نتایج جستجو برای عبارت :

انشا درباره صدای مادربزرگ مادربزرگ

متن در مورد خانه مادربزرگ توصیف مادر بزرگ انشا در مورد صندوقچه مادربزرگ انشا در مورد مادربزرگ مهربان متن در مورد خانه قدیمی مادربزرگ انشا در مورد خانه های قدیمی توصیف حیاط خانه مادربزرگ انشا در مورد خانه های قدیمی در پاییز
ادامه مطلب
انشا صداي مادربزرگ صفحه 37 نگارش پنجم
انشا صفحه 37 نگارش پنجم درباره احساس خود از شنیدن صداها
انشاهای صفحه 37 نگارش پنجم درس ششم
تجربه ی شنیدن کدام یک از صداهای زیر را دارید ؟ احساس خود را از شنیدن آنها بنویسید.
صداي وزش باد پاییزی
صداي مادربزرگ
صداي سرود ملی
صداي زنگ آخر
صدايی که قبلا شنیده اید و آن را دوست دارید.
موضوع : انشا صداي مادر بزرگ
ننه، حالت خوبه ؟
با این صدا به خودم آمدم.
باز شوق و شادی ناشی از این صدا تمام وجودم را فرا گرفت.
باز غرق در ا
نماز میخواندم ولی صداي مادربزرگ را میشنیدم که مامان را نصیحت میکرد میگفت انقدر به بچه ها سخت نگیر این چادر چیه که دست و پاشونو میگیره بگذار راحت بگردن و صداي مامان که در تلاش برای متقاعد کردن مادربزرگ بود. شنیدن این نصایح آن هم از زبان مادربزرگ برایم تازگی دارد چه میکند این پیشرفت تکنولوژی و ورود اینترنت به فامیل ما حتی توانسته! عقاید یک پیرزن هفتادو پنج ساله را بدون خون و خونریزی تغییر دهد. مادربزرگ حتی معیارهای زیبایی شناسیش هم تغییر کر
انشا در مورد یک روز سرد زمستانی انشا درباره یک روز برفی انشا در مورد یک روز سرد زمستانی را توصیف کنید انشا کوتاه درباره برف انشا در مورد برف با مقدمه خاطره از یک روز برفی انشای ذهنی درباره برف داستان کوتاه در مورد یک روز برفی
ادامه مطلب
انشای ادبی در مورد پاییز انشا در مورد پاییز هفتم انشا پاییز فصل هزار رنگ مقدمه انشا پاییز انشا در مورد پاییز با مقدمه بدنه و نتیجه انشا درباره پاییز در روستا انشا درمورد پاییز با مقدمه بدنه نتیجه متن عادی درباره پاییز
ادامه مطلب
وابستگی کودکان به پدربزرگ و مادربزرگ خوب است یا نه؟
 
 
گاهی وقت ها کودکان به علت شرایط کاری والدین شان ناچار هستند چندین ساعت از روز را در خانه پدر بزرگ و مادربزرگ خویش سپری کنند. زمانی که کودکان ساعتهای زیادی از روز را در خانه پدر بزرگ و مادربزرگ هستند، زمینه وابستگی در آنها ایجاد می شود.
هرچند پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها میتوانند نقش حمایتی مفیدی برای کودک و والدین داشته باشند ولی گاه همین پشتیبانی، میتواند زیان آور و آسیب رسان باشد.
 
ادام
انشا در مورد برف و زمستان انشا در مورد یک روز سرد زمستانی یک روز سرد زمستانی را توصیف کنید انشا در مورد برف با مقدمه انشا در مورد زمستان با مقدمه و نتیجه انشا کوتاه درباره برف انشا زمستان در روستا انشا در مورد یک روز سرد زمستانی را توصیف کنید
ادامه مطلب
انشا در مورد امام زمان کلاس هفتم انشا در مورد امام زمان کلاس پنجم انشایی درباره ی ظهور امام زمان انشا احساسی در مورد امام زمان انشا در مورد امام زمان به زبان عادی و ادبی انشا در مورد امام زمان عج الله انشا در مورد نیمه شعبان کلاس چهارم انشاء درباره امام زمان (عج)
ادامه مطلب
انشا درمورد مادر با مقدمه بدنه و نتیجه انشا در مورد مادر با مقدمه بدنه نتیجه انشا درباره مادر کلاس هفتم انشا مادر ابتدایی انشا عادی درمورد مادر انشا در مورد مادر پایه هفتم مقدمه در مورد مادر انشا در مورد مادر به زبان ساده
ادامه مطلب
از قدیم ها و خیلی سال پیش
شاید بگویم دوران کودکی
باورتان می شود که
 من از مادربزرگم می ترسیدم
هنوز هم می ترسم
می پرسید چرا؟
از آخرین خاطرات کودکی ام که در گوشه خاطراتم است
همین قدر یادم می آید
که دفعه اولی که من عقل درست و حسابی داشتم
و
تازه می فهمیدم چی به چیه
به خانه مادربزرگ رفتیم
از همان کودکی وزن سنگینی داشتم
در را که باز کردند
جوری صورتم را می بوسید
انگار مزه مزه می کند
دهان بی دندان و لب های شل و ول
را بر لپ های من آنچنان می کشید
و از مزه اش
انشا پاییز فصل هزار رنگ انشا درباره ی فصل پاییز انشا درباره پاییز کلاس هفتم با مقدمه انشا در مورد پاییز هفتم انشا در مورد پاییز با مقدمه بدنه و نتیجه انشا درمورد فصل پاییز همراه با بند مقدمه بندهای بدنه بدنه نتیجه انشا درباره پاییز در روستا انشای ادبی در مورد پاییز
 
پاییز جلوه ای از زیبایی آفرینش است،
وقتی پرندگان در حال کوچ در آسمان تابلوی شگفت انگیزی را می‌سازند،نقاش پاییز با ترسیم نقش نگاری به زمین، کار و تلاش خود را آغاز می‌کند. به در
بسم رب الرفیقمادربزرگ نشسته بود روی مبل و جوراب هاش رو گرفته بود دستش. چشمش که به من افتاد گفت: سیدجان!  _دو سه سالی هست که دیگه حافظه ش خوب کار نمیکنه و به همین سید اکتفا میکنه_ بیا کمکم کن جورابامو پام کنم.میشینم روی زمین روبروش، پاهاش رو میزارم روی پام و جورابای مشکیش رو پاش میکنم. پاها همون پاهای کوچک و تپل قبلیه ولی ورم کرده. دیگه قادر نیست خم شه و خودش جوراب هاشو پاش کنه.هنوز جوراب دوم رو کامل نکشیدم بالا که انگار چیزی یادش میاد و خیلی جدی م
درون یک فضاپیماراکه روی کره ماه فرود امده تصورکنیدوتصویرذهنی خودرابنویسید انشا کوتاه درباره فضاپیما روی کره ماه انشا درون یک فضاپیما روی کره ماه درون یک فضاپیما را که روی کره فرود امده است تصور کنید و تصور ذهنی خود را بنویسید انشا تصور کنید درون یک فضاپیما هستید که روی کره ماه توقف کرده اید انشا فضاپیما که روی کره ماه فرود امده انشا درون یک فضاپیماراکه روی کره ماه فرود آمده انشا درباره تصویر ذهنی از کره ماه
ادامه مطلب
شمع ما یک شبکی را به تو پروانه بگفت
                                                    همره من تو نباشی بگسل از بر جفت
کار من سوختن و ساختنی از بر نور
                                             شمس و تابان شدنی از در کور
گر تو باشی به جوارم  دو سه روز
                                     یا بمانی به کنارم دو سه روز
تو بسوزی ز در غفلت خویش
                                      دور گردی ز ره رفطرت خویش
عمر تو یک صلتی از بر یار 
                                       تو بسان موش با
صبح که مامان بیدارم کرد ، تو چند لحظه ای که بین بیدار شدن و نشدن بودم حس کردم چقدر به مادرم بیگانه‌م، حس کردم یه غریبه‌ست، یه زن میانسال با کمی اضافه وزن، صورت سفید، موهای قهوه‌ای و تک و توک سفید. اونقدر کابوس کوتاهی بود که سریع گفتم: بیدار شدم مامان جان. با تاکید روی مامان جان‌. انگار که بخوام به اون چند لحظه‌ای که گذروندم ثابت کنم که اون مامان‌جانِ منه! همون زن میانسال با همه نقص ها، چروک های روی صورتش، گاهی اخم و بداخلاقی هاش زیبایی زندگی
انشای پایه ی هشتم_صفحه /۷۳
برخاستن از خواب در صبح روستا
دریکی از روزهای خوب بهاری درصبح زود در یکی از روستاهای خوب شمال درحالی که زیر لحاف گرم و نرمی که مادربزرگ با دستان پرمهرش دوخته بود با صداي آواز پرندگان و نسیم بهاری که از لا به لایه درختان به شیشه ی پنجره ی اتاقم برخورد می کرد،از خواب بیدار شدم و شتابان با شادی به سمت پنجره ی اتاق رفتم و پنجره را گشودم و با دمی محکم بوی جنگل و گل های روستا و هوای تازه را وارد ریه هایم کردم و بالبخند به خورش
بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب "چهل نامه ی کوتاه به همسرم" به قلم نادر ابراهیمی
در یک جمله "کتاب خوبیه برای درک بهتر زندگی مشترک" اما خوبی عمیق این کتاب بیشتر به این خاطر که نویسنده صرف نگاه لطیف و عاشقانه به زندگی نداره (بطوری که با خوندنش چشمانتون مثل سینتی پیتی برق بزنه و لبریز از تخیلات شیرین، ابری بالای سرتون شکل بگیره) بلکه نگاهی آمیخته با منطق و احساس و یا شاید به زبان ساده تر؛ نگاهی ترکیبی از هر دو جنس مردانه و نه به زندگی داره. و این خ
قصه ‌گویی به اندازه تاریخ بشر قدمت دارد
پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها دیوانی گویا از قصه ها،داستان ها،حکایات و ضرب المثل هایی هستند که به بلندای تاریخ قدمت دارند.قبل از شیوع بیماری کرونا  موزه مردم شناسی اوز اول و آخر هر ماه میزبان این عزیزان به همراه نوه هایشان بود و در سرای زرنگار (خانه فرهنگ ) نیز برنامه هایی با حضور این عزیزان برگزار گردید و باشگاه کتابخوانی پروانه ها نیز برنامه ای با این عزیزان داشت.موزه مردم شناسی یادگاری زیادی از مادرب
دیشب خوابم نمی برد و به گذشته فکر می کردم.انگار که اینهمه سالو پشت سر نذاشته باشیم، نزدیک بود.
به دوستای دوران کودکی فکر می کردم. ی مادربزرگ، پسرخاله، دخترعمو. چقدر اون زمان بازی می کردیم.
اون روزای گرم تو کوچه های انزلی. امروز به شکل عجیبی مسیرامون خیلی از هم دور شده.
ی مادربزرگ مونده تو شهر خودش ما تو شهر خودمون. پسرخاله دلش سنگ شده و صورتش صفحه ی گوشیش. دخترعمو هم ۸سالی میشه ندیدم.شکایت نیست، بیشتر تعجبه. اینهمه تغییر
توصیف گفتگوی ظرف ها درباره ی آداب غذا خوردن مهمان ها نگارش ششم
انشا گفتگوی ظرف ها درباره ی آداب غذا خوردن مهمان ها
انشا گفت و گوی ظرف ها در آشپزخانه درباره اداب غذا خوردن مهمان ها صفحه 24 نگارش ششم
بعد از یک مهمانی ، ظرف ها در آشپزخانه درباره ی آداب غذا خوردن مهمان ها در حال صحبت کردن بودند.
گفت و گوی آن ها را در دو بند بنویسید.
مهمانی تمام شده بود.
میزبان ظروف غذاخوری را در آشپزخانه جهت شست و شوی جمع کرده بود.
فرصتی بود تا ظروف با هم، هم صحبت شوند
انشا می نویسیم تا ۱- بتوانیم آنچه را که در اندیشه داریم به زبانی رسا وشیوا به دیگران انتقال دهیم
۲- بتوانیم قوه ی تخیل و استدلال را پرورش دهیم و استعدادهای خود را کشف و هدایت نماییم
۳- بتوانیم دنیا را ازدریچه ای نو حس کنیم ودرک بهتری از زندگی داشته باشیم
نوشته ی خاصی نیس. دوس نداشتید نخونید.
چند سالِ بعد عصر یک روزِ ابری دلت برای مادربزرگ و پدربزرگت تنگ میشود و بی هوا تصمیم میگیری به دیدنشان بیایی. بنیامین که بیشتر از هرکس وابسته به توست دنبالت راه می افتد و تو دلت نمی آید دلِ کوچکش را بشکنی و او را هم با خودت همراه میکنی. مسیر هشتاد کیلومتری بینمان را طی میکنی. مستقیم راه منزل مادربزرگ را در پیش میگیری. زنگ میزنی ولی خودت را معرفی نمیکنی. درِ حیاط که باز میشود مادربزرگت سرک میکشد تا ببیند کیس
درود. خواستم که بنویسم اما نمی توانم. مادربزرگ را ظهر دیدم. نشسته بود و آب می نوشید. صحبت کوتاهی داشتیم. بعد از ظهر دیگر بیدار نشد. خدای بلند مرتبه همه ما را بیامرزد. آمین.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
 
با سلام  
میخوام داستان بنویسم ،اولین داستانم هست پس منتظر انتقادادتون هستم ((:
الکی مثلا وبلاگم دنبال کننده داره:)))
خوب خودم انتقاد میکنم:)
کودک و هزارراهی
 
مقدمه :
قصه های مادربزرگ همیشه دوتا راه داشت ؛یکی راه خیر و دیگری راه شر راه خیر همیشه به خدا می رسید ؛برامون دلنشین و جذاب بود اما راه شر؛راه شیطون بود و تو قصه های مادربزرگ زشت و بد شکل! بزرگتر که شدیم هنوز هم توهم اینو داشتیم که راه خیر و شر دوتا راه جدا از همدیگه است؛راهی که هیچوقتِ
 
انا لله و انا الیه راجعون
 
عرض ادب به دوستان عزیز بلاگ
 
متاسفانه چند روز پیش داغ عزیزی بر دل خانواده مان افتاد
 
مادربزرگ عزیزم به رحمت خدا رفتند
 
برای شادی روح ایشان و تمام اسیران خاک بخوانید فاتحه مع الصلوات
 
هدیه ای به روح مادر بزرگم
 
تا هستند قدرشان را بدانیم
دلم عجیب در این جمعه هوای قدیم را کردههوای حیاط بزرگ مادربزرگبا حوض آبی فیروزه ایماهی های قرمزو شمعدانی های لب حوضکه عطرشان مست میکرد هر رهگذری را.هوای دورهمی های سادهبا شام و ناهاری به مختصری نان و پنیرو خنده های از ته دل با کسانی که دوستشان داریم
یاد آن روزها بخیر
فیروزه نیشابور نام سنگی است که خودش و رنگش را یا در مسجدها دیده‌اید یا در دست مادربزرگ‌ها و یا هرجای دیگری که حرف از سنت ایرانی باشد سنگی که قدیمی‌ترین معدن را در روستایی با همین نام در نیشابور دارد. با ما همراه باشید تا بیشتر و بهتر این آبی آسمانی را بشناسید.
ادامه مطلب
موضوع انشا :چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
در گذشته های دور در میان مردمی که هر کدام به تنهایی یک داستانی در زندگی دارند و می توان از سرگذشت زندگیشان یک کتاب نوشت پیرمردی سالخورده و دنیا دیده به همراه همسرش زندگی می کردند که از دار دنیا یک گاو داشتند که زندگیشان را با آن می گذراندند. با شیر آن شام می خوردند، با پنیر آن صبحانه و با کره ی آن ناهار. زن خانه با گرفتن شیر و کارهای خانه روزش را سپری می کرد و مرد خانه با به چرا بردن گاو در دشت و تمی
انشا با موضوع یک شاخه گل
گلها در گل فروشی منتظر بودند.تعدادی از آنها توسط گل فروش جدا شدند و درون گلدان های تزئینی چیده شدند.بعضی از آنها بر روی داربست چوبی کنار هم قرار گرفتند، آنها مهمان عده ای آدم سیاه پوش بودند.گلها خیلی با هم تفاوت داشتند در رنگ ها، عطرها، اندازه ها و شکل ظاهری.حتی آنهایی که در ظاهر شبیه هم بودند باز هم نسبت به هم متفاوت بودند.این را از چشم های آدم ها می شد فهمید وقتی در انتخاب کردن و برداشتن گلها دچار تعلل می شدند.مشتری وا
انشا کتاب از نگاه تصویرگر
صفحه 92 کتاب نگارش هشتم درس هشتم

انشا کتاب از نگاه تصویرگر صفحه 92 کتاب نگارش هشتم درس هشتم
با سلام خدمت شما دوستان عزیز در این مطلب قرار است که انشا درباره کتاب از نگاه یکی از خوشه های جدول برای شما بنویسم و در این انشا می خواهیم از نگاه تصویر گر این کتاب را بنویسیم ما در ادامه مطلب های مختلفی راجع به انشا از نگاه تصویر گر در اختیار شما عزیزان قرار خواهیم داد و شما می توانید به راحتی یکی را انتخاب کنید و در کلاس ۲۰ بگیر

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

دانلود و معرفی بازی محصولات کنجدی ترنگ مشاور دیجیتال مارکتینگ و مدیریت کسب و کار انواع بذور ایرانی و خارجی 09195284072 اولین وبرترین تولیدکننده محصولات روشناییled(کرمان) زیتونی kari راشین وب | rashinweb دانلود آهنگ جدید پاتوق ایرانیان عاشق