نتایج جستجو برای عبارت :

اگر من یک اکسیمو باشم

می‌توانستم پیراهنت باشم. می‌توانستم سقفِ اتاقت باشم؛ که وقتِ بی‌خوابی و آشفتگی به چشم‌هایم خیره شوی و فکر کردن از یاد ببری. می‌توانستم جانمازت باشم؛ که سر به پیشانی‌ام بگذاری و با خدایت نیاز بگویی و راز بشنوی. می‌توانستم رختِ خوابت باشم که خواب و بی‌خوابی‌ات را در میانِ من آرام گیری. می‌توانستم کفش‌هایت باشم وقتی توانِ فرار از پاهایت رفته باشد. می‌توانستم خانهٔ درختی‌ات باشم! که وقتی از آدم‌ها بُریدی بیایی پشت به شهر يک گوشه از من
سه شب است که نمی‌توانم درست و حسابی بخوابم. خوانده بودم که وقتی خوابت نمی‌برد، در خواب کس دیگری بیداری. یعنی رفته‌ای در خواب يک بنده‌خدایی.کابوس یا رویایش شده‌ای. 
سه شب است که کابوس یا رویای کسی شده‌ام. 
دلم می‌خواهد که این سه شب در خواب تو بیدار بوده‌ باشم
دقیق‌تر بگویم دلم می‌خواهد این سه شب را رویای تو بوده باشم
مثلا با يک لبخند در خوابت بر بالینت بیدار بوده‌ام و تو را نوازش می‌کرده‌ام. 
یا مثلا کنارت بیدار نشسته بوده‌ام و يک ق
دوست دارم در جمع باشم.دوست دارم در تمام این جمع‌ها باشم.دوست دارم که دوست‌هایی داشته باشم و تنها نباشم.
تلاش می کنم.تلاش می کنم و باز هم تلاش می کنم.
در نهایت روزی موفق خواهم شد.روزی مثل این‌ها می شوم و در آن روز من تنها کسی خواهم بود که می‌دانم رنگم اینجا ناشناخته‌ست.
روایتی وجود داره که می گه حقیر ساعت ۱۷:۳۰ به دنیا اومدم. سوم مهر. امروز بیست و دو سالی می شود که پا در این خاک گذاشته ام. حال تو بگو چه به دست آورده ای در این بیست و دو سال. در این هشت هزار و سی و شش روز. در این صد و نود و دو هزار و هشتصد و شصت و چهار ساعت چه کرده ای؟ واقعا چه کرده ام؟ اگر همین الان بمیرم بهشتی ام یا جهنمی؟ بل الانسان علی نفسه بصیره.
دقیقا نمی دانم باید امروز چه کار کنم. خوشحال باشم؟ ناراحت باشم؟ از اینکه عمرم زیاد می شود شاد باید بود
می‌دونم دوستم داری. راستش همه می‌دونن! از غریبه و آشنا شنیدم که خیلی دوستم داری. بارها عزیزکرده» و دردونه» خطاب شدم. ولی برای من کافی نیست. کاش بیشتر دوستم داشتی. کاش بعضی چیزها رو جور دیگه‌ای تقدیر کرده بودی که من هم بیشتر دوستت داشته باشم. می‌تونستی. نخواستی. می‌خوام. نمی‌تونم. کاش لااقل اون‌قدری منِ جنسِ دومی رو آدم حساب می‌کردی که توی آیه‌های کتابت مستقیم خطابم کنی. که همیشه سوم‌شخص نباشم؛ غایب نباشم؛ شبیه وقت‌هایی که مامان باها
مگر حرف خودت همین نیست
که به خاطر تو
او را.
؟!
خب من نیز سعی می کنم همینگونه باشم!
البته راستش را بخواهی تو را از هر کسی بیشتر دوست دارم خدای خوب
اما خب، او را.
پی نوشت:
ای کاش واقعیت همین باشد، که تو را از هر کسی بیشتر دوست داشته باشم.
پی نوشت دو:
او، همسر بزرگوارم، که چند روزی بیشتر از ازدواجمان نمی گذرد.
تو میخواهی
کور باشم و نبینمت
کر باشم و چیزی از تو و راجب تو را نشنوم
احمقانه فکر کنم که هیچوقت عاشق نشدی
تصمیم جاهلانه ای هم ندارم
سوالی از این که چرا نیستی و نمیخواهی باشی و .   ندارم.
قانعم کردی که بیش ازین نخواستی و نمیخواهی باشی چون حتی توانش را هم در خود نمیبینی!
 
و اما سوال من اینست:
تو را چه کسی قانع کرد که اینگونه باشی!؟
 
بگذاریم برای بعد. برای وقتی که پین های پینترستم را سر و‌سامان دادم، پلی لیست اهنگ هایم را درست کردم، سیود مسیج تلگرام را مرتب کردم، شعر های مورد علاقه ام را يکجایی نوشتم، برای وقتی که فیلم هایم را ریختم توی هارد، هاردم را خالی کردم، فایل های توی فلش را سر جایش گذاشتم، وقتی فایل های ترم قبل دانشگاه را دسته بندی کردم، اسم فایل های پروژه ها را درست کردم، رندر های اضافه را پاک کردم، وقتی دیفالت سیو لوکیشن کی شات را عوض کردم، وقتی فوتوشاپ جدید را
یه روز مسؤول فروش، منشی دفتر و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند. یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و غول چراغ ظاهر می شه. غول میگه: من برای هر کدوم از شما يک آرزو برآورده می کنم… منشی می پره جلو و میگه: اول من ، اول من!… من می خوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شيک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم … پوووف! منشی ناپدید می شه… بعد مسؤول فروش می پره جلو و میگه: حالا من ، حالا من! … من می خوام
امیدی بر جماعت نیست، میخواهم رها باشم
اگر بی انتها هم نیستم بی ابتدا باشم
چه می شد بین مردم رد شوی آرام و نامرئی
که مدتهاست میخواهم فقط يک شب خدا باشم
اگر يک بار دیگر فرصتی باشد که تا دنیا -
بیایم دوست دارم تا قیامت در کما باشم
خیابانها پر از دلدار و معشوقان سر در گم
ولی کو آنکه پیشش میتوانم بی ریا باشم؟
کسی باید بیاید مثل من باشد، خودم باشد
که با او جای لفظ مضحک من یا تو، ما باشم
يکی باشد که بعد از سالها نزديک او بودن
به غافلگیر کردنهای نابش آشن
چرا دارم کاری رو می کنم که دوس ندارم؟
چون کسب درامد بهم اعتماد به نفس میده
چون به مشغله ذهنی و جسمی نیاز داشتم
نیاز به فعالیت و حرکت داشتم. حرکتی از جنس برگشت به صورت پول.
نیاز داشتم حس مفید بودن کنم هرچند کم
نمی تونستم مثه بقیه عمرم هی امید بدم که حالا قوی بشم بعد شروع کنم و مثل همیشه جا بمونم.
دارم پول درمیارم که نیازهای روزانم رو رفع کنم و درکنارش کاری که دوس دارم و هدفمه ادامه بدم. حتی باید يکم بیشتر پول دربیارم چون باید کلاس زبان هم برم.
میخ
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
   بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
   به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
   نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
   ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
   جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
   مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
هزار بادیه سه
 
دفتر اول
یُعاد
 
سعید مدعی دیدن موجودات فضایی می‎شود
 
سعید ابونحس خوشبدبین در نامه‎اش برایم نوشت:
از طرف من به همه خبر بده عجیب‎ترین حادثه‎ای را که برای انسان‎ها رخ داده، از عصای موسی و رستاخیز عیسی بگیر تا انتخاب شوهر لیدی برد به ریاست جمهوری ایالات متحده.
خلاصه من غیبم زده، نه که مرده باشم. نه که آن‎طور که بعضی از شماها فکر کرده‎اید لب مرز کشته شده باشم، نه که به فدایی‎ها پیوسته باشم _آن‎طور که بعضی که فضایلم را می شناسند با خودشان ف
متن آهنگ میدونستم امو باند
میدونستم که دروغ بودن همه حرفات میدونستم خوبفکر اینکه تو نباشی یه لحظه کنارم منو میترسوندچقده زود همه حرفا و قول و قرارات از یادت رفتمن آرومم با خودم تنها تو این خونه تو خیالت تختمیدونستم اگه هرجایی باشی تو بی من حرفی از من نیستکنار تو چه باشم چه نباشم انگار منو یادت نیستمن هنوزم که هنوزه مثل قدیما عاشق تو هستم.نمیدونم گناهم چی بوده که تو قلبت زده شد از مندوست دارم ولی انگار دل تو با من نیست میدونم اگه رفتنی باشم ک
این چند روز بیشتر از این که در گیر زندگی باشم درگیر مرگ بودم. مرگهای زیادیا برای خودم به تصویرکشیدم اما بیشتر درگیر این دوتا شدم تصادف با اتوموبیل، سرطان. همیشه فکر ميکنم نمیتونم مرگ بدون درد داشته باشم  ترجیح میدم موقع تصادف با اتوموبیل دوماه برم توکما بعدم اعضای بدنم اهدا بشه، درمورد سرطانم همینطور دوست دارم دیر تشخیص داده بشه وفقط دوماه فرصت داشته باشم، بعد ازهمه ی اینها نشستم و اروم اروم برا خودم اشک ریختم.امروز وقتی داشتم دراین مورد ح
اینطور نیست که من خیلی خمار اینترنت باشم و استخون‌درد گرفته باشم از نبودنش. فقط نمیدونم با زندگیم چيکار کنم. نمیدونم بعد یه روز طولانی که از دانشگا برمیگردم چطور خستگیمو در کنم. چطور با مامانم اینا تماس تصویری بگیرم. چطور جزوه و ویس دانلود کنم. چطور گوگل کنم که چرا سراميکای کف اتاقمون بلند شدن و صدا میدن. 
و به طور کلی، بیشتر نگرانم که قراره چی بشه. قراره اینطوری بمونه؟
يکی گفته: تفاوت ما بین من و پادشاهان در يک روز است و آن همان روزی است که در او می باشم، چه آنکه روز گذشته، گذشته است؛ دیگر پادشاهان لذت او را نمی یابند و من نیز سختی او را نمی یابم.و اما نسبت به روز آینده، من و پادشاهان هر دو در خوف و ترس هستیم که نمی دانیم چه خواهد شد؟! پس فرق ما بین من و پادشاهان در همین روز حاضر است.ترجمه معدن الجواهر و ریاضه الخواطرتالیف ابوالفتح کراجکی، مترجم شیخ عباس قمی، ص 17 
هر کاری که ميکنم نمیتونم خودمو متقاعد کنم که يکی از آدمای اینترنتی باشم. حتی با اینکه میدونم چقد فایده میتونه داشته باشه اما نمیتونم يکی از اون آدما باشم!!
اینستا باعث میشه خودم نباشم. تویی.تر باعث میشه از آدما بدم بیاد بدون اینکه شرایطشونو بدونم. و حتی این روزا تلگرامم باعث میشه احساس کنم همش درگیر سو تفاهمم.از این در ارتباط بودن زیاد خوشم نمیاد:(
نمی خواهم پارچه ی ابریشمی باشماشرافی و غمگینمی خواهم کتان باشمبر اندام زنی تنومندکه لب هایشوقت بوسیدن ضربه می زنندو نگاهشوقت دیدن احاطه می کندتمامی این روزها دلگیرندمن جغد پیری هستمکه شیشه ای نیافته ام برای تاريکیمی ترسم رویایم به شاخه ها گیر کندمی ترسم بیدار شوم و ببینمزنی هستم در ایرانافسردگی ام طبیعی استاما کاری کن رضا جان پاییز تمام شودنمی دانم اگر مرگ بیایداول گلویم را می فشاردیا دلم راآن روز کجای خانه نشسته بودمکه می توانستم آن هم
احساس می‌کنم همه چیز و همه آدم‌ها چشم شده‌اند. منتظرند خطایی از من سر بزند تا چشم‌ها تبدیل به دست شود و دست‌ها دور گردنم حلقه. فشار دهند. محکم. ممتد و شدید. از اشتباه کردن می‌ترسم چون از تنها شدن می‌ترسم. به خودم اجازه نمی‌دهم اشتباه کنم. می‌خواهم کامل باشم. صحیح. بدون نقص. بدون کمی و کاستی. بدون جوش. بدون چربی. همراه با گارانتی و خدمات پس از فروش باشم. برای همین است، ترسیده‌ام. از اینکه در مسیر صاف به زمین بخورم. و می‌خورم. چون ترس‌ها، آدم‌
تنها جمله ی کلیشه ای که شاید من بهش ارادت داشته باشم اینه : چقدر زمان زود میگذره . میتونه برام ویران کننده هم باشه و ملال آور ‌.
باورم نمیشه از شبی که با بغض خوابیدم چون صلاح مصدوم شده بود و لیورپول مظلومانه (!) جام رو از دست داد .‌باورم نمیشه يکسال و چند روز از اون شب گذشته و حالا لیورپول يک مدال نقره يک طلا و يک جام داره ! 
باید بیشتر از چیزی که الان هستم خوشحال باشم ، فکر ميکنم اصلا خوشحال نیستم . 
شاید چون يک ماه پیش وقتی تو لیگ قهرمان نشدیم بهم
در زیر پست اینستاگرامی خود را به مناسبت فرارسیدن اربعین حسینی می آورم:
بسم رب الحسین
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولادالحسین
و علی اصحاب الحسین
-------
من اویسم که به بویت آقا
در یمن هم به کنارت باشم
گرچه این ره دراز و دورم من
گویی آن جا به دیارت باشم
من طوافم ز همینجا بکنم
قسمتم شد به فراقت باشم
#حسین_کریمی

سپاس ویژه از برنامه #مخاطب_خاص که به یاد این حقیر در محضر مولایم و سرورم حضرت #ثارالله #امام_حسین علیه السلام بودند.
ا
داشتم با يکی از دوستانم حرف میزدم . یه جمله ای گفت که دلم گرفت . گفت میدونم شاید تو دلت بگی من ادم بی عرضه ای هستم و این همه ایده و فلان و دستور بهت دارم میگم . ولی یادت باشه شاید من شکست خورده باشم و هیچ کار پیروز شده ای نداشته باشم و الان هم زیر فشار مالی باشم ولی من مشاور بهتری ام . چون گاهی ادما پر ایده ان ولی بد شانسی میارن . یا مثلا اشتباهاتی ميکنن که شکست میشه . پس اونا بهتر مشاوره شکست میدن . پس کارهایی که من کردم و نمیام بهت بگم بکن . ولی یه آدم
من خود را دوست دارم، روی خود کار می‌کنم و خودسازی می‌کنم تا بتوانم با تمامیت و سرشار بودن خود به تو نزديک شوم. من از خود مراقبت می‌کنم تا تو مجبور نباشی این کار را برای من انجام دهی. با سرشار بودن است که می‌توانم به خاطر تو خود، هدایا، محبت و تلاشم را بخشش کنم. من تنها کسی هستم که عهده‌دار خود و در نهایت مسئول خود و سلامت خود هستم. از این رو من به عنوان مباشرِ بزرگ‌ترین موهبتی که به من ارزانی شده است، یعنی زندگی‌ام، باید مراقبِ سلامت جسم، آ
خرید و فروش املاک در وردآورد
اینجانب افتخار این رو دارم برای هموطنان گرامیم در منطقه وردآورد در حوزه های خرید و فروش املاک با در نظر گرفتن وجدان کاری و از سویی تکیلفی که پروردگام در اختیارم گذاشته بتوانم خدمت رسانی به صورت کاملا صادقانه را داشته باشم و با توکل به خدا این کار را شروع کردم. امیدوارم مثمر ثمر باشم.انشاا.
مهندس قاسمی 09023577377
به نام او
خیلی خوب خوبه زندگی. ادم می تونی کلی کار باحال کنه. این ترم که حل تمرین مبانی بودم بچه ها ی ورودی که از اردو با هم اشنا شده بودیم هی می پرسیدن چه فایده ای داره این کار. اولاش چرت و پرت می گفتم ولی کمی بعد
مهم ترین فایده اش اشنا شدن با افراد جدید بود. اخه من از روابط انسانی خیلی خوشم میاد. کلا ادم ها را خیلی دوست دارم. دوست دارم بقیه را دوست داشته باشم. کلی ادم مختلف را بشناسم و دوست داشته باشم.
این مبانی باعث اشنا شدن با مجید وقاری شد.
زنج
نمی دونم صدام میاد یا نه ولی خواستم بگم اینجا خیلی خوبه.مخصوصا این آپشن پیام کوتاهش برای يکی مثل من که تمام دار و ندارش خلاصه شده تو یه گوشی نوکیا دوازده دو صفر و یه لبتاب و چند تا سر رسید و کتاب ، خیلی خوبه.يکی که تو جَمعه ، تو خونه شه ولی کولی وار و تنها زندگی می کنه. خواستم خاطره بازی کرده باشم.به یاد بوغ های مودم دیلاپ ، یاهو ، بلاگفا ، فیسبوک ، بازی فلش ، چت روم. . وبلاگا دلنشین ترن ، صمیمی ترن ، موندگارترن ، هرچند میدونم بعد دو سه روز دیگه وق
چند روزه بشدت احساس تنهایی ميکنم
چند روزه همش دلم میخواد بزنم زیر گریه و دنبال بهانه م
ولی هی میگم الان ن الان ن و انقدر خودمو گول میزنم تا از ذهنم بره
اما نمیره و هی روهم تلنبار میشه
با خودم فکر ميکنم چرا هیچ دوستی ندارم؟
و البته جوابش همون لحظه میاد ب ذهنم.چون خودم خواستم!
تنها دوستی ک چند هفته اخیر بشدت باهاش وقت گذروندم رو هم از دست دادم!
شایدم اونی ک دلم میخواد داشتن ی دوست نیس
دلم خودمو میخواد
زندگی خودمو میخواد
دوست دارم اونجور ک میخوام
میدونی چیه مرتضی،دیگه نميکشم مغزم درگیر باشه. دیگه نميکشم به چیزایی فکر کنم که نمیشه، به چیزایی فکر کنم که شاید میشد، به چیزایی فکر کنم که شاید بشه. دیگه نميکشم از کسی بدم بیاد، از کسی خوشم بیاد، دیگه نميکشم به رفاقت فکر کنم، به اینکه چيکار کنم رفیق باشم، مهربون باشم،بد نباشم. دیگه نميکشم فکر کنم با کسی دشمن باشم، بخوام بزنمش، بخوام اذیتش کنم. اعصاب فکر کردن به آدم ها رو ندارم. میدونی چرا مرتضی؟  چون هر کی به تور ما خورد آدم بود، نه اون آدمی ک
توی تالار عمومی کتابخونه نشسته بودم و نمی‌دونم داشتم برای یادگیری کدوم کلمه از کدوم منبع، روند جدیدم رو می‌رفتم که این جمله به ذهنم رسید و توی نُت گوشی‌ام نوشتمش: یادگیری کلمات سخت توی زبان‌های خارجی یه نمی‌تونمی توی خودش داره که چون می‌دونی به تونستم تبدیل می‌شه، شیرینه.
حالا دارم فکر می‌کنم این یادگیری کلمات جدید، ساختن عبارات و حتی مفاهیم جدید هرقدر هم برای من جالب و مهم و ارزشمند باشه، گاهی آزاردهنده است. آزارش اونجایی بهم می‌رسه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

مووی ایران مقدمات حقوق مدل لباس | مدل مانتو | مدل لباس مجلسی | مدل لباس شب کاشان نخستین مدنیت در جهان شیراز وبلاگ پرکیش سرویس day2day دانش بلاگ درباره داماش درباره تیم قدرتمند سالیان پیش JSIXLMQ کاندوم