امنی کند؟ که کلا اتفاقی نیفتد؟
راستی نکند واقعا کلا اتفاقی نیفتد. هیچ وقت هیچ اتفاق خاصی نیفتد. تا انتهای نامعلومش همین طور پیش برود.
ببینید، اگر شما راجب ارتباط بوزینه‌ی شاخ‌دار با جدِ جدِ پدر جدِ یکی از بومیان آفریقایی از من سوالی بپرسید، من دو ثانیه مکث می‌کنم، بعد میگم که نمیدونم!
یا اگر از من اطلاعات عمومی راجب کهکشان راه‌شیری بخواید، من میتونم یک چیزهایی رو به هم ربط بدم و بلاخره یک جمله تراوش کنم.
ولی اگر از من بپرسید عدد ۶۸ رو از ۷۲ کم کن، هیچ، مطلقا هیچ، واکنشی نشون نخواهم داد.
کلا ذهن من رو یه میدون خاکستری تصور کن که افکارم در قالب یک آدم کوچولو دارن توش رفت و آم
الان بیش از یک ماهه آریان سرما خورده. یعنی دو هفته سرما خورده بود دو سه روزی خوب شد و باز دوباره سرما خورد. دفعه دوم که بردم دکتر گفت ویروسه و آنتی بیوتیک نمیخواد و فقط سیتریزن داد اما گفت اگر تب داشت بیارش. آخرهای هفته اول از دفعه دوم کمی تب کرد اما با استامینوفن کنترل شد ولی سرفه داشت و من براش شربت بنفشه باریج گرفتم که سرفه هاش بیشتر و اخلاطی شد. آخر هفته دوم از دفعه دوم D: اینقدر بد سرفه میکرد و سینه اش خر خر میکرد که بردم یه دکتر دیگه و گفت بای
دور افتاده ام از زندگی دوست داشتنی اماز خواسته های کوچک زندگی ام.از قناعتم به همان چیز های که داشتم و لذت می بردماز پنجره ای که رو به نور باز می شدازسه شنبه های بعد از کلاس.از موهای گوجه ای روی تردمیل.از عطشم برای نوشتن و یاد گرفتناز ورق زدن کتاب های دوست داشتنی امدور شده ام از آهنگ های دوست داشتنی ام
موسی راه گم کرده بود و خسته و بی پناه بود.از دور نوری می بیند.می رود که کمی گرما یا نور شاید هم کسی باشد که بگوید ادامه راه را از کد

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

اجاره ویلا در قشم دیجیتال مارکتینگ آموزش بورس و اخبار بورس خدمات کامپیوتری قزوین نرم افزار درمنزل و محل کار ***09380338496*** مهندس روح اله رستمی Bazzargol_sofal@ مکتب حق گروه تشریفات خودرویی هما سفر ایرانیان در تبریز فرافایل، مرجع خرید و فروش فایل های دانشجویی راست قامتان سرخ خارزنج خلیل آباد خراسان رضوی