نتایج جستجو برای عبارت :

امشب مست کردم

زهر بودم امشب.آگاهانه آگاهانه.مار بودم.خزیدم.نیش زدم.درد پاشیدم.حال گرفتم.تلخ بودم،تلخ بودم تلخ بودم.آخ از وقتایی که عصبانیم.کاش سلام میکردم بهش.جدی.کاش زود قضاوت نمی کردم.کاش دلشُ نمی شدم.در هر صورت.غم دار شد دل خودمم.اومدم نشستم قلپ قلپ قهوه ی تلخ و بدمزمو خوردم.ابی گوش کردم.حتی دو سه تا گوله اشک چکید از چشمم.ولی بدجنس شده بودم امشب.تو دلم هی گفتم دلم نسوزه براش.این به اون درِ فلان کارش.بدجنسیمو نشستم هی واسه خودم ت
هیچ وقت سریال ستایش را ندیدم اما امشب باتیتراژ پایانش گریه کردم 
الکی ها .الان توانایی این را دارم که باهرچی بزنم زیر گریه 
راست راستش اینه که هیچ وفت روز های خوب نمیرسه .
من راه درست رفتم .سعی کردم مرد باشمنامرد بود من باختم 
یک سال نه اما اگر دفعه قبلی که پست می‌گذاشتم اینجا زمستان بود امشب هم کم از آن ندارد و بارش باران شدیدی گرفته بود. میدان تیر فردا کنسل شد. احتمالا کمی دیرتر از خواب بیدار شوم. هر شب یک کتاب را نیمه کاره می‌خوانم و به جای خواندن کانال های تلگرامی، مثل گذشته وبلاگ می‌خوانم و حس خوبی بهم می‌دهد. امشب به دوستی گفتم دلم برای عطر و بوی اینجا تنگ شده بود. ظهر شیرشاه جدید را دیدم و همراهش گریه کردم. برایم عجیب بود. همین. زیاده عرضی نیست :)
من امشب زیاد گریه کردم
یکیش به خاطر این بود درک نمیکنه بابعضی کاراش چقد ما اذیت میشیم و ذره ذره پیر میشیم
بعدش دیگه همینجور هی اشکام میومد
الانم ی وبلاگ رو یکی ازبچه ها بهم معرفی کرد،خانمه مادر ی بچه نه ساله اوتیسمیه که شوهرشم فوت کرده
گریه کردم چون قدر مادر رو هرچقد بد باشه نمیدونم گریه کردم چون خیلی کم طاقتمو صبور نیستمو باکوچیکترین
چیزی بهم میریزم گریه کردم برای دل صبور این خانم وخجالت کشیدم ازخودم ورفتارام
خدایا هممون رو عاقبت بخیرک
 
سلام نیویوک! من بابی رایدل هستم.
و خوشحالم که امشب اینجام.
ممنون از همگی که امشب به دیدنمون اومدید.
امروز شنبه شب در کوپاست.
فکر می‌کنیم امشب قرارهاوقات عالی‌ای داشته باشین
قراره تمام تلاش‌مون رو بکنیمکه از بابتش مطمئن بشیم
مثل همیشه، از آقای جو پودل تشکرویژه می‌کنم که امشب ما رو دعوت کردن
خب بیایید شروع کنیم
 
هی گفتم بذار بعدا، چند باری اون بعدا مورد نظر رسید و هی سعی کردم بنویسم و نشد و انگار تا وقتی خودش نخواد نمیشه! 
خواستم بعد از این همه وقت، بگم که هنوزم اینجا نوشتن رو دوست دارم. امشب هم خیلی تلاش کردم بشه که بازم نشد. خلاصه که تصور کنید یه چیز خفن و پر احساس نوشتم و بازگشت با شکوهی داشتم! 
لطفا از خودتون برام بگید. چه خبر؟
سلام
اکانت دوم توئیترم هم امشب لاک شد!
چرا رو نمیدونم ولی فعلا یک عدد بی‌توئیتر هستم.
دیگه توئیت‌های هیچکدومشون رو نمیتونم بخونم
و خب ارتباطم رو باهاشون از دست دادم.
فردا امتحان درسی رو دارم که برای چهارمین بار گرفتمش و هیچی نخوندم.
سعی میکنم با منطق به خودم ثابت کنم گریه کردن و مقایسه‌ی پیوسته‌ی خودم با دیگران نه تنها واسم سودی نداره، بلکه من رو از یک آدم لوزر به یک سوپر لوزر تبدیل میکنه!
سعی میکنم به خودم بقبولونم زندگی نیاز به جنگیدن دا
(چند خطی از رمان جان شیعه، اهل سنت»)
مجید کنار سجاده‌ام نشست و شاید می‌خواست پای دلم را در ساحل دریای امشب به آب بزند که با آهنگ دل‌نشین صدایش آغاز کرد: الهه جان! ما اعتقاد داریم تو این شب سرنوشت همه معلوم میشه! نه فقط سرنوشت انسان‌ها، بلکه مقدرات همه موجودات عالم امشب مشخص میشه!»
سپس به عشق امام زمان (علیه‌السلام) صورتش میان لبخندی آسمانی درخشید و زمزمه کرد: ما اعتقاد داریم امشب نامه سرنوشت هرکسی به امضای امام زمان (علیه‌السلام) می‌رس
سلام خندوانه ای های عزیز . خوبید ؟ منم خوبم . امیدوارم که از برنامه حسابی راضی باشید و فرصت کرده باشید که سرو وقت خندوانه رو ببینید . بنظرتون امشب قراره چه کسی مهمون برنامه خندوانه بشه ؟ دوس دارین کی باشه ؟ فکر میکنین چه کسی امشب ایستاده با طنز رو اجرا میکنه ؟ دوست دارین چه کسی باشه ؟ با ما همراه باشید .
ادامه مطلب
اومدم بگم لعنت.لعنت به دردی که هر ماه، تا زیر سرم و آمپول نرم دست از سرم بر نمیداره.
اما وقتی دنبال تیتر می گشتم این بیت رو دیدم.ولی جناب شهریار قبول کن سخته نگم.
حداقل اینجا میشه روحمو تخلیه کنم از این همه تشویش و خستگی.
امشب وقتی درد امونمو برید فقط میگفتم کاش هیچوقت از مادر زاده نمی شدم.
اولین باری بود که از شدت درد واسه خودم آرزوی مرگ می کردم:(
+ امشب به همسرم میگم فکر کنم تو این یه سال بیشتر از پرستارا اینجا بودم:))
+ نگران آینده ام. نکنه تهش
گر چه مستیم و خرابیم چو شب های دگر
باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
به جز از امشب و فردا شب و شب های دگر
باده پیش آر که رفتند از این مکتب راز
اوستادان و فزودند معمای دگر
گر بهشتی است رخ توست نگارا که در آن
می توان کرد به هر لحظه تماشای دگر
بالاخره امتحانات و کابوس های مرتبط با اونا تموم شدن و حالا من موندم دوباره با کوله باری از کارهای عقب افتاده "غیر درسی" !!! به قول عزیزی " یه عالمه سستی"!!
امشب برای من از بهترین شب های ممکن بود، شبی که دوستی بعد از مدت ها ناامیدی دوباره یه نور امید قوی ای توی دلم ایجاد کرد.
هیچوقت از آدم هایی که بهترین راه رو فراموش کردن میدونن خوشم نیومده و نخواهد امد. از نظر من این آدم ها یه عده تنبل تن پروری هستن که راحت ترین راه رو این میدونن!
امشب رسیدم به یکی ک
امروز موهامو آمبره کردم . برای اولین بار بود چون هیچوقت تا الان هایلایت انجام نداده بودم.
یه تجربه خییییلی جالب و جدید بود .هرچند یکم اذیت شدم و تقریبا میتونم بگم هشت ساعتی توی اون شلوغی آرایشگاه زیر دست آرایشگر بودم اما اون موهای خوشرنگ ابریشمی و شکل جدیدم توی آیینه تموم خستگی رو از تنم دراورد ^_^
+خیلی خوشحالم چون تغییر تقریبا خیلی مثبتی کردم عشق جانمم نگم ک چقدر تعریف کرد و خوشحال شد با بوی موهای خوب و نرم و خوشبو و خوش رنگ و با هزار تا حس خو
عصبانی ام 
خیلی زیاد این قدر عصبانی ام که اگر ننویسم سرم منفجر می شه .
گرچه که الان هم اینقدر عصبانی ام که سرم داره از درد می ترکه
امروز مامانم قرار گذاشت بریم دیدن کربلایی ، نمی دونم این مامان من وقتی میخواد کاری بکنه راحتی همه رو در نظر می گیره به جز ما برای اینکه صاحب خونه گفته تو این هفته بیاین که من دیگه اذیت نشم خونه رو مرتب کنم مامانم نکرده، برنامه رو کنسل کنه و ما هفت رفتیم خونشون که دیگه ۸ به جلسه ی روضه برسیم .
اما یهو دیدم بابا بی خ
:: ای باران.از غصه ام آگاهی
 
هوالودود
 
پنجره را باز بگذار. باید عطر خاک باران خورده و موسیقی قطره ها اتاق را پر کند. باید کمی به خودت استراحت بدهی، مثلا دراز بکشی و چشمانت را ببندی و به هیچ چیز جز باران نیندیشی. نه در دل شعر بخوانی نه برای خودت فکر و استدلال کنی و نه در خاطرات غوطه ور شوى. 
 
دل بسپار به عطر بهاری این بارش. بهار دارد مى رسد. این را من نمى گویم.تقویم نمی گوید. شکوفه ها نمی گویند.امشب این قطره های معجزه گر، که هر یکی رزق جوانه ای
:: ای باران.از غصه ام آگاهی
 
هوالودود
 
پنجره را باز بگذار. باید عطر خاک باران خورده و موسیقی قطره ها اتاق را پر کند. باید کمی به خودت استراحت بدهی، مثلا دراز بکشی و چشمانت را ببندی و به هیچ چیز جز باران نیندیشی. نه در دل شعر بخوانی نه برای خودت فکر و استدلال کنی و نه در خاطرات غوطه ور شوى. 
 
دل بسپار به عطر بهاری این بارش. بهار دارد مى رسد. این را من نمى گویم.تقویم نمی گوید. شکوفه ها نمی گویند.امشب این قطره های معجزه گر، که هر یکی رزق جوانه ای
اوایل نوشتنم نمی‌آمد و‌بعد یکهو به خودم آمدم و دیدم رمز را فراموش کرده‌ام.اول چندتا از چیزهایی که به خاطرم میرسید را امتحان کردم و‌بعد خواستم تا برایم لینک ‌تغییر پسورد بفرستد بعد دیدم رمز ایمیلم هم در خاطرم ‌نمانده ،بعد هم تسلیم‌شدم و‌ رها کردم.
امشب بین انجام کارهای معمولی چراغی روشن شد و‌ حافظه‌م احیا.و حالا اینجام،بازهم غریبانه با صفحه‌ی سفید کلنجار میروم.
امشب لئو حالش خوب نبود و من مانده بودم و‌ناتوانی این دست‌های سیمانی.
اوایل نوشتنم نمی‌آمد و‌بعد یکهو به خودم آمدم و دیدم رمز را فراموش کرده‌ام.اول چندتا از چیزهایی که به خاطرم میرسید را امتحان کردم و‌بعد خواستم تا برایم لینک ‌تغییر پسورد بفرستد بعد دیدم رمز ایمیلم هم در خاطرم ‌نمانده ،بعد هم تسلیم‌شدم و‌ رها کردم.
امشب بین انجام کارهای معمولی چراغی روشن شد و‌ حافظه‌م احیا.و حالا اینجام،بازهم غریبانه با صفحه‌ی سفید کلنجار میروم.
امشب لئو حالش خوب نبود و من مانده بودم و‌ناتوانی این دست‌های سیمانی.
مژگان خالقی کارگردان امشب اینجا»: من به هیچ وجه فمینیست نیستم
کارگردان تئاتر امشب، اینجا» گفت:ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که زن‌ها فعالیت اجتماعی بالایی دارند اما بخش دیگری که در دایره این فعالیت اجتماعی نیستند مغفول واقع می‌شوند و در نتیجه اکثر کارهایی که می‌بینیم موقعیت ن را به شکلی کلیشه‌ای و بی‌خطر روایت می‌کنند.من به هیچ وجه فمینیست نیستم اما ن و مسائل اجتماعی چالش بیشتری را در ذهن من ایجاد کرده و حواسم است که یک موضوع
دستام تو دست عشقمه دنیارو من دارمقدر خدای آسمون من تورو دوست دارم
با تو خوشبخت ترین عاشق ِ رو زمینمقسم به تو که تا ابد تویی عزیزترینم
با تو خوشبخت ترین عاشق ِ رو زمینمامشب تو اوج ِ آسمون کنار ماه میشینم
نازنین چت ام به تنت چه قشنگه این لباسمن و تو مال همیم دنیا مال ما دوتاسبده دستاتو به من ماه نقره کوب منبا تو جاودانه میشه لحظه های خوب من
چشم حسودا کور بشه چه انتخابی کردمامشب یه تیکه ماه شدی دور چشات بگردمواژه به واژه خط به خط من به تو فکر میکر
بعد از مرگم این مطلب رو بخونید.
من حس می‌کنم یه مشکلی دارم که مسایل منفی رو توی ذهنم انقدر پررنگ می‌کنم. مثلا قبل از عقد به مدت حدود یک ماه همسرم هرروز برام یه عکس گل میفرستاد به همراه یه متنی که غالبا خودش نوشته بود. اون زمان من اصلا توی زمین سیر نمی‌کردم تو آسمونا بودم. خوشحال و عاشق. عاشق‌ترین. به قدری خوشحا بودم که فکر می‌کردم خوشبخت‌ترین زن دنیام. ولی گذشت و عقد کردیم. یه شب که با خانواده همسر رفته بودیم شام رستوران. تو راه برگشت توی ماش
چند بار خواستم بیام مطلب بنویسم هی دست و دلم نیومد نمی‌دونم چرا
از اتفاقات جالبی که تو راه دانشگاه دیدم ، از بچه ها از استادا 
از این به بعد بیشتر میام :)
دانشگاه خوبه فضاش زیباست دوست خوبی هم پیدا کردم ^^
فقط حال درس خوندن نمیاد نمیدونم چرا-_- انگار تازه بدنم فهمیده که از کنکور خستس و وقت اضافه میخواد !! تازه کلی انیمه پیدا کردم برای دیدن و چند تا سریال کره ای 
امیدم به اینه که بعد یک ترم درست بشم و همه تفکرات درسخونی که داشتم برگردن^^
حقیقت اینه
امشب را هم، مثل همان دیشب هلک هلک با دستگاهی که قرار بود استک های ارگانیک خروجی اش باشد، به راه افتادم، توی راه از هر سه مشاور املاکی، کارت ویزیت گرفتم و شماره های شان را برای م فرستادم، پیشتر بوی اسفند پسرک سر چهار راه را اسشمام کردم و دلم حال و هوای دعوت به عروسی به سرش زد، بعدترش از فروشگاه کوروش گذر کردم و بوی مواد شوینده ی ملایمی بر مشامم رسید که باز حالم را خوب کرد انگار تمیزی دم عید باشد، در آخر روشنایی چراغ آشپزخانه ی مامان از توی کوچه
شاید باید خیلی ناگهانی و وحشتناک یه مصیبتی بهم وارد می شد تا از اون حالت توهم خوب همیشگی بیرون بیام،
شاید باید اینجوری می شد تا بدی های دنیا رو باور کنم، بی رحمی هاش، نموندنش.
شاید واسه این بود که درک کنم اون بچه ای که همیشه سینما می رفت و همش بهونه پدرش رو می گرفت دردش چیه، بفهمم که فیلم بازی نمی کنه که مامانش براش چیزی بخره!
وقتی تو یه فیلمی می بینم پسر بچه ای تو مدرسه موقعی که می گن جلسه پدرهاست اشک تو چشماش جمع می شه، انقدر ساده رد نشم.
خلاص
شب هنوز نرفته اما تو چرا بیداری؟نکنه این همه دردو تو میخوای برداری؟تو که گفتی همه شب من توی خوابت هستمکاشکی امشب خود من چشم تو رو می بستممن به دستای خدا خیره شدم معجزه کردمعنی معجزشو زود به قلبم برگردجاده تحویل بهاره حالمو زیبا کنروی دنیای منو به روی عشقت وا کنکاشکی امشب مث ماهی توی تنگت بودممث سالای گذشته مات و گنگت بودمکاشکی امشب مث عشقای تو کوتاه میشداون که باید برسه این دفعه پیدا میشد

ترانه:از فرزاد حسنی
پ.ن:فقط خواستم بعنوان یه هوادار
تنها با گلها گویم غمها راچه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارمبه چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
نه کسی آید نه کسی خواندز نگاهم هرگز راز منبشنو امشب غم پنهانمکه سخنها گوید ساز منتو ندانی تنها همه شب باگلهاسخن دل را میگویم منچو نسیمی آرام که وزد بر بستانهمه گلها را میبویم منتنها با گلها گویم غمها راچه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارمبه چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
چون ابری سرگردانمیگرید چشم من در تنهاییای روز شادیها کی باز آییامشب حال مرا تو ن
دانلود آهنگ تو دلسوز من باش دلم مثل حالم پریشونه امشب از معین | آهنگ ایرانی
دانلود اهنگ تو دلسوز من باش؛ دلم مثل حالم پریشونه امشب از معین | آهنگ ایرانی
دلم مثل حالم پریشونه امشب تو دلسوز من باش که از هر طرف غم فراوونه امشب تو دلسوز من باش رو سینت بذاری سر بی قرارو تو دلسوز من باش که طاقت ندارم بده روزگارو تو دلسوز من باش برم سمت کی جز تو که از بعد عشق دلت پیش من نیست
لینک دانلود آهنگ
دلم ناروتو دیدن می‌خواد :| بیشتر از یک ماهه که در قسمت 41 ناروتو شیپودن استپ شده مدتی برنامه‌هام بهم ریخته بود و وقت نمی‌شد، وقتی هم که وقت برای دیدنی‌ها و خواندنی‌ها در طول روز باز کردم، شروع کردم به خوندن بربادرفته و. هنوز بعد از گذشت یک ماه جلد اول تازه امشب شرش کم شد! حالا کی جلد دو تمام بشه و بتونم ناروتو ببینم (#_#)*عنوان: یک کُند خوان ِ مستاصلپ.ن. خطاب به بانو اسکارلت اوهارا: ممنونم بانو! با خواندن سرنوشت شما و تصور عمق ِ فاجعه‌ای که در
امشب پنجره رو که وا کردم فهمیدم از اون شباییه که باید تا صبح بیدار موند. هوا خنک بود و لطیف وقتی داشتم نفس می کشیدمش.صدای بارونو میشنیدم، انگاری که تو آخرین روزای اولین ماه تابستون بارون می بارید و میذاشت بعد از چند روز نفسگیر آروم بگیرم . یه جوری بود هوا که پرتاب شده بودم وسط سرمای زمستون . انقدام سرد نبودا ولی خب یه جوری بود دیگه!می فهمی که چی میگم!؟از اون مدلا که وقتی دستای آدم یخ میزنه مثلا یا دندونای آدم بهم میخورن از سرما،از همونایی که شال
! خدا رو شکر کن.بدو
امشب ساعت حدودا 9 بود که قرار بود با احسان بریم به ضبط یکی از دوستامون کمک کنیم
وقتی رسیدیم دم در استودیو یه پتوی مچاله شده دیدم که ظاهرا یه نفر لاش خوابیده بود و یه ویلچر هم کنارش بود
. دقیقا جلوی در استودیو خوابیده بود و ما نمی تونستیم رد بشیم و بریم تو ، بنابراین بیدارش کردم
آقا عزیز بیدار شو میخوایم رد شیم
ادامه مطلب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

بهترین شرکتهای باربری تهران و ایران فروش زعفران فله با قیمت رقابتی وبلاگ سعیده علم خواه : دبیر کار و فناوری - استان کردستان مشاوره ،واردات و فروش تجهیزات ایمنی و حفاظت فردی رول حرارتی آسانبر کٌرد صنعت وکالت و مشاوره مالیاتی tarfand4you کسب درآمد اینترنتی گروه فنی و مهندسی وی سنتر