نتایج جستجو برای عبارت :

داستان من خاله تو خونه تنها

بله و دقیقا روز تولد خواهرم پسرخاله ام هم دنیا اومد.ینی دیروز.مامانم دیشب بیمارستان بود پیش خاله ام هی میگه ی بچه بداخلاق نق نقویی بوووود که خدا میدونه.
کل شب بغلم بود.
بغلم که بود چشماش نیمه باز.میذاشتم زمین گریه اش به آسمون بوووود
مامانم با خاله ام ۱۲ سال تفاوت سنی دارن.خاله ام رو ی جورایی مامانم بزرگ کرده.میگه هم مثه خاله ات نق نقویه.
باشه شب که رفتیم خونه خاله با کیفیت فول اچ دی میذارم اینجا
خلاصه که آره.پسرخاله دار شدیم
پ.ن: اسمش ر
فصل امتحانات شده و من چند روز به تنبل ترین حالت ممکن گذروندم البته اینکه سرما خورده بودمم بی تاثیر نبود ولی خب امروز یک کوچولو جبران کردم و کارهای چند روزمو یک روزه انجام دادم و یکم خیالم راحت تر شد توی پست قبل نوشته بودم که جریانات این مدتی که نبودم براتون تعریف میکنم.
خب داستان مال شب یلداست که ما از صبح خونه خاله *ن* دعوت بودیم و منم کلی خوشحال چون این خاله ام بچه زیاد داره و یکیشون کوچولوعه و من خیلی دوسش دارم بچه شیرینیه و اینکه خاله ام دس
به لحاظ روانی الان احتیاج دارم که یه چمدون کتاب بردارم. یه عالمه شمع و تعداد زیادی عود. دست گلپری رو بگیرم ببرم توی یه خونه جمع و جور وسط یه روستا. ترجیحاً نه آنتن داشته باشه و نه هیچ تکنولوژی‌ای. روز اول رو کامل توی بغلش گریه کنم، روز دوم و سوم دستمو بزنم زیر چونه و فقط نگاهش کنم. باقی اون یک ماهی که قراره توی اون روستا بمونیم می‌تونیم کتاب بخونیم و حرف بزنیم و ازش آشپزی یاد بگیرم. دوست دارم یه ماه بدون هیچ چیز یا هیچکس دیگه‌ای فقط و فقط با هم خ
سریال هشتگ خاله سوسکه قسمت سوم 3
دانلود سریال هشتگ خاله سوسکه قسمت سوم با لینک مستقیم
دانلود قسمت 3 سریال هشتگ خاله سوسکه با کیفیت عالی 1080p
لینک دانلود قرار گرفت
دانلود قسمت سوم 3 سریال هشتگ خاله سوسکه
گروه فیلم : کودک و نوجوان
سال تولید : 1397
کارگردان : محمد مسلمی
بازیگران: ‎بهاره کیان افشار، امیر
حسین رستمی، ارژنگ امیر فضلی، الناز حبیبی، امیر کربلایی زاده، شهین
تسلیمی، لاله صبوری، صفر کشکولی، بهزاد رحیم خانی،نیلوفر رجایی فر، محمد
مسلمی؛
هنوز در مرحله لود شدن از خواب ظهر به ظهر بودم که گوشیم زنگ خورد. خواهرم بود. حدس زدم خواهر زاده ام پشت خط و همین طور هم شد.
+بله؟
-سلام
+سلام خاله، خوبی؟
-خوبم 
+مامانت خوبه؟
-اونم خوبه. خاله دارم نقاشی جدید میکشم
+آفرین خاله . چی میکشی؟
- کهکشان .آدم فضایی .عُطارُد (صدای خواهرم رو شنیدم که گفت عَطارُد) عَطارُد.خورشید. زحل.مشتری
+آفرررین . حتماً برام عکسشو بفرست. راستی نقاشی قبلیتم خیلی قشنگ بودااا
-خودم میدونم (همیشه دوست داشتم اعتماد بنفس
دانلود سریال هشتگ خاله سوسکه قسمت 5 پنجم با کیفیت 4K Ultra HD
هشتگ خاله سوسکه قسمت 5 پنجم به کارگردانی محمد مسلمی
قسمت پنجم سریال هشتگ خاله سوسکه
کارگردان: محمد مسلمی | ژانر: فانتزی، موزیکال، کودکانه | سال تولید: 1397 | تاریخ انتشار: 1397
تعداد قسمت ها: نامشخص | مدت زمان هر قسمت: 60 دقیقه | کیفیت ویدئو: اچ دی
فرمت: MP4 | تهیه کننده: حسن مصطفوی | حجم: متفاوت | محصول ایران
خلاصه داستان:
شهر افسانه ها توسط دیو بزرگ دچار طلسم تکرار می شود، این در حالی است که
شب هزار
379دلم هوای دایی جان و خاله خانم ها را دارد. خیلی به دلم مانده که توی عکسهای یادگاری مان جای شان خالی ست. چه قدر حتی شب عروسی بین مهمان ها جای شان خالی ست. مهمان هایی که حتی نمیدانند پلک خاله دارد. دوری و دلتنگی و الی الله ترجع الامور .
بالاخره بعد از 4 سال امام مهربانی ها من رو برای زیارت بارگاهش طلبید. چند وقت بود که دلم برای زیارت حرمش پر میکشید ولی خب قسمت نمیشد تا اینکه یه روز خاله زری پیام داد که میای بریم مشهد ؟ منم با پرویز صحبت کردم اونم گفت اگر دوست داری برو. خلاصه اینکه منو و آریان و خاله زری و مادربزرگم و خاله گلناز و شوهرش و دختر خاله ام و باباش عصر روز دوشنبه هفتم مرداد با قطار از اصفهان راهی مشهد شدیم و یکشنبه سیزدهم مرداد برگشتیم. با اینکه با وجود آریان خیلی اذیت
 
1دختر خاله سه سالم نشسته بودلب پله بالاخونه و پاشو گذاشته بود روشکم پسر خاله بزرگم که اون پایین خوابیده بود. پسرخالم گفته بود حاج خانم پات اینجا چیکار میکنه؟
یه مکث کرد گفت:این پا رومیبینی!؟دفعه بعد به من بگی حاج خانم میاد تو صورتت
 
2
وقتایی میخوام دم ظهر داداش برسونم یه چادر پوشیده دارم کلا پوشیده است ازین خیلی حجابیا میپوشمش  میگیرم جلو  که افتابم نسوزونه صورتمو. عینک آفتابیم میزنمو چون قدم کوتاهه صندلیم میکشم جلو
اونوقت داداش به مامان
از تنهاموندن تو خونه، بیزارم ولی خب این راهیه که خودم انتخاب کردم.
شب ها و روزهای اول خیلی سخت می گذشت اما دلم گرم بود به همسایه ای که گفته بود حواسش به خونه ی ما هست و هر وقت احتیاج داشتم کافیه یه زنگ بزنم، دلم گرم بود برای دوستی که گفته بود با یه زنگ خودش رو میرسونه.
امروز باز هم نوبت تنهاییمه، اما دلم گرم نیستهمسایه و دوست هر دو رفتن به خانواده هاشون سر بزنن و این یعنی تنها خونه ی دیوار به دیوارمون خالیه:(
امشب با دلگرمی شما و کتاب هام باید ص
 
ملیکا زارعی معروف به خاله شادونه مجری برنامه‌های کودک است. وی خواهر کوچک تر مریلا زارعی است.  ملیکا زارعی ازدواج کرده و صاحب دو فرزند یک پسر و یک دختر به نام مانلی است.
 نام اصلی: ملیکا زارعی برزیزمینه فعالیت:  تلویزیونتولد:  ۴ اردیبهشت ۱۳۶۴ ‏محل تولد: نطنز ، اصفهانملیت:  ایرانیپیشه: بازیگر و مجریسال‌های فعالیت:  ۱۳۸۲ تا کنونمدرک تحصیلی: حقوق قضایی
ادامه مطلب
روزهای پایانی سال، همه ما با یه موضوع مهم درگیریم: خونه تی. بسیاری از ما اینکارو خیلی دشوار تصور می‌کنیم و می‌دونیم که وقت و انرژی زیادی برای اون باید صرف کنیم. اما گذشتگان ما خونه تی رو خیلی عزیز و محترم می‌دونستن، با اینکه اصلا تکنولوژی الان رو نداشتن. در مقاله خانه تکانی عید، داستان گذشتگان ما رو در مورد خونه تی خواهید خوند. و اگه دنبال نیروهای خوب متخصص هستید تا توی اینکار به شما کمک کنه، ما شما رو به صفحه نظافت منزل آچاره دعوت
 
 
سلام خاله جان! خوبی؟ خوشی؟ چه خبر؟
تعریف کن! آنجا که هستی برایت خوش می گذرد؟
راستی در خواب چهره ی خندانت را دیدم
که خبر از التیام دردهایت می داد
خدا را شکر!
امن یجیب هایمان اثر کرد!
بیشتر از این مزاحمت نمی شوم
به مادربزرگ سلامم را برسان
بگو دلتنگ دیدارش هستم
 
------------------------------------------------------
 
خاله جانم در 1 خرداد بعد از سال ها رنج بیماری های متعدد
نهایتا بر اثر نارسایی کبد و سرطان خون دار فانی را وداع گفت
 
یادمه از بچگی همیشه عاشق کارهایی بودم که انجام میدادم و همیشه سعی میکردم که اون کارو به بهترین شکل ممکن انجام بدم تموم وجودمو گاهی برای اون کار میزاشتم فرقی هم نمیکرد که کاری که انجام میدم برای خودم باشه یا کس دیگه ای
حتی وقتی برای بچه های فامیل کاردستی درست میکردم و یا نقاشی میکشیدم سعی میکردم بهترین باشه ، وقتی تصمیم گرفتم توی بچگی یه خونه شبیه خونه ی سفیدبرفی و هفت کوتوله که توی کتاب داستانم بود درست کنم تموم تلاشمو کردم که حتی از اون خون
توی خونه‌ای که همسر/ مادر خونه منبع آرامش که نبود هیچ، خونه‌ی امن و امان رو کرد جهنمی که محل تنش و فرسایشه، اعضای اون خونه اگر تبهکار و جانی و و قاتل شدند، بهشون خرده نگیرید.
 
پ.ن: بله می‌دونم و متوجهم که هر کی اختیار داره و خیلی از علما و بزرگان، زن‌های تلخی داشتند اما در نظر بگیرید که این ماجرا قشنگ صفر و صدیه، از اون طرف بزرگانی داریم که اگر همسران پایه و همراه و باعرضه‌ای نداشتند، هیچی نمی‌شدند. جون سالم به در نمیشه برد از تبعات ای
وقتی یه مدت مستقل زندگی کنی(چه متاهل بشی،چه خوابگاهی بشی،چه خونه ی جدا بگیری)دیگه زندگی کردن تو خونه ی پدر و مادرت برات سخت میشه،حس میکنی استقلالت زیر سوال میره.
من دقیقا همین حس رو دارم،الان حدود دو ماه و خورده ای هست که خونه ی بابام هستم. یه زمان اینجا بهترین جای دنیا برام بودم،حاضر نبودم آرامشِ اتاقم رو با جایی عوض کنم ولی الانلحظه شماری می کنم برای رفتن.
نه اینکه بهم بد بگذره نه،ولی دیگه مثل قبل راحت نیستم.
خونه ی خودم و همسرم،خیلی راحت
ما امسال بدترین تابستون رو از سر گذروندیم.بدترینش رو
باور نمیکنید؟
ما اواخر خرداد یکسری علائم تو مادرم دیدیم و تابستونمون رو با این نگرانی شروع کردیم
نگرانی ای که تبدیل شد به تشخیص سرطان متاستاتیک، تبدیل شد به نگهداشتن این تشخیص تو دلمون برای خوب بودن حال خودش، شد لو رفتن داستان و قهرش با ما. شد جراحی با ریسک بالا، یازده ساعت دم در اتاق عمل تنها موندن، شد شب ها بیمارستان موندن و مدیریت عوارض بعد از جراحی. شد مراقبت از بد اخلاق ترین، بی اغرا
واکنش مردهای دور و بر موقع خوردن غذای همسر1- مرد همون طوری که لقمه اول به نیمه های زبونش رسیده: خانم. میگم جدیدا دستت لرزش پیدا کرده? یا شاید بازم موقع ریختن نمک ادویه غذا حرفای اقدس خانم از پشت تلفن حواست و پرت کرد?- خانم خونه: :/ :| میگم اصلا این غذا به پرزهای چشایی شما برخوردم کرد?2- مرد که در حال خوردن آخرین قاشق غذاشه میگه: الحمدلله.+ خانم خونه که از لقمه اول به دهان مبارک همسر خیره شده میگه: طعمش خوب بود? خوشمزه بود?- مرد خونه که لقمه اش رو قورت د
سختیه توی خونه پدر و مادر زندگی کردن و بچه ی ته تغاری بودن اینه که بقیه متاهلای خونواده دیگه دعوا های ریز و درشت خودشونم یه سرش رو میکشن توی خونه ی بزرگترا و گند میزنن به روح و روان و دو دیقه راحت توی خونه نشستنت. بچه دار هم که بشن بدتر دیگه، میارن بچه هاشونم میفرستن خونه ی پدربزرگ مادربزرگ، خودشون میرن پی خوش گذرونیشون؛ اصلا خوش گذرونی نه پی کارا و گرفتاریای خودشون. اونوقت باید دعوای فسقلی هاشونم تحمل کرد، مواظبشونم بود که یه وقت نخورن به در
صدای زنگ آیفون و خبر از اومدنش،نفهمیدم چطور خودمُ به در رسوندم ،صداش میاد با گیتار کوچیک تو دستش،بغلش میکنم همش هشت روز ندیدمش اما واسم یه عمرِ. دستش دور گردنم حلقه میکنه صورتم میبوسه،منم می بوسمش به تلافی تموم چند روزی که ندیدمش.
دونه دونه خریداش نشون میده، با ذوق راجع هر کدومش توضیح میده.بعد بهم میگه چشمات ببند، چشمام بستم ،بهم گفت دستت باز کن ،منم دستم باز میکنم ،یه عالمه صدف که تومشت کوچیکش جا داده میزاره تو دستم ، با هیجان خاصی میگه: خا
+ نمی‌تونستم از رفتن منصرفش کنم- پس چی کار کردی؟+ نشستم کنار دریچه، سیگارم رو روشن کردم و رفتنش رو دیدم- بعدش رفتی خونه؟+ نه ، یه پاکت سیگار کشیدم ، گفتم شاید برگرده- بعدش چی؟ رفتی خونه؟+ آره رفتم خونه و همه عکس هاش رو جمع کردم.- سوزوندی؟+ نه، گذاشتم تو انبار- چرا نسوزوندی؟+ دیوونه شدی؟ شاید برگرده!
| روزبه معین | 
تنهایی؟ عجیبه. مثل اینه که به یکی بگی "میدونم تو، تویی. منم، خودمم. ولی میشه یه لحظه بیای و من بشی؟ میشه یه دقیقه انقدر اهمیت بدی که تبدیل به خودِ من بشی؟"اگه تو جمعی بودی سرتُ چندبار برگردوندی و هر چندبارش با یه نفر چشم تو چشم شدی. سرحرفُ باهاش باز کن. لبخند بهش بزن. اگه می‌بینی حالش بده، ادای ادم‌های نگران ُ دربیار.چقدر دارم‌چرت می‌بافم.اصل موضوعُ بگم؟وسط یه خونه پر از آدمم که حس می‌کنم هیچ‌جایی برای من نیست. جایی که آدمها طعنه شده جزوی ا
خب عرضه امروزم تمام شد، به نسبت عرضه اولیه های قبلی سرعتمون خیلی بهتر بود، و من از۸صبح تا ۷پشت سیستم بودم،امروز فروشنده مهربان تو بندر جارو برقی و تستر و گریل برام فرستاد من حتی پولشم ندادم گفت مشتریمی وبراتون ارزش قایلم هروقت پول داشتین پرداخت کن، من چی بگم؟ جزتشکر تستشون کردم اوکی بودن،گاهی وقتا میام خونه دلم میخواد یکی منتظرم باشه یا نه من منتظر کسی باشم، بیشتر اوقاتم تنهاییمو دوستدارم و ازش لذت میبرم، اینجا خونه منه و مراقب خودمم و سخ
 
 
فک کنم منم هرچی بنویسم الان اینجا، میشه ی چیزی تو همون مایه ی نامه ایه که تو نوشته بودی دختر خاله جان!:))
خیلییییییی ذووووووق داره ادم بعد از ی کاراموزی الکی بیاد این بسته رو بگیره که دختر خاله جاااااان از کلییی راه اونور تر فرستاده باشه^__^
اینقد ذووووق داشتم که ناهید میگفت الان از ذوق میمیری وقت نمیکنی بازش کنی.:)) خیلی هم‌تلاش کرد من دهنم رو ببندم تو عکس کل فک م نریزه بیرون ولی خب ذوووووق مرگی ه دیگه!!:))
 
 
بازم حسش کردم.
مرگ رو.
برای من نبود.اما برای کسی بود ک باهاش زندگی کرده بودم.
همون حس سرد و بی رحم.
هرموقع یه مرگ اتفاق میفته٬یادم میاد ب فوت مادر٬خاله ها٬.
چرا؟
چرا انقدر زیاد؟
ای کاش میشد فقط یه بار دیگه داشته باشمشون.
دلم تنگه و نمیدونم چجوری تحمل کردم.
یجوری شده ک انگار هیچوقت نبودن.عشقشون توی قلبم هست و کمبودشون.
اما یادم‌ نمیاد خیلی ک بودنشون چ شکلی بوده.
طبق معمول تنهایی اشک میریزم.
طبق معمول هیچکس نیست ک بشنوه.
ما تنها به دنیا میایم و
مامان:علی بیدار شووو
علی:مامان من خوابم میاد،جان هرکی دوست داری ولم کن.
مامان:علی اگه مدرسه نری بی سواد می شی.
علی :مامان جان تا الان هفت کلاس درس خوندم هیچی نشدم،هفتا دیگه ام بخونم بازم هیچی نمی شم.
مامان:علی پاشو برو مدرسه وگر نه از بازی خبری نیست.
علی:خب مامان ،الان فکر کن من برم مدرسه،دوباره باید معلمان غمگین،ناظم عصبانی را تحمل کنم.
مامان:این حرف هارو نگو خوبیت نداره!
علی:آخه من  هفت صبح از خونه بیرون می رم که هیچ باید تو این سرما با آب سرد
 هنر گوش دادن به حرفای دیگران ، توجه کردن به حرفاشونه
.
اما بزرگترین هنر گوش دادن به حرفای دیگران ، اونم از نوی حرفای خاله زنکو چرت
اینکه بی توجه به حرفشون ، آروم آروم  براشون سرتو  ت بدی  به نشانه تایید حرفاشون،
که آره مثلا من دارم بهت گوش می کنم
میدونم ی خورده بی رحمانست . 
اما آدم خودش اونقدر مشکل داره که حتی وقت نداره براشون غصه بخوره چه برسه حلشون کنه .
بس ول کنید خیلی از مشکلات چرت دیگرانو که به زور میخوان روتون آوارشون کنن .که شده حت
وقتی این خانه ویلایی که رو رخت خواب اتاقش دراز کشیدم و به پنجره رو به روم زل زدم رو اجاره کرده بودیم از اینکه قرار بود بعد ۶ سال خونه ای که قبلا در اون مستاجر بودیم رو ترک کنیم ناراحت بودم و فکر نمیکردم خیلی ساده با خونه جدید کنار بیام!!!
ولی گذر زمان و شرایط من رو با خونه جدیدمون وقف داد‌. حالا اتاق تاریکم که تو شب تاریک تر از قبله رو به روی یک اتاق با لامپ روشن در ساختمان جلوییه.کسی که دلتنگشم فاصلش از من خیلی دوره ولی شب ها به اون پنجره زل میزن
دانلود سریال هشتگ خاله سوسکه قسمت 4 چهارم با کیفیت 4K Ultra HD
هشتگ خاله سوسکه قسمت 4 چهارم به کارگردانی محمد مسلمی
قسمت چهارم سریال هشتگ خاله سوسکه
کارگردان: محمد مسلمی | ژانر: فانتزی، موزیکال، کودکانه | سال تولید: 1397 | تاریخ انتشار: 1397
تعداد قسمت ها: نامشخص | مدت زمان هر قسمت: 60 دقیقه | کیفیت ویدئو: اچ دی
فرمت: MP4 | تهیه کننده: حسن مصطفوی | حجم: متفاوت | محصول ایران
خلاصه داستان:شهر افسانه ها توسط دیو بزرگ دچار طلسم تکرار می شود، این در حالی است که شب ه
اهل رشد کردن باشی
در بیابان ، در کویر.
و حتی در سنگ هم رشد خواهی کرد
همین.!
زندگى سخت هم باشد،
ما سخت تر از آنیم
___________________________________________
امروز، اولین روزیه که من و همسرم تو خونه ی جدید تنهاییم،البته اولین شبی خواهد بود که من تو خونه تنهام.
امشب همسرم سرکاره :(
ساعت ۸ شب میاد خونه و ۲شب میره تا فردا صبح:/
ناهارم رو خوردم و یکم خونه رو مرتب کردم.ورزش کردم و الان میخوام خودم رو به آبیاری درختای حیاطمون دعوت کنم*__*
بعدش میرم که با یه روحیه ی عااالی، ع

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

مشاوره سئو سایت ، انجام سئو وب سایت همیار مارکتینگ | آموزش بازاریابی دیجیتال سورس 2 وب پایگاه اطلاع رسانی حجةالاسلام صدوقی نیا سرفیس بوک و سرفیس استوک جیریاگرام همه چیز درباره پاناسونیک دکتر علی محمدی پور - Dr.Ali Mohammadipour مهدی تابنده برج خنک کننده