نتایج جستجو برای عبارت :

اگریک اسکیمو بودم زندگی در آن شرایط چگونه بود ؟

در هفده سالگی عاشق پسری شده بودم که تاکنون در زندگي‌ام ندیده بودم‌اش! من فراتر از عشق در یک نگاه عمل کرده و به درجه‌ای از مهارت رسیده که به عشق بدون نگاه دست یافته بودم! اگر از کم و کیف این عشق بپرسید همینقدر می‌گویم که با حسام در چتروم آشنا شده بودم. پس از سه ماه چت‌های شبانه‌روزی بالأخره اولین ملاقاتمان در پارک پرواز تهران رقم خورد. سه سال از آن ملاقات گذشت و هر روز بیشتر از دیروز دل‌بسته حسام می‌شدم.حالا که این متن را می‌خوانید بالای سی
تمامِ راه
فکر اتصال اندیشه ی آب به آینه بودم.
صحبتِ تو
نشناختنِ سر از پا بود،
من فکرِ فردای هنوز نیامده بودم!
قرار بود لباس های زمستانی ام
دست های تو باشند؛
باران زد و باد ریخت بر سرم خاکِ حنجره ها را،
قرار عاشقانه ی آب و آینه را،
من بهم زده بودم!چقدر به سنگ ها اعتماد هست؟
آیا هست؟!
کِنار هم، من هفت - سنگ را چیده بودم!
 
/.///-/
از لحظه اول با خودم گفته بودم به محض رسیدن شروع می کنم به درد دل و کلی حرف آماده کرده بودم که رو به گنبدش بگم. تمام کسانی که التماس دعا گفته بودن جلوی چشمم بودن. اول از همه خودم پر از حرف بودم و کلی خواسته داشتم ازش.
ولی وقتی که رسیدم فقط یاد این یه بیت افتادم:
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
بیماری وابستگی، بیماری مرموزی است، که فرد را در پشت پرده‌ی غرور، انکار و خودخواهی سرگردان می‌کند. امروز می‌دانم که زندگي گذشته‌ام زندگي درست و مناسب نبود. من در اثر خودخواهی اجازه‌ی زندگي را از خود و دیگران سلب کرده بودم و در همان‌حال هم سعی می‌کردم مشکلات آنها را که ربطی به من نداشت حل کنم. آنقدر غرق حل مسائل و رفع مشکلات دیگران بودم که خودم و نیازهایم را فراموش کرده و یا ندیده گرفته بودم. یکی از شاخصه‌های بیماری وابستگی، به‌نام تأیید
زهر بودم امشب.آگاهانه آگاهانه.مار بودم.خزیدم.نیش زدم.درد پاشیدم.حال گرفتم.تلخ بودم،تلخ بودم تلخ بودم.آخ از وقتایی که عصبانیم.کاش سلام میکردم بهش.جدی.کاش زود قضاوت نمی کردم.کاش دلشُ نمی شدم.در هر صورت.غم دار شد دل خودمم.اومدم نشستم قلپ قلپ قهوه ی تلخ و بدمزمو خوردم.ابی گوش کردم.حتی دو سه تا گوله اشک چکید از چشمم.ولی بدجنس شده بودم امشب.تو دلم هی گفتم دلم نسوزه براش.این به اون درِ فلان کارش.بدجنسیمو نشستم هی واسه خودم ت
دیوانگی را از پا درآورید. تا وقتی پای الکل درمیان بود، همه ما به صورت عجیبی دیوانه بودیم.(الکلی های گمنام)از آنجا که به الکل معتاد شده بودم، مجبور بودم بنوشم، چه میل داشتم چه نداشتم . دیوانگی بر زندگي ما سایه انداخته بود و ریشه بیماری ام بود . حق انتخاب نوشیدن را از من گرفته بود و به این ترتیب حق هیچگونه انتخاب دیگری هم نداشتم . وقتی مست بودم،نمی توانستم در هیچ بخشی از زندگي ام درست تصمیم بگیرم و اداره زندگي از دستم خارج شده بود.از خداوند خواست
 خواب دیدم
  در دریا بودم
  دریای پر موج
 دریای متلاطم.
 باد های پشت سر هم،
 خوف ناک بود وصف حالم.
 ترسیده بودم.
 دلبسته ی دریا بودم
 ولی
 ترسیده بودم.
 کشتی آمد.
 حالا،
 سوار بر کشتی بودم.
 کشتی که یک پهلویش،
 شکسته بود.
 مرا برد
 برد
 از میان موج هایی
 که
 پی در پی می آمدند،
 برد
 و
 به ساحل رساند.
 چه آرامش عجیبی داشت
 رسیدنم به ساحل.
 بلند شدم.
 دوباره خوابیدم.
 باز همین خواب را دیدم.
 با این تفاوت که این بار
 با همان کشتی،
 دوست
گاهی اوقات شرايط اونقدر فرق میکنه که تو نمیفهمی توی ذهنشون چی میگذره 
بگم هوا،هوای منگیه دروغ نگفته ام 
بگم هیچ وقت فکر نمیکردم این حس رو داشته باشم ،اغراق نکردم
باخودم میگم عاقل شدی!
یه دفترچه اندازه کف دست داشتم شروع کردم توش از اشتباه هام و چیزهایی که باید بهشون دقت کنم ،نوشتن
این روزا بیشتر فکر میکنم یه زندگي بیشتر ندارم
امروز بغض کرده بودم و به مامانم گفتم دوست دارم برگردم به زمانی که بچه بودم
ناراحت شد.
گفت باید برگردی و بگی چه خوب تمو
این سرگردانی، این بی تو بودن، این تنهایی، سخت است. امانمان را بریده است ولی امیدمان را نه.
 
روزها می‌گذرند و ما همینطور غرق می‌شویم، نه که امروز نجات پیدا کنیم و فردا باز غرق شویم، نه، هی غرق‌تر می‌شویم. انگار هرچه دست و پا می‌زنیم در جهت عکس حرکت می‌کنیم. به دنبال یک دستیم، یه دست راه‌گشا یک دست گره‌گشا یک دست نورانی.
 
آسمان با تمام وسعت بر ما تنگ شده و زمین انگار از دستمان خسته‌ است. نکند او هم دلش تنگ است؟ نکند او هم هرچه دست و پا می‌ز
علم اقتصاد برای پاسخگویی به این سوال شکل گرفت که با توجه به منابع اندکی که در اختیار داریم چگونه به نیازها و خواسته هایی که تعدادشان بی شمار است پاسخ دهیم. بر همین اساس وقتی می گویند به زندگي نگاه اقتصادی داشته باشید یعنی توجه کنید که منابع شما در زندگي محدود است، پس این منابع را صرف اموری کنید که ارزشش را داشته باشد. اما وقتی می خواهیم به زندگي نگاه اقتصادی داشته باشیم با یک سئوال بسیار مهم روبرو می شویم: موضوعات مهم زندگي ما چه موضوعاتی هست
خوشحال بودم که بیستم پامیشم میرم خونم.راستش توی شهرم م اتفاق خاصی نیفتاده ومیدونم برم فورا حوصلم سرمیره 
ولیکن غیرقابل تحمل شده تحمل زندگي اینجا.اگريک درصدمیدونستم دانشگاه توی ایرن اینجوریه عمرا پامومیزاشتم.قیددکترشدنم میزدم یک کاردیگه میکردم.اینکه ب هزاروهشتصدوبیست وسه روش شمال زیمباوه همه سعی کنن توروبه فنابدن.همه سنگ بندازن که ادم علمی نشی!بیسواادباربیای!
ازاستادش گرفته تا اموزشش تا وزیرش.
این روزهامشاوره که به کنکور یهامیدادم ا
درباره کتاب قله‌ها و دره‌ها
قله‌ها و دره‌ها همان فرازها و فرودهای زندگي و کار همه انسان‌ها است. در داستان قله‌ها و دره‌ها، کشف خواهید کرد که چگونه می‌توانید، زودتر از دره بیرون بیایید، مدتی طولانی‌تر در قله بمانید، قله‌هایی زیاد و دره‌هایی کم داشته باشید. کتاب حاضر به شما می‌آموزد که چگونه اشتباهاتی که در موقعیت‌های خوب انجام می‌دهید، فردای بد زندگي‌تان را می‌سازند.
دانلود کتاب قله ها و دره ها
بعد من زانوانم بغل گرفته بودم، سرم را کج، به قله‌ی در آغوش گرفته ام تکیه داده بودم و نگاه میکردم. در دنیایی که ساخته بودم نه انقدر دور و نه انقدر محو بود. منتظر ماندم. نگاه کردم. گوش دادم. حرف زدم و تمام شد. یا شاید هم نشد. ساعت ها گذشت و نگذشت. فرصت ما محدود است. نمیتوانم راه بیوفتم. همه چیز از هم میپاشد. خاصیتش همین است. رمزگشایی این نوشته باشد برای وقتی دیگر. شاید.
چهارم فروردینوقتی الانان را پیدا کردم نا امید .درمانده و تنها بودمدر آرزوی آرامشی که دیگران بوضوح در این جلسات داشتند .وقتی آنها در باره راههایی که برای آنها موءثر واقع شده بود صحبت می کردند .من سراپا گوش بودم. این است آنچه که آموختم ."هر وقت که می توانی به جلسات برو ،سهیم شو ،تمام قدمها (12)قدم را کار کن، نه همه را باهم با قدم یک شروع کن، یک راهنما بگیر، هر روز چیزی از مطالب گروه را بخوان،در بین جلسات تلفنی با سایر اعضاء جلسه در تماس باش " من ا
برای داشتن دوستانی خوب نیازی نیست هر شب بیرون بروید اما باید برای بهبود زندگي اجتماعی خود تلاش بسیاری کنید. تنها چیزی است که برای ساخت یک زندگي اجتماعی جدید نیاز دارید کمی صبر و خواستن این است که خودتان را بیرون از شرايط فعلی قرار دهید.

ادامه مطلب
من رفته بودم که نیام دیگه.هفته پیش همینجوری اومدم سر بزنم یهو با کلی نظر مواجه شدمفک کن یکی از دوستات که سال اول کارشناسی انصراف داده بود رفته بود و چند سال ازش بی خبر بودم و تنها شماره ای که ازش داشتم خاموش بود
کلی پیام داده بود حالا منم چند روز سر نزده بودم
خلاصه ایمیل دادم بهش و شمارمو گذاشتم براش
باز من چند روز منتظر 
که چهارشنبه پیام داد و خلاصه به هم رسیدیم
میگم بهش وبلاگ منو چطوری پیدا کردی؟
میگه یه بهشت یادم بود سرچ کردم
*امروز یعنی دی
امروز که مامان رو بغل نکردم. با دوستهام سرد بودم و با دو نفر بحثم شد. امروز که دو بار بشقاب از دستم لیز خورد و هر بار فقط خیره شدم به تیکه هاش. مامان گفت اگه پیدا کنه کسی که من رو به این روز انداخته بیچاره اش میکنه.من که نمیذارم نازک تر از گل بهت بگه ولی تو هم حواست رو جمع کن مامان از تووی چشمهای من پیدات نکنه.
رضا هستم متولد 8 فروردین 68 تمام عمرم با درد و پای چلاقم زندگي کرده و همیشه توی جمع ها سعی کرده ام تا ناپیدا باشم تا مسخره نشوم تا شاید بتونم با درد م کنار بیام و همیشه تنها بودم و توی غار تنهایی خودم سر کرده ام اما متاسفانه مدتی ست یعنی از 96 تا حالا از این غار اومدم بیرون توی غار حالم بهتر بود کمتر با آدم ها سروکلاه میزدم و خودم بودم و خودم !!!! سعی دارم دوباره برگردم توی غار تنهایی خودم 
من هنوزم  بعد یک ماه دارم به این فکر میکنم من تا الان چرا یه اقدامی برای خیاط شدن نکرده بودم؟ هنوزم هنگ اینم که اگه تا الان کلاس رفته بودم به کجاها که نرسیده بودم.
هرچند هنوزم دیر نیست
ولی سن که میره بالا حوصله آدم کمتر میشه
همش تو ذهنم هست بشینم لباس خلق کنم از خودم.
یا مثلا جیبای مختلف بزنم. یا گلدوزی شماره دوزی رو رو لباسی که خودم میدوزم، پیاده کنم.
اما فکرشم خسته‌م میکنه.
ولی خوششششحالم که به آرزوی بچه‌گیام اجازه دادم تحقق پیدا کنن.
خوشحال
شاعر لالی بودم که هرگز حامل پیام دلخواهی برای مردم نبود. رسولی که مردمی که عاشقانه بهشون عشق میورزید با سنگ زدن بهش پاسخ میدادن. من معلمی بودم که رنج های زندگي خودش رو از یاد میبرد تا آینده کودکانی رو روشن تر ترسیم کنه اما جز بی مهری و بی رغبتی پاسخی دریافت نمیکرد.
بیش از اندازه سکوت کردیم.
بیش از اندازه بخشیدیم.
توی خودمون ریختیم.
خودمونو بین خواسته های بقیه مدفون کردیم.
اونقدر که گمان کردن لالیم.
کوریم.
بی رویا و بی باوریم.
ضعیفیم.
اما درست تو
باور کنی یا نه،
با هزار امید آمده بودم
بدون هیچ لباس گرمی
پاییز را به تن کنم.
 
میانِ تلخیِ این روزگارِ بی مروت،
آمده بودم کمی عطر سیب را بچشم،
کمی طعم انگور را.
و فراموش کنم که جریان زندگي،از بالا به پایین بود یا پایین به بالا!
 
فهمیدم که آلودگی هوای جهان؛
از دود سیگارهاییست که بی آنکه بفهمیم،میان لب های زندگي جابه جا می شود
و سهم هر کداممان
لااقل یک نخِ نازکِ تلخ است!
 
من کنار دکه ی پیرمردی که بساطش
پر از سیاهی واکس و کهنگیِ یک صبح تکراری بود
سخنان تاثیر گذار بهنام:
یه جایی خونده بودم که In Young Age Try to Learn not to Earn، یعنی در سنین جوانی سعی کنید یاد بگیرید تا اینکه دنبال پول باشید. ولی اگر شخصی که این سخن رو گفته بود ایران زندگي میکرد، حرفش رو جور دیگه ای میگفت: In Young Age Learn How to Earn، یعنی در سنین جوانی یاد بگیرید چگونه پول دربیارید
1-سبک زندگي چیست؟
2-سبک زندگي چه چیز را مشخص می کند؟
3-سبک زندگي هرفرد چگونه مشخص می شود؟
4-سبک زندگي ایرانی - اسلامی چه چیز را مشخص می کند؟
5-سبک زندگي هر فرد متأثر از چیست؟


پاسخ سوالات

1-سبک زندگي شیوه ای است که یک فرد ، خانواده،گروه ،طایفه یا یک ملت بر اساس باورها،عقاید،احساسات،تجربیات،افکار،علایق و محیط جغرافیایی برای خود انتخاب می کند.
2-سبک زندگي مشخص می کند که یک فرد در برابر خداوند،خود،دیگران و طبیعت چه وظایفی دارد.
3-توسط خانواده،اعتقا
گلم نرگس
ببین عشقم باید اعتراف کنم که اینقدر دوست دارم که حسودیم میشه ، به اون هوایی که تو تنفسش میکنی ، به اون اسمون ابی که تو زیر سقفش زندگي میکنی، به اون افتابی که وقتی صبح ها تو چشمت میزنه بخاطرش چشماتو نیم باز میکنی ،وقتایی که سردته حسودی میکنم به اون پتویی که پیچیدی دور خودت،حسادت میکنم به اون منظره ای که چشماتو خیره میکنه؛
اعتراف میکنم که حسودم به همه نگاه های اطرافت ، به اون کلماتی که وقتی میخوای برام بنویسی دوست دارم به اونا نگاه میک
دیشب خواب میدیدم سفید پوشیدی و میخندی ، از اون خنده های واقعیت که کم میکردی
حتی اون روزی هم که تو سینما نشسته بودیم تو با موبایلت بازی پرسپولیسو نگاه میکردی و پرسپولیس برُد هم اینجوری نخندیدی.ولی من این خنده هاتو دیده بودم، کم. ولی دیده بودم.
کتاب صوتی ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم میدانستم
دانلود کتاب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم | تبادل نظر .www.ninisite.com › discussion › topic › دانلود-کتاب-ک.۲۰ دی ۱۳۹۸ - دانلود پی دی اف کتاب ای کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم قیمت کتاب کاش وقتی 20 ساله بودم میدانستم pdf کتاب ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم .
کتاب ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم می‌دانستم - محسن ابراهیمیmohsenebrahimy.ir › کتاب › ای-کاش-وقتی-۲۰-ساله-ب.۱۲ اسف
 
 
سه تا گربه دیدم . دیشب توی تاریکی کوچه مان سه تا گربه دیدم .از غصه های دلم و برای پرت کردن حواس مجروح خودم،قصد کرده بودم سالاد زمستانی درست کنم. لوازم سنگینش را خریده بودم و می رفتم سمت خانه، گل کلم و هویج و کرفس و اینطور چیزها . گربه ها جزء لاینفک محله ی ما هستند . اما این سه تا فرق داشتند، هر سه یک شکل و یک رنگ و یک اندازه بودند و در قاب نگاه من این طور جانمایی شده بودند : اولی داشت استخوان گردنی را که از پلاستیک زباله ها بیرون کشیده بود می لی
ترم تابستون کرمانشاه بودم.
برگشتم خونه. حدود بیست روز مونده بود به زمان اردو جهادی تابستون. امسال گلستان آق قلا بود.
مطرح کردم با بابا و اینا که برم یا نه؟
پدرم گفتن: من خودم اردو جهادی هستم!
بنده خدا راست می گفتند. برا ایام مهر تو مغازشون کمک نیاز داشتند. منم گفتم چشم. هستم کمک شما.
 
حقیقتش خودم انتظار این پاسخ رو داشتم از مون وقت که کرمانشاه بودم. واسه همین به مسئول فرهنگی این اردو جهادی تابستون گفته بودم که اگه کاری برای قبل اردو هست بگو من ا
تازه از گرد راه رسیده بودم کربلا. خسته و مریض. تو موج جمعیت سرمو بالا آوردم، روبروی در باب السلام بودم. قرآن قبل از اذان مغرب رو می خوندن. رسیده بود به آیه ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ.
و این زیباترین.دلنشین ترین.آرام بخش ترین و امن ترین جواب سلام عمرم شد.
برای خودم و خواهرم و مامانم پالتو دوختم برای یکی که دوسش دارم ولی همیشه یه عالم مهربونی ازش طلبکار بودم هم یه لباس دوختم یه ماشین نمدی با آقا حسین دوختیم از یه بنده خدایی هم که از اونم همیشه طلبکار بودم و متهم میکردم به تبعیض بین من و خواهرم، عذرخواهی کردم. به یه عزیز دیگه ای هم که همیشه  بهش کم توجهی میکردم زنگ زدم و بهش گفتم خیلی برام عزیزه.
 
راهی یادگرفته زندگي خیلی کوتاهه
میشه خوب گذروندش

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

آکادمی آموزش زبان انگلیسی و آیلتس در مشهد آیلتس میکس varzeshi13 چاپ و تبلیغات میقات دانلود سریال های کره ای | Kmovie نور قرآن عسل طبیعی روز نوشته های یک طلبه My World مرجع مطالب جول اوستین و سایر اساتید تعمیرگاه مجاز لوازم خانگی قائم سرویس