خانواده ی شهید بودن به حرف راحته ولی تو عمل
دایی جانم سی سال مفقود الاثر بود، هم رزماش میگفتن شهید شده ولی پدربزرگ و مادربزرگم هیچوقت باور نمی کردن، میگفتن اسیر شده بر می گرده.
اسرا هم برگشتن و دایی من نیومد.
از ساعت 11شب به بعد، به پدر بزرگ و مادربزرگم زنگ نمی زدیم چون چشم به راه داییم بودن و با هر زنگِ نیمه شب، قلبشون تند میزد.
بنیاد شهید 3 بار مجلس ترحیم گرفت ولی بازم باور نکردن، نمیخواستن که باور کنن.
با اصرار زیاد بعد بیست و چند سال، بالاخ
من از رمضانهای زیادی خاطره دارم. از رمضانهای کودکی و نوجوانی که نور ایمان هنوز قلبم را روشن نگه داشته بود گرفته تا رمضان آن سال سیاه که همان روز دومش پدربزرگم را از دست دادم و نور ایمان خاموش شد و سالهای بعدترش که به بیاعتقادی و دنبال جای دنج گشتن برای خوردن ناهار گذشت. با این همه اگر قرار باشد روزي برای بچهای که معلوم نیست داشته باشم یا نه، خاطرهای از رمضان تعریف کنم، قصهی رمضان آن سالی را تعریف میکنم که ایمان و اعتقادی برایم نم
مامان زنگ زده ازم میپرسه مانتو مشکی که به سایزش بخوره دارم یا نه؟ که خب منم مثل خودش کلا مانتو مشکی ندارم :| بعدم سریع قطع کرد که بعدا صحبت میکنیم. دل تو دلم نیست. مطمئنم کسی فوت شده. آخرین باری که مامانم مانتو مشکی خرید بخاطر فوت پدربزرگم بود. خودش دیگه جوابمو نمیده. جرات ندارم به مامانبزرگم زنگ بزنم. میترسم.
* پسرعموی بابا فوت شده که البته برای بابا خیلی بیشتر از برادر بود.
خیلی از عمرم نگذشت تا فهمیدم شادی همین بهانههای کوچک برای خندیدن است.
بارها وقتی مادربزرگ و پدربزرگم به بهانهای نهچندان خندهدار،
خنده سر میدادند، زورزورکی لبخندی میزدم تا به آنها احترام بگذارم،
اما بعد فهمیدم آنها میدانند بعضی موضوعها چندان خندهدار نیست، اما در
زندگیشان دریافتهاند که به جای غصه خوردن باید شاد بود.
ادامه مطلب
امروز تولد خواهرم بود، از صبح کلی به خودم رسیدم و بهترین لباسم رو پوشیدم.
خواهرم میگفت عالی شدی، شیطون میخوای من به چشم نیام؟
خندیدم و تو دلم گفتم حیف هیچوقت به چشمِ اونی که باید، نیومدم.
عصر که شد مهمون ها یکی یکی اومدن، خواستم درو ببندم که باهاش روبرو شدم. فکر کردم مثل همیشه توهم زدم اما نه.انگار واقعا خودش بوداما آخه اون که قرار نبود بیاد.
خودمو زدم به کوچه علی چپ و دعوتش کردم بیاد تو، سرشو انداخت پایین و وارد شد. تو کل مهمونی زیر چشمی نگ
حدودا چهار سال سن داشتم. کودکی و هیجان های خاص خودش؛ اون دوران گِل بازی رو خیلی زیاد دوست داشتم اما حق کثیف کردن لباس هام رو نداشتم، همیشه حاجی بابا (پدربزرگم) هم با من گِل بازی میکرد و برام انواع و اقسام حیوانات و وسایل دیگه رو درست می کرد اون موقع ها بزرگترین هنرمند گِل بازی دنیا رو پدر بزرگم میدونستم و الان هم میدونم. پدربزرگم همیشه راهی برای کاشتن لبخند روی لبهامون پیدا میکرد اما محوریت داستان پدربزرگم نیست، برادر پدر بزرگمه؛ مَشَ نورالل
ما روزي عاشقانه برمیگردیم
بر دردِ فراق چارهگر میگردیم
از پا نفتاده ایم و، تا سر داریم،
در گردِ جهان به دردِ سر میگردیم
خندان ما را دوباره خواهی دیدن
هرچند که با دیدهیِ تر میگردیم
خاکسترِ ما، اگر که انبوه کنند،
ما در دلِ آن توده شرر میگردیم
گر طالعِ ما غروبِ غمگینی داشت،
این بار سپیدهیِ سحر میگردیم
چون نوبتِ پروازِ عقابان برسد،
ما سوختگان صاحبِ پَر میگردیم
نایافتنی نیست کلیدِ دلِ تو
نایافته ایم؟ بیشتر میگردیم
از ر
به همان اندازه که دوستت دارم از تو متنفرم! نمیدانم چرا وقت نوشتن این جمله خندهام میگیرد؛ شاید چون خیلی دوستت دارم، بیش از هرچیزی و هرکسی در این دنیا و هیچ تنفری نمیتواند به گرد پایش برسد. شاید هم من نمیخواهم که برسد.
بارها و بارها به این فکر کردهام؛ دوست داشتن خالص و بدون قید شرط چگونهس؟ آیا واقعا تو را فارغ از هرچیزی، سوای از شرایط سنی و خانوادگی و. که در آن قرار داشتم خواستهام؟ آیا اینکه دنبال پناه و تکیهگاه بودم ارزش خواستن تو را ک
علوم تجربی
با توجه به اینکه بسیاری از دانش آموزان کلاس هشتم در دروس 4 و 5 علوم مشکل دارند، این فایل را تهیه کردم
هزینه : ده صلوات به روح پدربزرگم
توجه : برای تهیه این فایل ساعت های زیادی صرف شده است ؛ از بازنشر آن بپرهیزید
رمز فایل پی دی اف :
porsemanhashtom.blog.ir
رمز فایل ورد :
( در صورتی که تعداد نظرات دریافتی به 15 برسد ، رمز فایل ورد هم منتشر خواهد شد )
دانلود
توجه : فایل پاسخ ها هم در حال تهیه است ؛ لطفا با نظرات تان در تسریع تهیه مطالب به من کمک کنید.
.به خدا که پرنده شدن بهترین اتفاقه. تو همین هفتههای اخیر که درگیر تصمیمگیری برای کار بودم مومنتر شدم بهش. همکارم بهم گفته بود به جای اینکه بشینی و صرفن به گزینههات فکر کنی، بشین ببین پنج سال دیگه میخوای کجا باشی؟ ببین میم 98 چه شکلیه؟ به خدا که من نشستم و خیلی بهش فکر کردم و دیدم که بهترین حالت ممکن اینه که پنج سال دیگه پرنده شده باشم. بعد پرنده شدم و رفتم توی حیاط خونهی مادربزرگم، همونجا که پدربزرگم نشسته بود روی پلهها و
سال آخری اومدم ترم تابستون بردارم، زدم تردم؛ شایدم اون من رو ترد، به هر حال! اولا که فقط و فقط یک جلسه رفتم و بهش افتخار نمیکنم اما حقیقتا برام مهم نیست. بعد تاریخ امتحانهام رو عوض کردن و برنامه مسافرت ما قابل تغییر نبود؛ این شد که فردا خونوادهم منهای من با داییم اینا میرن مسافرت ده روز و من میمونم پیش مادربزرگ و پدربزرگم که مطمئنم مقدار گرانش توی خونهشون ده برابر بقیهی جاهای کرهی زمینه. ینی شما از صبح که از خواب پا میشی خ
چند روزي است که در خلوت خودم و خدا به دنبال آرزویی دیرینه و قدیمی هستم .امت انگار صلاح نیست که آرزوی ما مورچه ها برآورده شود,پدرم از پدربزرگم یاد گرفته است بر روی دیوارمان چیز هایی بکشد ولی فقط یک نفر در خانه معنی همین هایی که روی دیوار است را می فهمد و آن هم مادر است .مادر پیش پشه ها درس خوانده ولی از وقتی که پشه ها با ما در افتادن دیگه نمیشه حتی با آن ها صحبتی کنیم.
من دوست دارم صحبت کنم تا بتوانم ناراحتی ها. غم و حتی شادی هایم را هم به دیگران ب
ماجرا اینطوری شروع شد که دو عدد کوچکتر دچارِ مشکل شدند و این مشکلِ نسبتاً کاهمانند، کوهی شد به چه بزرگی و عظمت بینِ دو تا برادر. نمیدونم پنج سال از اون ماجرا میگذره یا شش سال و خب اهمیتی هم نداره. مهم اینه که پدربزرگم با برادرش قهره و این اتفاق رابطههای زیادی رو خراب کرده.
چند هفته پیش یکی از پسرهای فامیلمون عقد کرد. توی مراسمِ عقد، زنعموی مادر و دخترش و عروسِ بزرگش هم بودند. خیلی وقت بود ندیده بودمشون و آخرین صحبتمون هم مربوط بود به هم
آنونس فیلم روزي روزگاری آبادان، دانلود رایگان فیلم، دانلود رایگان فیلم روزي روزگاری آبادان، دانلود روزي روزگاری آبادان، دانلود فیلم جدید، دانلود فیلم جدید روزي روزگاری آبادان، دانلود فیلم سینمایی، فیلم جدید روزي روزگاری آبادان، فیلم روزي روزگاری آبادان
ادامه مطلب
هوا بد استتو با کدام باد میرویچه ابرتیرهای گرفته سینه تو راکه با هزار سال بارش شبانه روز هم دل تو وا نمیشود.
همیشه دل کندن از روستا برام سخت بوده؛ گرچه خیلی عوامل هست برای ددگی، خیلی از فقدانها هست که هیچ جایگزینی براشون وجود نداره.اگرچه روستاها دیگه برق و اینترنت و گاز و جاده آسفالت و پستبانک و دستگاه خودپرداز ووو. دارن اما هنوز با شهر خیلی متفاوتن.هنوز گاو تو مزرعهها میچره، هنوز تو حیاط مرغ و جوجه و اردک و بوقلمون میگرد
بسم الله الرحمن الرحیم
قدری هم از خاطرات زیاد قبل از انقلاب :
الف آشنائی با امام خمینی ( ره ) :
چون پدربزرگم کارخانجات نخ تابی داشت ، ما هرسه برادر ، اوقات فراغت مان را در آنجا میگذراندیم و خوب در قبال کاری که انجام میدادیم ، مزدی هم نظیر کارگرهای کارخانه نصیبمان میشد . لذا هم احساس مفید بودن در خانواده ، داشتیم و هم بواسطه متدین بودن پدربزرگ ، در محیط امن و رشد کردیم .
ادامه مطلب
آنوقتها مثل الان نبود که توی رختخواب پیامهایم را بخوانم و اینستاگرام و توییتر را بالا و پایین کنم. مثل وقتی هم نبود که قانون میگذارم از ده شب به بعد اینترنت قطع باشد و فقط کتاب حق آمدن به اتاق خواب را دارد. آنوقتها من مدرسه میرفتم. وقت داشتم. حوصله داشتم. عجله نداشتم. برای همین توی راه مدرسه میایستادم و اعلامیههای روی در و دیوار مغازهها و تیربرقها را میخواندم. میدانستم این یکی شش ماه است مرده. این یکی جدید است و جوانم
خدمات ما
فیزیوتراپی و کار درمانی در منزل
درمان زردی نوزاد در منزل
سونوگرافی در منزل
اعزام آمبولانس
درمان زخم در منزل
آزمایش و نمونه گیری در منزل
مراقب و پرستار سالمند شبانه روزي در تهران
کارشناس پرستار سالمند شبانه روزي آقا در منزل
کارشناس پرستار سالمند شبانه روزي خانم در منزل
مراقب سالمند شبانه روزي آقا در منزل
مراقب سالمند شبانه روزي خانم در منزل
مراقب و پرستار سالمند شبانه روزي در شهرستان
مراقب و پرستار کودک شبانه روزي در تهران
کارشنا
هرگز حَسَد نبردم بر منصبیّ و مالی
الّا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف مینیاید –
چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
خرّم تنی که محبوب از در فراز-اش آید –
چون رزقِ نیکبختان، بی زحمتِ سؤالی
همچون دو مغزِ بادام، اندر یکی خزینه،
با هم گرفته انسی، وز دیگران ملالی
دانی کدام جاهل بر حالِ ما بخندد –
کو را نبوده باشد در عمرِ خویش حالی
سالِ وصال با او یک روز بود گویی
واکنون – در انتظار-اش – روزي بهقدرِ سالی
ایّام را، به ماه
افزایش رزق و روزي در کلام عرفا و بزرگان دین
رسیدن به دولت و ثروت / آیت الله سید عبدالکریم کشمیری
بعضی از بزرگان گویند که ما مداومت نمودیم بر خواندن این اسماء شریف یا قَوِیُّ یا غَنِیُّ یا وَلِیُّ یا وَفِی» به تعداد ۱۳۹۸ مرتبه و از برکت آن، دولت و ثروت است که به ما روی آورد؛ و نیز می گویند: هر گاه کسی در هر شب، ۱۱۵ مرتبه بگوید یا علی یا کافی» همه امور او کفایت یابد، ان شاءالله.
افزایش رزق و روزي / سفارش آیت الله بهاءالدینی
از حضرت امام رضا (ع) رو
سه کاری که رزق و روزي را زیاد و خشم خدا را کم می کند
۳ کاری که رزق و روزي را زیاد و خشم خدا را کم می کند ۳ کاری که رزق و روزي را زیاد و خشم خدا را کم می کند پیامبر اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله: وضو را کامل بگیر تا همچون ابر از صراط عبور کنی، …
۳ کاری که رزق و روزي را زیاد و خشم خدا را کم می کند
۳ کاری که رزق و روزي را زیاد و خشم خدا را کم می کند
پیامبر اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله:
وضو را کامل بگیر تا همچون ابر از صراط عبور کنی، با صدای آشکار
که چی؟ که بمانم دویست سال،
به ظلم و تباهی نظر کنم؛
که هی همه روز-ام به شب رسد؛
که هی همه شب را سحر کنم.
که هی سحر از پشتِ شیشهها
دهنکجیِ آفتاب را
ببینم و، با نفرتی غلیظ
نگاه به روزي دگر کنم.
نبرده به لب چایِ تلخ را
دوباره کلنجارِ پیچ و موج
که قصّهیِ دیوانِ بلخ را
دوباره مرور از خبر کنم.
□
قفس، همه دنیا قفس، قفس
هوایِ گریز-ام به سر زَنَد
دوباره قَبا را بهتن کشم
دوباره لچک را بهسر کنم.
کجا؟ به خیابانِ ناکجا
میانِ فساد و جمود و دود
ک
همین حالا شروع کن
وقتشه که میلیونر بشی
کسب درآمد از اینترنت روزانه 1 تا 3 میلیون
فقط با روزي 2 ساعت کار
✅ تست شده
توسط استارت آپ های ایرانی
کسب درآمد از اینترت ساده شد
جدیدترین روش کسب درآمد
مشاوره رایگان از صفر تا
اطلاعات بیشتر در لینک سایت زیر
http://daramad10.4kia.ir/info/407348/کسب-درامد-از-اینترنت-روزي-3-میلیون-تومان-تضمینی-و/?getppsid=21066
باور کن تو هم میتونی موفق بشی
ولنتاین 2020 چه روزي است؟
ولنتاین معمولا هر ساله در روز 14 فوریه برگزار می شود.
سال 1398 ولنتاین چه روزي است؟
در تقویم شمسی ولنتاین 1398 در تاریخ روز 25 بهمن ماه روز جمعه است.
جمع بندی
در انتهای این مقاله ، باید بگوییم که ارزش یک کادو و هدیه به ارزش ریالی آن نمی باشد ، بلکه به وقتی می باشد که شما در ابتدا برای شناخت طرف مقابلتان و سپس برای تطابق آن با کادوهای موجود در بازار می گذارید. تجربیات خود را از مناسبت های ولنتاین و همین طور هدایایی که گرفته ای
خوب من زیاد فک کردم من نباید خونمو ول میکردم به دلیل اینکه گاه و ناگاه رهگذری به پنجره ی خونم سنگ پرتاب میکرد من هنوز هم اینجارو دوست دارم، هر چند بلد نیستم با کلمه ها م معجزه کنم هرچند هزاران نفر مخاطب ندارم اما یکی هست که من براش اهمیت دارم و حالشو خوب میکنم و اون کسی نیست جز :خوووودم:)
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکممن اینجا تا نفس باقیست می مانممن از اینجا چه می خواهم،نمی دانمامید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیستمن اینجا باز در ای
پرستار کودک شبانه روزي در منزل تهران
پرستار کودک شبانه روزي آقا در منزل
پرستار کودک شبانه روزي خانم در منزل
مراقب کودک شبانه روزي آقا در منزل
مراقب کودک شبانه روزي خانم در منزل
پرستار کودک شبانه روزي در منزل شهرستان
پرستار کودک در منزل
برخی از خدمات شرکت خدمات پرستاری رز عبارتند از :
فیزیوتراپی و کار درمانی در منزل
درمان زردی نوزاد در منزل
سونوگرافی در منزل
اعزام آمبولانس
درمان زخم در منزل
آزمایش و نمونه گیری در منزل
مراقب و پرستار سالمند شبانه روزي در تهران
کارشناس پرستار سالمند شبانه روزي آقا در منزل
کارشناس پرستار سالمند شبانه روزي خانم در منزل
مراقب سالمند شبانه روزي آقا در منزل
مراقب سالمند شبانه روزي خانم در منزل
مراقب و پرستار سالمند شبانه روزي در شهرستان
مراقب و
پرستار بیمار شبانه روزي در منزل تهران
پرستار بیمار شبانه روزي آقا در منزل
پرستار بیمار شبانه روزي خانم در منزل
مراقب بیمار شبانه روزي آقا در منزل
مراقب بیمار شبانه روزي خانم در منزل
پرستار بیمار شبانه روزي در منزل شهرستان
پرستار بیمار در منزل
روزي خودم را دست باران می سپارمروزي که دیگر خنده هایم غم نداردروزي که قلبم با سکوتی سرد فهمیددیگر تو را هم در کنارش کم ندارد
من در جدال عقل و دل فهمیده ام کهیا رومی رومی شوم یا زنگ زنگیمن عقل و دل را دست باران میسپارممال شما عقل و دلم، رنگیِ رنگی
گفتی چرا با گریه میخندم همیشهدیوانه ها هرگز غمی در جان ندارندهر مذهبی در بین مردم رایج افتادغیر از جنون بر مذهبی ایمان ندارند
اما چه میدانی ز درد سینه ی منبیچاره مجنونی که با عقلش بجنگدبیچاره تر
ای مادر ای مادر ای مادرچادرت را بتکان روزي ما را بفرستای که روزي دو عالم همه از چادر توستای که روزي دو عالم همه از چادر توستای مادر ای مادر ای مادرمن از خاک پای تو سر بر ندارممن از خاک پای تو سر بر ندارممگر لحظه ای که دگر سر ندارممگر لحظه ای که دگر سر ندارم
من از خاک پای تو سر بر ندارممن از خاک پای تو سر بر ندارممگر لحظه ای که دگر سر ندارممگر لحظه ای که دگر سر ندارممگیر از سرت سایه ی چادرت راپناهی از این خیمه بهتر ندارمپناهی از این خیمه بهتر ندا
درباره این سایت