نتایج جستجو برای عبارت :

به جای پلیس خودمو جا بزنم

چند روزه بشدت احساس تنهایی میکنم
چند روزه همش دلم میخواد بزنم زیر گریه و دنبال بهانه م
ولی هی میگم الان ن الان ن و انقدر خودمو گول میزنم تا از ذهنم بره
اما نمیره و هی روهم تلنبار میشه
با خودم فکر میکنم چرا هیچ دوستی ندارم؟
و البته جوابش همون لحظه میاد ب ذهنم.چون خودم خواستم!
تنها دوستی ک چند هفته اخیر بشدت باهاش وقت گذروندم رو هم از دست دادم!
شایدم اونی ک دلم میخواد داشتن ی دوست نیس
دلم خودمو میخواد
زندگی خودمو میخواد
دوست دارم اونجور ک میخوام
بعد از مدتها اومدم به اینجا سر بزنم.شروع کردم منظم درس خوندن.البته فقط یک ماه وقت دارم.ولی تلاشم رو براش میکنم.این چند وقت اینقدر وقت توی این شبکه های اجتماعی تلف کردم که اگه روی هم جمع شه یه کار خیلی خیلی بزرگ میتونستم انجام بدم.فردا میخوام برم موهامو کوتاه کنم.سر دوراهی موندم که چتری بزنم یا نه.دغدغه های این روزام خودمو کشته.
بالاخره بعد از ۴ سال کلاسام تموم شد.حالا باید دنبال یه موسسه ی خوب بگردم واسه ی ترم بعد.فعلا یه ترم به خودم استراحت می
خیلی سخته تصمیم گرفتن / ولی بعد از این درسته که دیگه کامپیوتری نیست تا بتونم بیام ولی میتونم برم کافی نت هر هفته یه سری بزنم / از قبل هم که پست گذاشتم / ولی باز این وسط یه مشکلی پیش میاد / پس زمان های استراحت با چی خودمو سرگرم کنم!؟ / میتونه کتاب داستان باشه / مثلا رمانی چیزی! /شما چی پیشنهادی ندارید!؟
حس میکنم اندازه‌ی سه سال قبل از این ناراحتم
شاید حس میکنم کافی نیستم
حس میکنم بی‌مصرفم
راستش دوست نداشتم بگم، ولی اینجور حس میکنم
دوباره خودمو دیدم که سرمو کردم زیر آب و آب میخوره تو صورتم و چشمامو باز نگه داشتم و آب زیاده و سنگینه و میخوره تو صورتم
این یعنی اندازه‌ی سه سال قبل از این ناراحتم
معده‌م درد میگیره و فکم و سرم و گردنم
و با گریه دو شب میرم که آمپول مسکن بزنم
این یعنی فکر کنم ناراحتم 
چیزی تو من شکننده شده و ترمیم نشده
یا شاید شکنن
حرفهــــا دارم اما . بزنم یا نزنم؟با توام، با تو ،خدا را! بزنم یا نزنم؟همه ی حرف دلم با تو همین است که دوستچــــه کنــم؟ حـرف دلــــــم را بزنــــم یا نزنــم؟عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنمزیــــر قول دلــــــم آیا بزنــم یا نزنــم؟گفته بودم کـه به دریا نزنم دل اماکو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟از ازل تا به ابد پرسش آدم این است:دست بر میــــوه‌ی حوا بزنم یا نزنم ؟به گناهی که تماشای گل روی تو بودخار در چشـــم تمنا بزنــــم یا نزنــــم؟
دیره ولی باید یاد بگیریم وقتایی که باید حرف بزنم، بزنممات شدن هیچ وقت بهترین گزینه نیستتو هیج کجاي زندگیم حرف نزدنم برام خوبی یا شانس نیاورده برعکس همیشه مساوی بوده با بدی وبدشانسی مطلق اما هیچ وقت باعث نشده بوده نسبت بهش اونقدری که امروز بدم اومد بدم بیاد میدونم که خیلی زود نمیتونم بهش برسم اما از الان شروع میکنم. حرف بزنم وقتایی که باید 
 
تقریبا دو ماه شده که از هم جدا شدیم . یه خورده ای اوضاع خوب نبود این مدت , نمیگم الان خوب شده ولی خوب دیگه غم همراه تک تک لحظه هام نیست .
امروز داشتم به دستام نگاه میکردم و یه لحظه با خودم گفتم که خودمو گم کردم ! وقتشه دیگه خودمو جمع و جور کنم ! بسه دیگه ! امین که نباید اینجوری باشه ! امین باید سر حال و آماده زدن حرکت های مفرح و پر از جمله های پرانرژی و فرح بخش باشه !
+ خلاقیتمو ول کرده بودم و براش داستان میبافتم
_درد در من باعث میشه فلاش بک بزنم : ) _
تک تک مزخرفاتمو باور میکرد
من سالها جز راست نگفته بودم و گوش او عادت به شک کردن نداشت
آخرش.آخرش گفت باور نمیکنم تو به کسی گفته باشی تو چه حالی هستی
گفت تو میمیری ولی صورتتو کنترل میکنی
.
عادتم شده
مردم اما لبخند مسخره م سر جاش موند : )
 
 
 
+ به خودم گفتم نکنه مرده باشه!؟ باید چک کنم!
و خوابیدم
چی مهمه!؟ لیترالی هیچی
فرشید میگه نگرانتم ک هیچی به هیچ جات نیس
وقتی او
چه قدر از ادمایی که میان مینویسن سلام خوبی ؟ چیکار میکنی ؟ چه خبر ؟  بدم میاد :/
خب زهرمار . من اگه لازم باشه خودم خبرا رو بهت میگم . این سبک و سیاق حال و احوال پرسی مامان بزرگی واقعا آزارم میده . دلم میخواد دهنمو باز کنم و با نیمه ی تاریک وجودم آن چنان به روح و روان اون شخص تجاوز کنم که دیگه هرموقع هر جا شنید چیکار میکنی چه خبر جیغ بزنه و سر به بیابون بذاره :/
نمدونم چه اصراریه اصن با ما حرف بزنید ؟ نزنید بابا :))))) نزنید . من حوصله ندارم باهاتون حرف بز
مثل دیوونه ها برای بار صدم توی روز و بار هزارم توی ماه چک میکنم
نه روز ها و نه ساعت ها ک حتی ثانیه ها هم دیر میگذرن!
کی میشه که جواب منو بدی؟
+ ترس وجودمو گرفته.
کاش تمام سال محرم بود.
یا امام رضا 
قربونت برم که همیشه آخر کار دستم پیش خودت درازه
دوماه جدت دستمو گرفت
هی زمین خوردم هی بلندم کرد
هی خسته شدم هی امید داد
یا امام رضا
تو که همیشه با من مهربون بودی
آبرومو جلوی امام حسین بخر
کمکم کن تا محرم صفر بعدی بهتر باشم
کمکم کن درجا نزنم
کمکم کن یه ذ
قرار بود اولین پست رمز دار خودمو بنویسم و یه خبری بدم از یه حرکت که زدم و برای خیلی از بیانی ها میتونه مفید باشه اما باز حساب کتاب کردیم دیدیم هنوز هم زوده!
این بماند!
 
 
اون پست ( اینجا )که گفتم برای خواهرزاده ام همیشه انیمیشن دانلود میکنم رو یادتونه؟
کلی حساب کتاب کردم دیدم واقعا بدجوری وابسته اینا شده
نتیجه اینکه دیگه براشون انیمیشن دانلود نکردم!
میرم براشون از کتابخانه کتاب میگیرم و البته فعلا استقبال خوبی شده و بیخیال تلویزیون شدن!
میخو
ما کار میکنیم به عشق اون چایی و کیکی که وسط روز میخوریم. به عشق حرفایی که وسط کار باهم میزنیم و غش غش میخندیم. به عشق اون ده دقیقه ای که من زودتر میرم دنبال دلسا در مهد تا با دوستم که اتاقش همونجاست حرف بزنم و همه چیو از زمان چایی خوردنمون تا اون موقع که ندیدمش براش تعریف کنم. حالا اما نفر سوم که اتاقش کنار مهد ۱۰ روزه رفته مرخصی و نیست. چایی خوردنامون به جاي ۳ نفره شده ۲ نفره‌. حالا نفر دوم که هم اتاقی منم هست در گیر و دار جدایی از همسرشه و ۱ هفته
دل که تنگ است کجا باید رفت؟به در و دشت و دمن؟ یا به باغ و گل و گار و چمن؟یا به یک خلوت و تنهایی امندل که تنگ است کجا باید رفت؟
پیر فرزانه مرا بانگ برآورد
که این حرف نت ، دل که تنگ است برو خانه دوست. شانه اش جايگه گریه توسخنش راه گشابوسه اش مرهم زخم دل توستعشق او چاره دلتنگی توست. دل که تنگ است برو خانه دوست.خانه اش خانه توست.باز گفتم: خانه دوست کجاست؟گفت پیدایش کن برو آنجاکه پر از مهر و صفاستگفتمش در پاسخ:دوستانی دارمبهتر از برگ درختک
دیشب قبل از خواب ظرف ها را شستم و سینک را دستمال کشیدم .پنج دقیقه هم بیشتر طول نکشید اما چرا تنبلی می کنم توی این مورد نمی دونم !
نماز صبح امروز هم قضا شد .وقتی بعد از ظهرها بخوابم -1ساعت تقریبا - شب دیرتر خوابم میبره و بیدار شدن های گل پسر هم مزید بر علته که خواب کامل نداشته باشم .
در رابطه ام با آقای شوهر فعلا سعی می کنم کمتر حرف بزنم ، آقای شوهر هم کم حرفه و بعضی وقتها حس می کنم واقعا حوصله شنیدن حرفهای من رو نداره .مخصوصا موقع دیدن اخبار ورزشی
علامه جعفری نقل می کنه که : فردی تعریف می کرد که تو یکی از زیارت هام که مشهد رفته بودم به امام رضا (ع) گفتم یا امام رضا دلم می خواد تو این زیارت خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو می بینی . نشونه شم این باشه که تا وارد صحنت شدم از اولین حرف اولین کسی که با من حرف می زنه من پیامت رو بگیرم . وارد صحن که شدم خانمم رو گم کردم . این ور بگرد ، اون ور بگرد یه دفعه دیدم داره میره . خودمو رسوندم بهش و از پشت سر صداش زدم که کجايی ؟  روشو که برگردوند دیدم زن من ن
دلم تنگ شده برای بودن
برای دیدن
دیده شدن
شنیدن و گوش دادن
قدیما خیلی بهتر بودم
حس میکنم دارم عوض‌میشم و از این عوض‌شدن حالم ب هم میخوره
من خودمو دوست داشتم چرا عوض‌شدم؟
چرا دیگه اون حالت های بامزه ک تو همه پیدا میکردم و باعث میشد نسبت ب همه حس خوبی داشته باشم رو دیگه نمیبینم؟
دیگه نمیتونم تو هر شرایطی ی چیزی برای خندیدن و خندوندن پیدا کنم
دیگه حتی نعمت گریه وقت و بی وقت هم ازم گرفته شده
قدیما تا عصبی میشدم و یا ناراحت زودی چهار تا اشک میریختم
 
وقتی ازاینجا این مطلبو خوندم 
خیلی حس خوبی بهم داد و
خواستم شباهت خودمو به یک شخصیت پیدا کنم
اما هیچ شخصیتی که شبیه خودم باشه پیدا نکردم=)
یه شخصیت ساکت و آروم و درونگرا
کم حرف ولی در خیلی مواقع پرحرف
مهربون(تعریف از خود نباشه=) )
عاشق خیال پردازی  نقاشی کشیدن و نوشتن و خوندن
 
شاید چون من زیاد سریال یا انمیشن و ندیدم نتونستم شخصیتی پیدا کنم 
ولی خب یجورایی احساس میکنم خودمم خودمو درک نمیکنم
انگار یه آدم عجیب غریب درک نکردی شدم
 
 
_ خلاصه
یک  ماه شده تقریبا که دانشگاه شروع شده ،حس میکنم نسبت به ترم گذشته که یک فرد محبوب دوست داشتنی بودم این ترم اخلاقم یکم بد شده ،چرت و پرت زیاد میگم ،منم منم زیاد میکنم و هارتو پورت زیاد دارم و دشمن تراشی زیاد میکنم ،خیلی حرف میزنم ،گاهی شبا به خاطر اینکه امروز چه حرفی زدم و ممکنه واسم بد بشه نمیتونم بخوابم ،سرم منفجر میشه و دوست دارم اون لحظه خودمو حلق آویز کنم ولی خودمو با اینستاگرام تا پاسی از شب با کلیپ ها مزخرف سرگرم میکنم تا وقتی که چشمام
با مانتوی مدرسه،
می تونم از نرده های سرسره پارک آویزون بشم و خودمو بکشم بالا و بشینم اونجا و به بچه ها که توش موندن بخندم.
می تونم تو خیابون آدامسمو باد کنم.
می تونم ورجه وورجه ای راه برم و از پله ها بیام پایین.
می تونم وسط حیاط با آجر فوتبال بازی کنم و وقتی اومدم خونه ببینم ناخنم شکسته.
می تونم با آهنگایی که تو سرمون داره پخش می شه داد بزنم و از نگاهایی که با تعجب همراهن منزجر بشم.
می تونم جوری بدوم و بپرم که همه فکر کنن از زندان فرار کردم.
می تونم
امروز یه آدم مثبت به تورم خورد.یه آدم منفی! البته اول منفی!
آدم منفیه، تمام افکار بد منو زنده کرد!.کاری کرد که من خودمو با دیگران مقایسه کنم، جالبه خودش با یه آدم منفی تر دهن به دهن شده بود.اون آدم منفی تر رو که هر وقت من می بینم کهیر میزنم!!!، بس که همه بدبختی ها آدم  رو میاره جلوی چشمش!!! یادمه با اون آدم منفی تره چند سال قبل، چند ایستگاه مترو همسفر بودیم! اینقدر ور زد و ثابت کرد ما بدبختیم که نزدیک بود از  احساس ناامیدی خودمو بندازم زیر ریل مت
امروز تولد خواهرم بود، از صبح کلی به خودم رسیدم و بهترین لباسم رو پوشیدم.
خواهرم میگفت عالی شدی، شیطون میخوای من به چشم نیام؟
خندیدم و تو دلم گفتم حیف هیچوقت به چشمِ اونی که باید، نیومدم.
عصر که شد مهمون ها یکی یکی اومدن، خواستم درو ببندم که باهاش روبرو شدم. فکر کردم مثل همیشه توهم زدم اما نه.انگار واقعا خودش بوداما آخه اون که قرار نبود بیاد.
خودمو زدم به کوچه علی چپ و دعوتش کردم بیاد تو، سرشو انداخت پایین و وارد شد. تو کل مهمونی زیر چشمی نگ
به نام خدای مهربون
شنبه 28 دی ماهمن باید برای روز دوم خاطره مینوشتم و هنوز روز جمعمم نمیدونستم ازش چه خاطره ایی بیرون بکشمذهنم درگیر این قضیه بودخیلی خاطراتی داشتم از قبل اما متاسفانه با خوشبختانه نمیشد خودمو بقیه رو گول بزنم ک مال همون روزهخلاصه که هرچه بیشتر فکر میکردم کمتر به نتیجه میرسیدمدیگه آخرای برنامه های کاریم بود که دیدم هیچ خاطره ی جالب و قابل انتشاری ندارمکاسه چه کنم چه کنم دستم بودکه به لیدر بدون اینکه قضیه لو بره گفتم لیدر میش
بسم الله الرحمن الرحیم
 
سلام ، چند وقته پیش این وبلاگو ساخته بودم الان دیدم وقتی توی گوگل اسم خودمو جستجو میکنم عکس های منتشر شده توی این وبلاگمو میاره ، گفتم بیام یه سری به اینجا بزنم و مطالب قبلی رو حذف کنم و مطالب جدید و درست حسابی اینجا بنویسم ان شاء الله ، البته ممکن هم هست ننویسم ولی اگه حوصله ام بکشه ممکنه اینجا از تجربیات و مطالب مختلف زندگیم بنویسم !
البته من یه وبلاگ دیگه هم دارم که آدرسش اینه : ghafir.blog.ir
اگه وقت کردید اونجا هم سر بزنی
متدام میک سام عجیبه خودمم خاص گمنامم تو زمین اما سوپر استار همه هد میزنن پابیتا لبه پرتگاه هدف لفظام سمته گیجگان موزیکام عجیبه خودمم خاص پنهانم تو زمین ولی سوپر استار همه سر میزنن پا بیتا در ایستگام اینقد نکش به رخمون لولو چندتا میس کال من درگیره تحلیلتم تو درگیره تحویله ته جیبه من خب ببین از دیده سنجیده تر اگه اوضا بی ریخته نی تقصیر من خب من درگیره تحویلتم تو درگیره تنبیه و تهدید من عجب گیری داده به ما درگیریم عجب سیبی داده به ما تلقینتم وا
طبق معمول روزایی که سعی میکنم مثل اسب بخار کار کنم و تمرکزم بذارم رو کار و فعالیتم، هزارتا فکر جورواجور از اقصی نقاط تاریخ گذشته و آینده به مغزم هجوم میاره، امروزم اینجور بود
یکی از فکرا مربوط به م_ی بود
خوب براساس اتفاقات و برخوردهای اخیر ازش دلخور، عصبانی و شاکی م و کینه به دل گرفتم و حس میکنم یه حساب تسویه نشده دارم باهاش که حقمه تسویه ش کنم
بعد همه ش تو سرم میچرخه که فلان فلان شده ی پر مدعای عن
بعد باز میاد تو سرم که آتو هایی که از بعد از آخر
دلم می خواد پنج سال بخوابم. دلم می خواد همه چی رو بذارم پست سرم و برم یه جايی که هیچ کس من رو نمی شناسه، اسمم رو نمی دونه و منتظرم نیست. دلم می خواد سوار قطار شم و برم تبریز. می خواد وقتی موسیقی می شنوم؛ گوشهام درد نگیره. دلم می خواد یکی برام شعر بگه، برام نامه بنویسه. یکی باشکوه دوستم داشته باشه؛ جوری که بپذیرم همین جوری هم خوبم و از جهان نترسم. دلم می خواد برم بالای کوه داد بزنم، اونقدر داد بزنم که صدام دیگه بالا نیاد. دلم می خواد با اینکه گوشها
دلم می خواد پنج سال بخوابم. دلم می خواد همه چی رو بذارم پست سرم و برم یه جايی که هیچ کس من رو نمی شناسه، اسمم رو نمی دونه و منتظرم نیست. دلم می خواد سوار قطار شم و برم تبریز. می خواد وقتی موسیقی می شنوم؛ گوشهام درد نگیره. دلم می خواد یکی برام شعر بگه، برام نامه بنویسه. یکی باشکوه دوستم داشته باشه؛ جوری که بپذیرم همین جوری هم خوبم و از جهان نترسم. دلم می خواد برم بالای کوه داد بزنم، اونقدر داد بزنم که صدام دیگه بالا نیاد. دلم می خواد با اینکه گوشها
تو این مدتی که نبودم ، بیشتر از هر موقع ای احساس تنهایی میکردم ، حس تعلق نداشتن به جمعی از جمله بدترین حسهایی که میتونه وجود داشته باشه ، انقدر بهم فشار اومده بود که یه جاهایی میخواستم بدون اهمیت دادن به محیط اطرافم بزنم زیر گریه و فقط به حال و روزم گریه کنم ، منی که بیشتر اوقات سعی میکردم خودمو زیاد با ادما قاطی نکنم و باهاشون صمیمی نشم ، بیشتر از هر چیزی تو دنیا دلم برای دوستای قدیمیم تنگ شده بود برام حس جدیدی بود ، که واقعا من همونم که ؟
و
امروز نرفتم کتابخونه و چه اشتباهی کردم.من نباید تنها بمونم ، وقتی تنهام نمیتونم خوب تمرکز کنم.باید یکی باشه باهاش حرف بزنم .خونه ما صبح تا شب هیچ کس نیست و در این لحظه دارم دیوونه میشم از این میزان سکوت حاکم.به برنامم خوب نرسیدم.کلی فکرای منفی تو سرم میچرخن ، هوا ابره و به شدت سرده.احساس میکنم چقدر همه چیز دارکه.
دوست دارم گریه کنم و به زمین و زمان لعنت بفرستم.
حتی حوصله ندارم برم بیرون.برم دوش بگیرم شاید بهتر شد ، ها؟ یه فیلم هم ببینم
دانلود آهنگ سهیل مهرزادگان پرسه
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * پرسه * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , سهیل مهرزادگان باشید.
دانلود آهنگ سهیل مهرزادگان به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Soheil Mehrzadegan called Parse With online playback , text and the best quality in mediac
متن آهنگ پرسه سهیل مهرزادگان (اجرا شده در برنامه دورهمی مهران مدیری)
بعد من در پس این شهر کسی دست تورا دست تورا میگیردیک نفر میرسد از راه در این فا

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

سپتیک تانک, مخزن فاضلابی سپتیک تانک کار و فناوری اخبار زنده جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی شهرستان میبد اشتراک حال خوب و خوب تر هیوندای راشا جورنال تور استانبول مخترع ایرانی خبرگزاری"صحنه"