نتایج جستجو برای عبارت :

استیکب اندر

چو دست بر سرِ زلف‌اش زنم، به‌تاب رَوَد
ور آشتی طلبم، با سرِ عتاب رَوَد
چو ماهِ نو رهِ نظّارگانِ بی‌چاره،
زَنَد به گوشه‌یِ ابرو و، در نقاب رَوَد
شبِ شراب خراب‌ام کند به بیداری
وگر به روز شکایت کنم، به خواب رَوَد
طریقِ عشق پرآشوب-و-آفت است، ای دل
بیفتد، آن‌که در این راه با شتاب رَوَد
حباب را چو فتد بادِ نخوت اندر سر،
کلاه‌داری‌اش اندر سرِ شراب رَوَد
گداییِ درِ جانان به سلطنت مفروش
کسی زِ سایه‌یِ این در به آفتاب رَوَد
دلا، چو پیر شدی
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
ما توی بچگی این ایام که می شد، از این سرودها میخواندیم:
دیدی از آن لحظه که از اردوی کفار ***تیر ستم آمد بر آن امت چو رگبار
از مکه می گویم سخن ***از مکر و کین اهرمن
می گویم از آل سعود*** و از کینه آل یهود
احرامیان را زد شرر*** آن دشمن ضد بشر
بس در خیابان شد شهید*** از مرد و زن های رشید
اندر طواف کوی عشق*** شد کعبه آن مینوی عشق
اندر طواف بیت حق*** شب شد سحر آمد فلق
چادر به چادر دشت خون***صحن خیابا
از عارف بیدار و عاشق دلداده ای پرسیدند : عارف کیست و حال او چیست ؟ گفت : عارف مردی باشد از ایشان و جدا از ایشان و هر ساعت خاشع تر بود ؛ زیرا به هر ساعت نزدیک تر بود و نیز عارف لازم یک حال نبود که از عالم غیب هر ساعت حالتی دیگر بر وی فرود آید تا صاحب حالات بود نه صاحب حالت و نیز ادب عارف برتر از همۀ ادب‌ها بود ؛ زیرا که او را معرفت مؤدّب است و معرفت بر سه بود : یکی معرفت توحید و این معرفت عامّۀ مؤمنان است ، دوّم معرفت حجج و بیان و این قسم معرفت حکما و ع
سینه ای  کز معرفت گنجینه ی اسرار بود / کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود / سینه ی سینای عصمت مشتعل از نار بود
آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی / از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود
گردش گردون دون  بین کز جفای سامری / نقطه ی پرگار وحدت ، مرکز مسمار بود
ناله ی بانو زد اندر خرمن هستی شرر / گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود
صورتی نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه / روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود
شهریاری شد به بند بنده
میگن همه چیز توی دنیا کاملاً منظم و مدیریت شده‌ست. میگن هیچ آدمی اتفاقی وارد زندگی نمیشه. الان که بی‌خوابی زده به سرم؛ دارم به این فکر می‌کنم که حکمت حضور کوتاه مدتش توی زندگیم چی بود جز لوس شدن و معتاد شدن؟!
گرچه از مورفین بودن رنجور بود ولی واقعاً مورفین بود. یک تسکین مضر :))
بعضی ها خوشحالند و خوشحالیشان حتی توی کامنت گذاشتنشان هم مشخص است . بعضی ها الکی خوشند و الکی خوشیشان را فقط می شود از چشمهایشان فهمید . بعضی ها درد دارند و دردشان را همه جا جار می زنند . بعضی ها درد دارند و دردشان را فقط از چشمهایشان می شود فهمید . بعضی ها گریه می کنند اما اشکهایشان، اشک تمساح است . بعضی ها گریه نمی کنند اما از چشمهایشان معلوم است  که اشکی به بزرگی یک سکوت گوشه ی چشمشان به کمین نشسته . بعضی ها نیتشان خوب است اما بد عمل می کنند .
جامی بزن که دردی، درمان به آن توان کرد 
یاری گزین که با او، طی در زمان توان کرد 
 
مستی مکن چو بلبل، اندر هوای هر گل 
برگی ز باغ من چین، کان را نهان توان کرد 
 
سرگشته ام و حیران، در ابر و باد و باران 
چنگ خمیده بنگر، وز دل فغان توان کرد 
 
ای دل مگو به رندان اسرار می پرستی 
زیرا حدیث جانان، ورد زبان توان کرد 
 
این دل اگر ندارد، در کوی او مقامی
با یاد او سماعی، هم با مغان توان کرد 
 
زاهد اگر شنیدی کاین خرقه در خفا سوخت 
در چله اش جهان در، رطلی گرا
شب یلدای هر کسی به شکلی می گذرد و امّا برای عده ای شاید خیلی خاص باشد این شب . . .
برای بنده نیز از آن جهت که این شب توسط همسر رقم زده شد شیرین و بیاد ماندنی شد . . .

سال ها دفتر ما در گرو صهبا بودرونق میکده از درس و دعای ما بود
***نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستانهر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
***دفتر دانش ما جمله بشویید به میکه فلک دیدم و در قصد دل دانا بود
***از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دلکاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود
***دل چو پرگار به هر سو دور
کنگره عشق نیست منزل هر بوالهوس / طایر آن آشیان جان حسین است وبس
قله قاف وجود منزل عنقا بود / بر سر این آشیان پر نگشاید مگس
پایه اوصاف او فوق اشارات ماست / رفعت این پایه نیست افئده رادسترس
محفل ایجاد را اوست چراغ ابد / تا ابد از نور او مشعله ها مقتبس
گشت چو کرب و بلا عارج معراج عشق / روح امینش فشاند گرد ز سم فرس
او قفس تن شکست تا به قفس ماندگان / در پى او بشکنند قالب تن را قفس
کشته بسى دیده ام در هوسى داده جان / زنده چو او کس ندید کشته به ترک هوس
رفت و شد
چند نمونه از قصه های زیبا برای بچه ها :
 
قصه‌های جنگلستون: اندر حکایت صدای شکم در روز روشن
قصه‌های جنگلستون: اندر حکایت شکار خرمگس (قصه اول)
نمایش‌نامه الاغی روی پل
داستان صوتی نارنج یلدا»
قصه‌ی قدیمی آقا کوزه
قصه‌ی پوپک
قصه‌ی دختر پادشاه
قصه‌ی روباه و خروس
قصه‌ی بز زنگوله پا
قصه‌ی خاله سوسکه
قصه‌‌ی قدیمی پیرزن
قصه‌ دم دوز
 
یکی از صفات خداوند، "عزیز" است؛ یعنی آنچنان بر مخلوقات رفعت و برتری ِ وجودی دارد که کسی را یارای آن نیست که بر ذات ایشان وقوف و آگاهی پیدا کند. آنچنان دارای مرتبه والایی است که هر کسی طمع در آن مراتب کند، جملگی بسوزد و نیست شود. 
تنها می توان به صفات خداوند ـ آنهم در حد وسع وجودی - آراسته شد و آن ها را شناخت، بدان معنا که هر کسی بنابر میزان پاکی نفس اش، به مرتبه ای از کمال صفاتی حق پی خواهد بود.
ن  نیز از این جهت، به صفت "عزیز" متصف می شوند چراکه
ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی
از کار خود افتادی در کار دگر رفتی
صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم
ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی
صد بار فسون کردم خار از تو برون کردم
گار ندانستی در خار دگر رفتی
گفتم که تویی ماهی با مار چه همراهی
ای حال غلط کرده با مار دگر رفتی
مانند مکوک کژ اندر کف جولاهه
صد تار بریدی تو در تار دگر رفتی
گفتی که تو را یارا در غار نمی‌بینم
آن یار در آن غار است تو غار دگر رفتی
چون کم نشود سنگت چون بد نشود رنگت
بازار مرا دیده باز
مولوی مانند بیشتر مدّعیان عرفان عذاب خداوند و دوزخ جاویدان را این چنین به بازی گرفته است:
اهل دوزخ در دوزخ خوش‌تر باشند که اندر دنیا، زیرا در دوزخ از حق باخبر باشند و در دنیا بى‌خبرند از حقّ. و چیزى از خبر حقّ شیرین‌تر نباشد.» (فیه ما فیه، ص251، تصحیح بدیع امان فروزانفر، نشر نگاه، چاپ دوم)
 
 
رقص و جولان، بر سر میدان کنندرقص اندر خون خود، مردان کنندچون رهند از دست خود، دستی زنندچون جهند از نقص خود، رقصی کنند فرزند رشید ایران پر کشیدحاج قاسم نماد عزت و امنیت ایران و محور مقاومت بود و چیزی جز انتقام سخت، موجب تشفی قلوب مومنین و آزادگان عالم نخواهد بودپ ن : مواظب باشیم خرس خاله ها دوباره نغمه مذاکره با شیطان بزرگ سر ندهندو کودکان ما با لالایی رشادتهای حاج قاسم بزرگ می شوند. و جهاد ادامه دار
  دانلود 
 
 
امروز کشیک بودم و فراموشم شده بود. همگروهیم با اینکه دید نیومدم اما اصلا زنگ نزده بود بهم یادآوری کنه. آخرش بعد اینکه خودش آف گرفته و رفته بوده بهم پیام زده رزیدنت دنبال شماست زود برید پیشش! دنائت و حسادت تا چه حد؟! سری قبل خودش زود میخواست بره رزیدنت گفت یکیتون باید بمونه وگرنه آف نمیدم من گفتم من هستم شما برید و اینم جبران خوبیم. کلا آدما خیلی خوب خوبیامونو بهمون برمیگردونن. :)
پ.ن: حتا تو هم خوب خوبیامو جواب میدی. ؛)
سریال ترکی سیب ممنوعه با دوبله فارسی
 
دوبله فارسی قسمت( ۲۱ )اضافه شد

اسم سریال:سیب ممنوعه__YASAK ELMA___
سال انتشار : 20
ژانر : درام عاشقانه
محصول : ترکیه
زبان :دوبله فارسی
امتیاز  :  5.5 از ۱۰
کیفیت: 144p__240p__360p__480p
بازیگران :  Talat Bulut Eda Ece Sevval Sam Kivanc Kasabali

زینب و ییلدیز (ستاره) دو خواهری هستن که خیلی به هم وابسته ان ولی آرزوهاشون کاملا متفاوته زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف،اندر آرگون تغییر میکنهاندر برای رهایی از شوهرش،هالیت آرگون،
 
امشب دلم مست علی ست            تا صبح صادق با ولی ست                      شوری در این دل منجلی ست                                               جانم فدای مرتضی
 
اشکم روان است از بصر           در کوی جانان در به در                              تا او نماید یک نظر                                             بالی گشایم من رها
 
عقلم بگفت عاشق مشو               لنگر بر این ساحل مشو                             بر کوی او داخل مشو       
یکی مرد بود اندر آن روزگار

ز دشت سواران نیزه گذار


گرانمایه هم شاه و هم نیک مرد

ز ترس جهاندار با باد سرد


که مرداس نام گرانمایه بود

به داد و دهش برترین پایه بود


مراو را ز دوشیدنی چارپای

ز هر یک هزار آمدندی به جای


همان گاو دوشابه فرمانبری

همان تازی اسب گزیده مری


بز و میش بد شیرور همچنین

به دوشیزگان داده بد پاکدین


به شیر آن کسی را که بودی نیاز

بدان خواسته دست بردی فراز


پسر بد مراین پاکدل را یکی

کش از مهر بهره نبود اندکی


جهانجوی را نام ض
امروز موهامو آمبره کردم . برای اولین بار بود چون هیچوقت تا الان هایلایت انجام نداده بودم.
یه تجربه خییییلی جالب و جدید بود .هرچند یکم اذیت شدم و تقریبا میتونم بگم هشت ساعتی توی اون شلوغی آرایشگاه زیر دست آرایشگر بودم اما اون موهای خوشرنگ ابریشمی و شکل جدیدم توی آیینه تموم خستگی رو از تنم دراورد ^_^
+خیلی خوشحالم چون تغییر تقریبا خیلی مثبتی کردم عشق جانمم نگم ک چقدر تعریف کرد و خوشحال شد با بوی موهای خوب و نرم و خوشبو و خوش رنگ و با هزار تا حس خو
امروز وارد چهلمین سال از زندگیم شدم ۳۹ سال با خوبی ها و بدی هایش گذشت و من امروز اندر خم  یک کوچه ام در وصف چهل سالگی  مطالب فراوان شنیده ام
حواسم را باید جمع کنم که امسال حسرت نخورم که تمام تلاشم را نکردم از شر شیطان نفس اماره به خدا پناه میبرم و می خواهم بیشتر به خدایم نزدیک شوم همانطور که مغز انسان کامل میشود بعد عقلانیتم هم کامل شود خدایا به امید تو امروز را آغاز می کنم از تو یاری میجویم به خودم برسم آنچه که مرا برای آن خلق کرده ای برسم در ر
دوش دیدم
شاعری خوش ذوق، شعری می سرود           ایّها
الاعراب، خائن چون شما هرگز نبود
قالتِ الاَعرابُ
آمَنّا، فَقُل لَم تُوئمِنـوا                               هسـت
مـصـداقـش یقـیـناً این زمـان آل سـعـود
جمله حکّام
عرب، اعرابیند و مشرکند                          بدتر
از کفّار، این نامردمان، خواهند بود
آل بو سفیان
و مروانند، حکّام عرب                              همچنان
در نکبت و گمراهی و جهل و جمود
هم خلیفه آل
نهیان، هم ابو مازن ه
بابای محمدرضا بعضی موقع ها این شعر رو میخونه
 
صبحدم رفتم به اطراف چمنبلبلی با جفت خود گفت این سخن ما ز سرمای زمستان رسته ایم دل به امید گلستان بسته ایم هر دو بودند گرم اندر این سخن باشه ای آمد ربودش بر دهن در دهان باشه با سوز و گداز عمر کوته بین و امید دراز
 
https://www.cloob.com/u/jjonne/44223190
گلچین اشعار و غزلیات سعدیمن بی‌ مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت
کآب شیرین چو بخندی برود از ش
ترتیبت و تحقیق: غلام رسول ولایتی روندو بلامیک
سوفٹ وئر: موبائل اپلکیشن
ورژن: v 1.0
روندو کے دائمی اوقات نماز کا کیلینڈر یہاں سے ڈاؤنلوڈ کیجیے ، اور کسی مسئلہ کی صورت میں ہم سے رابطہ کریں۔ یاد رہے ایپ میں کوئی وائرس موجود نہیں ہے کیونکہ گوگل پلے سے ڈاؤنلوڈ نہ ہونے کی صورت میں آپ کا موبائل اس وہ قبول نہ کرے ، تو اس کیلیے اندر موبائل سینٹنگ سے آف کیجیے ۔
ڈاؤنلوڈ اپلکیشن
این روزا دچار یه رخوت عمیییییق شدم
حس انجام هیچ کاری رو ندارم
خسته‌م
تا قبل از این تنهایی اذیتم میکرد
الآن فکر به اینکه خب این نگاه کردن‌های پ و ا از سر چی میتونه باشه؟؟
اگه از علاقه باشه کافی نیست!
بعد بهشون لعنت میفرستی که خب چرا هیچ حرفی نمیزنن؟؟ چرا لال شدن؟؟
چرا حداقل تکلیف منو روشن نمیکنن!
میدونم
زده به سرم
یه حسی بهم میگه باید برم روانشناس.
و یه حس قوی تری میگه من اختلال دو قطبی گرفتم.
خسته‌م
خسته از همه چیز
دلم میخواست الآن شمال
1
مولوی بیتی درباره قرآن دارد که قاعدتاً با مزاج روشنفکری و مدرنیته سازگار نیست.معنی قرآن ز قرآن پرس و بس/ وز کسی که آتش زدست اندر هوس.در این بیت مرجع فهم قرآن خود قرآن معرفی شده است در حالی که نزد غرب گرایان عقل مرجعیت دارد. آنان بیشتر طرفدار تفسیر عصری و عقلی قرآن هستند. اما مولوی و همفکران او معتقدند برای فهم قرآن باید مقابل قرآن قربانی و پست شد تا با آن به اتحاد رسید.مصطفی ملکیان در تفسیر این بیت (سخنرانی در شب تفسیر قرآن) سه نکته گفته است
اد
1
مولوی بیتی درباره قرآن دارد که قاعدتاً با مزاج روشنفکری و مدرنیته سازگار نیست.معنی قرآن ز قرآن پرس و بس/ وز کسی که آتش زدست اندر هوس.در این بیت مرجع فهم قرآن خود قرآن معرفی شده است در حالی که نزد غرب گرایان عقل مرجعیت دارد. آنان بیشتر طرفدار تفسیر عصری و عقلی قرآن هستند. اما مولوی و همفکران او معتقدند برای فهم قرآن باید مقابل قرآن قربانی و پست شد تا با آن به اتحاد رسید.مصطفی ملکیان در تفسیر این بیت (سخنرانی در شب تفسیر قرآن) سه نکته گفته است
اد
از پست اینستاگرامش فهمیدم برای تفریح سه هفته ای با خانواده به عمان رفته است. سر کلاس درسم همواره حاضر و آماده است و پاسخگوی همیشگی سوالاتم. از او می پرسم هوا چگونه است؟ میگوید بهاری. میپرسم کرونا در چه وضعی است؟ میگوید بسیار کم است چون اینجا اکثرا واکسینه شده اند.
آنوقت در اینجا ما مشغول زدن هشتگ های واکسن بخرید، واکسن روسی نخرید، واکسن می زنیم، واکسن نمی زنیم هستیم!
ببین پروانه را ساقی، دل دیوانه را ساقی
گُشا میخانه را امشب، بخوان افسانه را ساقی
زدم دل را به صد دریا، نهادم سر به هر صحرا
ز حال این دل شیدا، بگو جانانه را ساقی
روم با دل به میخانه، که دل گردد چو پروانه
به دور زلف جانانه، ببین پروانه را ساقی 
جهان در چشمِ مست او، قلم در نقشِ دست او 
دلم شد می پرستِ او، بده پیمانه را ساقی 
بزیر طاق ایوانش، صبا در زلفِ افشانش 
چو گردد دل پریشانش، مخوان بیگانه را ساقی 
می و میخانه بر هم زن، دلِ دیوانه را برکَن
بزن
آورده‌اند که از فواید نداشتن شعور مسافرت به استان مازندران هست، وقتی که وضعیت آن به لحاظ شیوع کووید 19 بحرانی‌تر از سایر استان‌هاست. بدین گونه، تعداد بسیاری از هم‌وطنان (بخوانید دشمنان) شمالی، به ویژه مازندرانی خود را کشته و خیالمان راحت می‌شود.
+
چند روز پیش پدر هم کلاسی خواهرم که پزشک بود، در بیمارستان ساری درگذشت. خدایش بیامرزد. آن چه که مشخص است، خانواده آن مرحوم یا سایر خانواده‌هایی مانند آن‌ها، هرگز خیانت هم‌وطنان (با)شعور و دولتم

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

:) تور آسیا شرکت بین المللی کاردوست آموزش خرید ساک لوازم نوزاد و کیف لوازم به صورت اینترنتی دفترچه یادداشت طراحی وب سایت ارزون قیمت یادداشت های یک زن خانه دار پشتِ اَبرهای ِ سیاه اچ پی 20 یادگیری آسان انجنیری