نتایج جستجو برای عبارت :

ازون قلم چی در وبیکا

(به نام خدا)
سلام من از  بچه های دختر و پسر پرسیدمخدا چيه و تعریفش کن!؟
اینطوری پاسخ دادن:
خدا کسی است که تمام آرزو های آدمارو بر آورده میکنه از همه چيزو همه کس خبر داره و از همه موجودات مراقبت میکنه.!
سوال دوم من این بود که از بچه ای پرسیدم کاری را کجا انجام دهیم که خدا نبیند!؟
به من گفت امکان ندارد هر جا که انجام دهیم خداوند می‌ بیند.
سوال سوم من از بچه ای پرسیدم چرا ماها نباید دروغ بگیم!؟
به من گفت چون دروغ گو دشمن خداست. خدا دروغ گو ها دوس نداره.!
سپهبد حسین رحیمی» با اعلام خبر در حاشیه بازدید از دستاوردهای بیست و نهمین طرح توسعه عظیم گفت: این بی همتا که در محدوده خیابان های آزادی و اسکندری فعالیت می کرد، مدرک ساختگی پزشکی و به عذر درمان بیماران، هزینه های هنگفتی از آنها اخذ می کرد.» او افزود: این بی مانند همچنین با تهیه یک دستگاه ازون تراپی و تثبیت آن تو مطب خویشتن بدون هیگونه تخصصی اقدام بوسیله تزریق مدفوع ازون به بیماران می کرد که در این ارتباط متأسفانه دو نفر جان خود را از دست د
 
تعویض مفصل زانو یا آرتروپلاستی در چه بیمارانی انجام می شود؟
زمانی که شدت آرتروز زانو به آخرین حد آن، یعنی درجه چهار برسد، همچنین عملکرد بیمار مختل گردد و بیماری درد و رنج زیادی را به بیمار تحمیل سازد و با درد بیمار با روش های معمول درمان آرتروز همچون فیزیوتراپی، کار درمانی و انواع تزریق های داخل زانو از جمله کورتون، ازون، پی آر پی و ژل تسکین نیابد، تعویض مفصل زانو اجتناب ناپذیر خواهد بود.
اما لازم است قبل از اقدام به آرتروپلاستی یا تعویض م
تو حیاط دانشگاه با یه جمعی از بچه ها نشسته بودیم 
یکی از بچه های جلف دانشگاه ازون دخترایی که خیلی حجاب زننده داشت نشست پیشمون   ازونا که گوشاشونو میدن بیرون   
 دختر خوب و مهربونی بود دروغ چرا دلیل نمیشه بگم چون بی حجاب بود بی ادبم بود 
ادامه مطلب
* دیدم همیشه هر پستی که میذارم یک غم و اندوه و گلایه‌ای توش هس، شرمم اومد که الان که حالم خوبه پست نذارم؛)
* همین دیگه حالم خوبه:))
* به یکی از چيزای کوچيکی که خیلی وقت بود میخواستم رسیدم. حالم خیلی خوب شد چون با تمام کوچيکیش،
انقد حسو حال خوب داشت که تونست همه‌ی حال بدی رو که طی 8 ساعت گذشته گریبان‌گیرم شده بود و هیچجوره دست از سرم برنمیداشت رو بشوره ببره:))
* البته که قسمتیش رو مدیون داداشمم که استارتشو برام زد و بعد ازون همونی که این کار کوچيک ا
محیط زیست ما دائما در حال تغییر است و این موضوعی است که نمی توان از آن چشم پوشی کرد.بر این اساس که محیط زیست ما تغییر میکند ، نیاز به آگاهی شناسی مشکلات اطراف آن نیز باید افزایش پیدا کند.
با توجه به هجوم شدید بلایای طبیعی، دوره های گرمایی و سرمای ،انواع الگوهای آب و هوایی و بسیاری از موارد دیگر نیاز است تا مردم از انواع مشکلات زیست محیطی که سیاره ما با آن روبرو است آگاه شوند.
عمده ترین مشکلات :
آلودگی
گرمایش جهانی
ازدحام جمعیت
کاهش منابع طبیعی
دوستان به همتون پیشنهاد میکنیم تو سایت پرنده ها ثبت نام و فعالیت کنید. 100% پرداختی داره و بسیار معتبره. نمیدونید بجز کسب درآمد ازین سایت، چقدر کار درونش لذت بخشه . مرحله مرحله است هی پرنده ها پول جمع میکنن دوباره با همون پول پرنده میخری. هر کدوم ازون پرنده های قرمز که توی فیلم معرفی کردیم، روزی یک دلار سود میده. 24 تا پرنده داشته باشی روز 24 دلار داری. همون 24 دلارو باهاش مثلا 10 تا پرنده میخرید 10 دلار دیگه میره روی درآمدتون بصورت پله به پله .این سای
خوب که نگاه میکنم دل‌گیری از کسی جز "من" نیست. پاییز فصل من نیست. برادر میگه فصل اون هم نیست. مامان هم میگه دوستش نداره. دست می‌جنبونی که چيزی از روشنایی گیرت بیاد. تاریکی اجازه نمیده. تمامِ تو رو میگیره. هوا دل‌گیر، درها بسته، سر ها در گریبان، دست‌ها پنهان، نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین. بین آدم ها چشم می‌گردونم. گاهی اشتباه هم می‌کنم. خیلی مهم نیست. شبِ پاییز تو ژرفای خودش از هر شبی تاریک تره. اونقدر که میشه ترسید‌. از اینکه نشه ازون تار
 
یه روزی یه جایی توی زندگیاسیر یه تصویر بی‌تنشدی
تو از تو، ازون من رها و جدارهای رهاتر، کم از من شدی
به تصویر صورت توی آینهبه این دور باطل تبر می‌زدی
به سرمشق رایج تو دل‌بستگیهمش مُهر نامعتبر می‌زدی
تو میلاد پنهان یک شاپرکفراسوی احساس یک پیله‌ای
به حصر حقیقت بیا خنده کنتو یک واقعه در پس میله‌ای
تو از نبض این واقعه زنده‌ایجدا از تنش‌های پشت نقاب
به دنبال تسکین پیدا شدنبه دیدار خود خارج از این حباب
اگر تو مسیر پر از حادثهخم و پیچ جاده عذ
 
1دختر خاله سه سالم نشسته بودلب پله بالاخونه و پاشو گذاشته بود روشکم پسر خاله بزرگم که اون پایین خوابیده بود. پسرخالم گفته بود حاج خانم پات اینجا چيکار میکنه؟
یه مکث کرد گفت:این پا رومیبینی!؟دفعه بعد به من بگی حاج خانم میاد تو صورتت
 
2
وقتایی میخوام دم ظهر داداش برسونم یه چادر پوشیده دارم کلا پوشیده است ازین خیلی حجابیا میپوشمش  میگیرم جلو  که افتابم نسوزونه صورتمو. عینک آفتابیم میزنمو چون قدم کوتاهه صندلیم میکشم جلو
اونوقت داداش به مامان
برای مقایسه دو محصول یکسان رو با ویژگی برابر بین قیمت نمایشگاه های خودرو و نرم افزار دیوار
مسلما دو خودرو با مشخصات یکسان در حالت نرمال میبایستی قیمتی تقریبا برابر داشته باشند ولی در این مورد خاص برای من نتایج متفاوت بود.
مشخصات خودرویی که من بدنبال اون بودم خودروی ۲۰۷ سفید صفر کیلومتر بود.
در ابتدا به نمایشگاه تخت گاز در چهارراه بیسیم و چهاراه استانداری رفتم  و خودروی مورد نظر با قیمت مقطوع ۲۸۰ که بروی قیمت فوق ۲میلیون کمسیون بنگاه هم اض
 
 
1.فریون 22 (مخرب برای لایه ازون) در حال خارج شدن از چرخه تولید از ابتدای سال 2015
2.فریون410 (دوستدارمحیط زیست و راندمان بالا) بیشترین مصرف بخصوص در سیستم های اینورتر
3.فریون407 (دوستدارمحیط زیست و راندمان بالا) با کاربرد متوسط و بیشتر در چيلرها
4.انواع مختلف فریون ها با کاربردهای مختلف .
5.فریون134 : کاربرد در یخچال خانگی و خودرو سواری
6.آمونیاک
کمپرسورهای اینورتر عمدتا" با گاز جدید410 که سازگاربا محیط زیست است کارمی کند و درنتیجه راندمان دستگاه
 
چند روز بود دنبال فرصت بودم سر حوصله بیام بنویسم 
الان پسرک خوابید و اومدم 
امروز هوا ابریه خونه تقریبا تاریکه پرده هارو نکشیدم کنار این تاریکیشو دوست دارم 
صبح ظرفای مهمونی دیشب رو شستم و طاس کباب بار گذاشتم 
زیرشو کم کردم تا طهر خوب جا بیوفته راحتم هست 
امروز  ازون روزاییه که میخوام استراحت کنم فقط 
خیلی جالبه که شب با کلی فکر و خیال میخوابیم 
صبح بیدار میشیم میبینیم زندگی ادامه داره و برای یه روز
آیا نور بنفش برای رشد گیاه موثر است؟
آیا  نور بنفش برای رشد گیاه موثر است؟  خیلی از ما علاقه به نگهداری از گیاهان در منازل و آپارتمان های خود داریم. گیاهان علاوه بر زیبایی محیط می توانند در آرامش و روحیه ما تاثیر بسزایی داشته باشند. از آنجا که در معماری منازل امروزی نورگیری محیط ها کم است، شما می توانید برای رساندن نور کافی به گیاهان از لامپ رشد گیاه استفاده نمایید.
گیاهان با استفاده از چند عنصر ابتدایی مثل آب و خاک و نور زندگی می کنند و با ا
بنام خدا
 
سلام و عرض ادب
 
خبر خوب:
یکی از بهترین خبرهایی که این روزا شنیدم این خبر بود:
 
 
این خبر برای اونهایی که بچه دارن و آینده و ذهن و زندگی بچه هاشون براشون واقعا مهمه بسیار خوشحال کننده و راضی کننده اس.
البته بنظرم اونایی که بچه ندارن هم باید خوشال باشن چون بالاخره یه روز با این فاجعه روبرو میشدن که وسط کارتون دیدن بچشون 10 دقیقا تبلیغات تجاری افتضاح و مزخرف و سه نقطه پخش بشه و ذهن و روح و روان و آرامش بچه رو میریزه به هم!
 
پویای بهتر:
بچ
اخیرا بعد از چند سال (فکر کنم 6 سال) دوباره انیمه ی Pandora Hearts رو دیدم :)
یه چيز عجیبی که در مورد این داستان هست اینه که هر چند بار که ببینیش باز یه نکته ی جدیدی لا به لاش وجود داره 
اینقدر که این داستان دقیق و پر جزییاته باور نکردنیه ! 
هیچ دیالوگی بی معنی نیست 
هیچ اتفاقی بی هدف نیست 
من که مانگاش رو خوندم (چند بار تا حالا) حالا که دوباره رو انیمه رو دیدم(اینم چندین بار) یه قسمت هاییش بازم مات و مبهوت میشدم ! چطور ممکنه این داستان تا این حد دقیق باشه !
آخرین باری که اینجا بودم هنوز باهاش بودم. یک ثانیه نبود که محبت نکنه. مدام محبت میکرد. نمیذاشت آدم فکر کنه. فقط محبت. سرشار از محبت بودم. دلم قنج میرفت و به اصطلاح خر شده بودم.
الان که اینجام یه ماهی ازون موقع میگذره و من خیلی بی تفاوت بدون اون اینجا نشستم و نفس میکشم و کسی هم بهم محبت نمیکنه. یه خلائی حس میکنم. ولی نمردم. زنده موندم. خوبیش اینه که دیگه خر نیستم. فکر میکنم و مدام تو ذهنم میچرخه که یعنی همه محبتاش الکی بود؟ ینی دروغ میگفت؟ هیچي بدتر
سلام. در ادامه پست قبلی خواستم بنویسم که من فرشته نیستم! اگر چند خط پایین رو بخونید میفهمید که من با دیدن تلاش های آووکادو فقط یه مقدار خودمو جمع و جور کردم! تقریبا توی اطرافیانم کسی رو مثل آووکادو سراغ ندارم. کسی که هم کار میکنه. هم دانشجوی دکتری ست، توی یه دانشگاه سخت گیر! هم قراره از اول مهر دوباره تدریس رو شروع کنه. با این همه مشغله هر موقع که بخوام برای من وقت داره. هیچ وقت برای من خسته نیست. تازه این چيزا اصلا مهم نیست. آووکادو تقریبا از 6 سا
میخاستم اینجارو پاک کنم. میخاستم مثل دفعه پیش یه مدت بفرستم رو هوا. میخواستم از حرفای همکارم ک میگفت "حس می کنم یه چيزی یهو انداختت" بگم. میخاستم از حرفای سارا ک میگفت "زمان دانشگاه خیلی پر شر و شور و شیطون بودی کو پس اونهمه حس و حال؟" بگم. دلم میخاست ازون شبایی ک تا صبح ب اشک گذروندم، از شبایی ک تو راهروهای کلینیک بی امید ب فردام سرم ب دست راه رفتم، روزی ک پاهام فلج شد و اونهمه جیغ زدم، از اون خانومه تو کلینیک اعصاب و جیغ زدنای پشت سرهم و گرفتن مح
دَه روز به سرعت نور تمام شد ،از فردا زنجیرها و طبل ها و عَلَم ها میرن تو انبار، کم کم پارچه های مشکی با تَن شهر خدافظی میکنن، ایستگاه صلواتی سر خیابون جمع میشه ، صدای نوحه و طبل و سِنج نمیاد، شهر میخوابه و عزاداری های شبانه تموم میشه. غروب روز عاشورا ازون غروباییه که به تمام دَه روز قبل فکر میکنی و دلت میگیره، با خودت میگی یعنی واقعا از فردا شب این حس و حال قشنگ با کوچه ها و محله ها خدافظی میکنه و میره تا یه سال دیگه؟؟!! آخ که این یه سال چقد بنظر
سرکار خانوم با ناز و کرشمه از پله ها اومدن پایین؛ دختر خانوم یه مانتوی سفید با آستین های تقریبا کوتاه (تا النگو ها و دستبنداش کامل به چشم بیاد)؛ یه شلوار لی آبی؛ با یه روسری رنگارنگ که اونم شل بسته بود تا گوشواره های دویست گرمیشو، گردنبدش کامل تو چشم باشه (البته همین جا یه نکته رو بگم به جون خودم چشم چرون نیستما!!!! ولی تو خواستگاری باید طرف رو خوب نگاه کرد!!!)با خودم گفتم اونم یکی مثل خودت؛ خودت ماشین یکی دیگه قرض گرفتی باهاش کلاس بزاری؛ اونم هرچ
بدهی و وانت
اگه یه روز که کار و بارت رو به بهانه کمردرد شدید پیچوندی و روی تخت خواب با کمک تنبلت(تبلت) توی یه بازی آنلاین در حال رهبری حمله ای خفن بر علیه سرزمین بغلی هستی تا سکه های صاحب بیچاره اونجا رو بدست بیاری
 
یهو گوشی موبایلت زنگ بخوره و یکی ازون ور خط درحالیکه از صداش مشخصه کارد بزنی خونش در نمیاد بگه:
 
امروز رفتم بانک واسه نقد کردن چکی که بابت اون یه کانتینر موز بهم دادی ولی حسابت خالی بود واسه همینم حالا با یه وانت میخوام بیام در خون
چشم از دست های خالی از دستکش و زخم هایی که رد های صورتی رنگشون توی ذوق میزد گرفت و سرش رو با زحمت به پایین انداخت.با شناختی که ازش داشت منتظر بود یه تیکه سنگین بارش کنه و بعد ازونجا بره اما تنها کاری که اون کرد فقط یه نگاه خیره به اشلی و بعد طوری که انگار عادت داشت هر روز دوستش رو تو این حال و سر وضع پیدا کنه سمت آشپزخونه رفت تا لیوان آبی دستش بده.همونطور که با گوشه آستینش بازی میکرد لبای خشکش رو با زبون تر کرد.دلش میخواست تمامی احساساتش پاک بشن،
نمیدونم آخرش چي میشه ولی یه حسی بهم میگه که بد نمیشه .
دیروز اداره بودم و مشغول کارای تعیین جا خوشبختانه برخورد مسئولینم خیلی خوب بود اما جایی که قراره اولین سالای خدمت معلمیم رو بگذرونم دویست کیلومتر با خونمون فاصله داره و خیلی هم میگن بدمسیره . من که تابحال نرفتم و نمیدونم احتمالا یکی دو هفته دیگه زنگ بزنن و بگن ابلاغمو ببرم اون موقع میتونم برای اولین بار ببینمش . در ضمن میگن انتقالی گرفتنم خیلی سخته و شاید غیرممکن هرکی پاش برسه اونجا د
تابحال به صندوق عقب ماشینتون مراجعه کردین؟
 
برای اغلب ما صندوق عقب ماشین حکم زیرزمین خونمون رو داره و هرچيزیکه بدرد نخوری که دلمون نمیاد دوربریزیم رو توش نگه میداریم ، این بد نیست ولی یک عیب بزرگی داره و اون اینکه اگر یک چيز ضروری رو بخوایم پیدا کنیم ، اونوقته که به غلط کردن میفتیم 
منم زمانی اینو فهمیدم که چرخ جلو ماشین بادش خالی شده بود و مجبور بودم عوضش کنم 
بدترین تجربه ی تعویض لاستیک عمرم بود .
خالی کردن بار صندوق عقب به اندازه خود تعو
تا همین چند روز
پیش فکر می‌کردم وبلاگی که شامل دو شرط جناب ن برای معرفی در پویش باشد ندارم پس
شرکت نمی‌کنم
جناب ن.ا هم که
پرسیدند هم همین جواب را دادم

ولی بعد نشستم و
فهرست دنبال شونده‌ها را با دقت بیشتری نگاه کردم

دیدم کمی از آرمان‌گرایی
فاصله بگیرم اتفاقا وبلاگ‌های خوبی هم برای معرفی دارم

تقریبا به ترتیب
رعایت دو شرط محتوا و پاسخ‌دهی به نظرات وبلاگ‌ها را می‌نویسم و از نویسندگان آنها
هم دعوت می‌کنم اگر اینجا را دیدند آنها هم خوب‌های
از زمانی که یادم میاد دنبال یه روزی بودم که درسم تموم شه و منم مثل بقیه آدما به کارایی که دوست دارم برسم.
مثلا یه روز بارونی برم پاتوق کتاب و کلی کتاب جذاب با جلدای وسوسه انگیز بخرم و بعد کاملااااا خیس برگردم خونه،لباسامو عوض کنم،نهارمو بخورم و کنار بخاری،زیرپتو بی وقفه کتاب بخونم و با های لایت هی زیر جمله های دیوانه کننده خط بکشم.
تقریبا همیشه هم این بهانه رو داشتم که درسای مدرسه/دانشگاه  واجب تره فعلا دختر!
به غیر از دو سال اول دانشگاه که
با درود 
✋ خواهش میکنم نخوانده رد نشوید
خواهرم و  برادرم.سلام !
☜نیازی نیست دیگران بدونند که آیاشما در زندگى مشترکت باهمسرت خوشبختی یاخیر
☜نیازی نیست از غذا یا نوشیدنی خودعکس بگیریم وآن رابه عنوان عکس پروفایل خودقرار دهیم یاآن رابرای گروها بفرستیم
خانمی که حتى اگر همسرش یک قطعه شکلاتى واسش میاره،ازون عکس میگیره ودر پروفایلش مینویسه: ای تاج سرم.ازت ممنونم!!!
 خب به دیگران چه مربوطه که شما ازهمسرت ممنونی!باش،اما لازمه همه بدونن!؟
جا
پارسال این موقع تو همین ساعت ریحانه نشسته بود و همینطور ک به تلفن نگاه می‌کرد اشک هم می‌ریخت! پارسال همین موقع ریحانه برا دومین بار نشست و فیلم دلشکسته رو دید! با این تفاوت که ایندفعه با هرتیکه‌ش از ته دلش اشک می‌ریخت! پارسال این موقع ریحانه تنها بود! خیلی راحت می‌تونست برگرده . خیلی راحت می‌تونست دوباره به باباش دروغ بگه . ولی نکرد!! منتظر شد تا ببینه "او" اصلا می‌فهمه؟! اصلا می‌فهمه که دخترک عاشق پیشه‌ش نیست؟! پارسال همین موقع نشستم و
آب تشنگی رو برطرف می‌کنه. ولی ماجرای تشنگی به همین سادگیا هم نیست. خیلی چيزا هست که روش تاثیر می‌ذاره.
 
خیال کن با خودت که شنبه است، از صبح ساعت 7 رفتی بیرون و ترافیک صبح همت تا برسی محل کارت اون سر تهرون. شنبه روز کارای بیهوده‌اس، ولی سنگین. باید همه‌ی مدارکی که رسیده دستت رو دسته‌بندی کنی برای باقی هفته تا طول هفته بتونی یکی یکی رسیدگیشون کنی. دسته‌بندی کردن ازون کارای حوصله‌سربر روزگاره. تقریبا هیچ فشاری به مخت نمیاره ولی همین که 8 ساعت

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

مجله نمونه های طراحی و چاپ ساک دستی و پاکت بیرون بر رهایی در کره جنوبی شبی شاد دانلود کتاب آموزش سنتور بیسیم چی گرافیک ♡ I Purple You ♡ بام کاوش مجله اینترنتی پاپیون افزایش فالوور ارزان