نتایج جستجو برای عبارت :

از راهی می گذشتم

سلام سلام سلاااام.
بی مقدمه بگم(البته اگه خود اینو یه مقدمه به حساب نیاریم)،تا جایی که یادمه از کلاس پنجم عاشق شعر بودم و هرجا صحبت از شعر ميشد فوری هوش و حواسم پر مي کشید اونجا.
 
یادمه کلاس هفتم بودم که تصميم گرفتم بزنم تو خط شعر و شاعری.
فکر مي کردم به همين سادگیه!
خیلی سعی کردم؛خیلی خیلی!
اما نتیجش فقط سه تا شعر شد که یا قافیه هاش لنگ مي زدن!
یا وزنش دست و پا شکسته بود!!
یا کلا شعرم حتی با عصام به زور راه مي رفت):
اما خب هر چی که باشه دوسشون دار
‏با خودم قرار گذشتم با دقت بیشتری اطرافیانم و انتخاب کنم، هر چند که تا حالا با حذف بسیاری این کار و انجام دادم.حتی اگر تا سالیان دراز هیچکس اطرافم نباشه.یاد گرفتم گذران زندگیم و کیفیت لحظاتم وابسته به بودن ِ آدم‌ها نباشه.
‏تصميم گرفتم دوباره رویا ببافم، تا بهش نزدیک بشم.
زنجیر مغزم و باز کنم، بذارم هرجا که دلش مي‌خواد بره و شفاف بشه.
شعر بیشتر بخونم، برای آینده تلاش کنم و نذارم رخوت و خمودگی غالب بشه.
توی اخرین روزهای سال۹۷ و دهه ی دوم زندگیم بعد از ۸۰۰کیلومتر راه اتفاقی برام افتاد که الان ميشه گفت جز اندوخته های ذهنیم و خودم تقریبا هیچ چیز دیگه ای ندارم . ۹۸ برای من از صفر شروع کردنه صفره صفر. ناراحت نیستم اصلا پذیرفتمش شاید این بار بهتر بود شروعم .با اینکه از هیچ کدوم از کارای گذشتم پشیمون نبودم و نیستم . ولی شاید این شروع بهتر باشه . سال نو مبارک . شروع تازه ای داشته باشین پست های بهتری خواهم نوشت  
این پست قرار بود یک پست بسیار طولانی باشه، فکر کنم از روی تیتر بتونید حدس بزنید که مي‌خواستم راجع به چی صحبت کنم، ولی از شرش گذشتم. چون چیزی جز دعوا و درگیری و ناراحتی نداره، فقط برای همه آرزوی سلامتی مي‌کنم مخصوصاً سلامت ذهنی و این که راه کج رو نرن. فقط پنج دقیقه مونده بود که کل پست رو پاک کردم و الان یک دقیقه مونده که این متن رو نوشتم. بذارید تو یه جمله خلاصه کنم؛ به خودتون بیاید.
[کوبیدن سر به دیوار و فوران کردن خون]
یکی رو مخمه که ميخواد هر جور هست منم بیاره توی بازیش ولی نميذارم
و باید یه مدت دیگه تحملش کنم متاسفانه
شاید واسه اینه که بعد ۸ روز اومدم
گفتم با خونه م حرف بزنم بهتر شه حالم 
باحاله .
مریم ميگه تو آخرش دلت براش مي سوزه. ولی من دیگه دلم برای کسی نمي سوزه. نمي دونه اینو نه ؟ 
بهش ميگم این فقط برای عذاب روح منه. برداشت مثبت تر اینه که برای آزمودن من در مسیرمه!! برداشت دیگه هم اینه که یکی از اتفاقات طبیعیه که سر راه من زیاد قرار مي گیره
از آدم فیک خوشم
شنیده ها حاکی از اونه که همه فک ميکنن من از مرز ازدواج گذشتم و در واقع خیلی وقته که رد کردم.دلم به حال خودم ميسوزه از اینکه اینجا تو چنبن فرهنگی بزرگ شدم .آخه ببخشید ها قرار نیست هر .از اون ور اومد باهاش وصلت کرد که.به جهنم که هم خونه داره هم ماشین هم شغل پر درامد !!!دیوانه شدم از دست این زندگی. دم خدا گرم که تنهایی رو برا خودش پسندید.اقا ایهاالمردم!! منو به حال خودم بزاریدشما ول کنید من زندگی ميکنم .یه خورده به کار خودتون رسیدگی کنید به خدا اون دن
بسم الله
نه آذر!؟
چقدر زیاد نبودم!
نه فاطمه؟!
فکر مي کردم ته تهش چند ماه
نه حدود یکسال!
حالا شروع کنم؟
برای کی؟!
چرا؟
بذار اینجا مثل این چند ماه خاک بخوره
قلمم خشک شد وقتی دیدم گذشتم با حالم چقدر فرق داره!
از ترس آینده قلمم خشک شده.از ترس اینکه خودم نباشم!
پ.ن:
آن گاه از خودم ترسیدم
که وقتی باران گرفت
زیر چتر رفتم و ترسیدم از خیس شدن!
آن روز فهميدم با باران غریبه شدم
با زمين قهر کرده ام
و دیگر خودم را دوست ندارم

حوالی شهریور
که از قضا باران مي ب
دانلود ریميکس دیوار فرزاد فرخ
Download remix Farzad Farokh >> ♬ Divar ♬ >> Music streaming from wikimusic
 
عاقبت تقدیر بین ما دو تا دیوار ساخت
از من آزرده دل دیوانه ی بیمار ساخت
عاقبت عشقت مرا رسوای این دنیا کرد دور شدم
از چشم تو من ماندم و یک کوه درد
خاطراتت ميزند آتش به قلب و جان من روح
من را ميبرد پیش تو ای مهربان من
من هنوزم ميپرستم چشم زیبای تو را عشق تو
بر من جفا کرد بی وفا با من چرا
من غرورم را شکستم تا من و تو ما شویم از خودم
هر بار گذشتم تا ز هم شیدا شویم
من هنوزم
دانلود ریميکس رضا بهرام مو به مو
سوپرایز بزرگ جوان ریميکس ، دانلود ریميکس رضا بهرام بنام مو به مو با متن و دو کیفیت عالی
Remix : Dj Dynatonic
Download New Remix Reza Bahram Moo Be Moo With Text And Direct Links 320 & 128 In Javan Remix
 
جدیدترین ریميکس رضا بهرام عزیز را مي توانید هم اکنون از جوان ریميکس دانلود نمایید.
این ریميکس توسط دایناتونیک منتشر شده است.
ریميکس به آهنگ مو به مو رضا بهرام تعلق دارد.
اميدوارم از ریميکس لذت ببرید.
در صورت بروز هرگونه مشکل با ما در ارتباط باشید.
متن آهنگ م
بخشی از کار پژوهش و مطالعه را به معنویت های جدید، همان چیزی که با عنوان عرفان های نوظهور یا عرفان های کاذب مي شناسیم، اختصاص داده ام. این موضوع علاوه بر آنکه بسیار جای کار دارد، مظلوم هم هست از این جهت که غالبا رویکردها به بررسی آن دچار سوء تفاهم، سوء روش و سوء نگارش شده اند. تفصیلش بماند. در همين برنامه شعبده شوم در رادیو گفتگو هم به ضرورت های غفلت شده در بررسی معنویت های نوظهور اشاره ای کردم و گذشتم. این برنامه را مي توانید از اینجا بشنوید.
الان که دارم برات مينویسم که دیوانه وار عاشقتم در آرامش کاملم بدون هیچ هیجانی .
ميخوام بگم خیلی جاها هوامو داشتی و بهم فهموندی خیلی دوسم داری و من خیلی راحت ازت گذشتم .
خیلی جاها دستمو گرفتی کمکم کردی تا از سخت ترین مراحل زندگیم رد شم و باز این من بودم که از روی همه ی خوبی هات به بی رحمانه ترین شکل ممکن گذشتم .
خیلی وقتا با وقاحت تموم ازت کمک خواستم و تو باز به روم نیاوردی که چیکار باهات کردم .
 فکر ميکنم به اینکه روزایی که حالم خوب نبوده با ه
دلم سراغ کلمه ها را نمي گیرد.فرار کردم از ورق زدن.هميشه که نباید نشست یک گوشه و آدم ها را از دور دید.از خانه زدم بیرون.از کنار آدم ها گذشتم و آدم ها از کنارم گذشتنجلوی ویترین مغازه ها ایستادم و نگاه کردم.اجناس را دید مي زدم برایشان قصه مي ساختم.دنبال رد یک نگاه آشنای غریب بودم.یک گوشواره ی پروانه ای دیدم.چشم هایم برق زدسرم را که بلند کردم داشت نگاه مي کردسایه ی غریب آشنا را حس کرده بودم.مرد بلوز چار خانه ی آبی اتو نشده تنش بود.
هنوز حرفای ا. تو گوشمه
_خانوم ق.شما خیلی بی احساس وسردی 
بابچه ها سردی و.
من اشک ميریختم جلوی اون واون منو متهم ميکرد!
_سعی کردم این اخلاقای بچه گونتونو بذارین کنار و.
من بی دفاع تر ازهميشه.حرف نزده و تهمت!مثل آش نخورده ودهنی که سوخته!
اون روز یادمه ج اومد گفت آقای ا.گفت چرا این زودتر ازهمه مياد!
تو جلسه همون آقای اگفت بابت ساعتای قبل کار حقوقی نميدیم!
من تو ذهنم روزایو مرور ميکنم که همون آقای ا.گفت کارای غرفه باخودته بیا رنگ بزن وانجام
تا چند ماه پیش فکر ميکردم باید بميرم و نمي تونم این زندگی رو ادامه بدم اما امروز از هر روزی دیگه ای که تو زندگیم بوده اميدوارم ترم به اینده!
دلم ميخواد سال های طولانی زندگی کنم هیچ چیز برام بی معنی نیست شاید ظاهرم شاد نباشه ولی از درون خوشحالم
کلی برنامه ریختم برای زندگیم که انجامشون ميدم 
فراموش نکردم که چقدر بی رحمي و ظلم شد در حقم ولی ازشون گذشتم از هیچ کس و هیچ چیز نفرت ندارم همه چی پاک شده 
با مریضی که دارم کنار اومدم حالم بهتر شده و تازه ی
اومده از من تقاضای وام کنه، ميگم خب من یکی از اعضی کميته پرسنلی م، باید تو کميته مطرح بشه، ميگم تو که تازه وام گرفتی نميشه که بهت وام داد دوباره ميگه به خدا گیر کردم، چک مدرسه بچه م واسه آخر مهره، خیلی هم دستم تنگه، ميگم خب مگع چقدره ميگه کل ش شده ميلیون تومن، من دو تا چک 6 ميلیونی برای این دو ماه دادم 6 تومن هم اولش دادم، ميگم بچه ت مگه مدرسه ميره ميگه آره ابتدای ميره، تو دلم ميگم همسری داره دکترای دانشگاه آزاد ميخونه اونم با کلی کارگاه و آزما
 
 
کتاب شرح اقول و احوال ابوالحسن خرقانی به ‌ضميمه منتخب نورالعلوم تصحیح استاد گرانقدر مجتبی مينوی. از استاد مجتبی مينوی کتاب اخلاق ناصری را در دانشگاه مطالعه کرده بودم البته با همراهي استاد و سر کلاس. خیلی دوست دارم پیش از نوشتن مطلبی در مورد کتاب، یادداشتی در مورد استاد مينوی بنویسم ولی این کار را موکول مي کنم به بعد از خواندن کتاب نقد حال ایشان. واقعا بسیاری از آثار نفیس تاریخ و ادبیات ایران به دست اساتید همعصر استاد مينوی تصحیح و گردآو
بیست و دوم فروردینبسیار سعی کردم رها ساختن را بیاموزم .زندگی با یک مصرف کننده ،گیج کننده و ایدهء رها ساختن بسیار مبهم بود . الکلی زندگیم خواب آلود نا آرامي بود که تقریبا هرشب از تخت مي افتاد .من وظیفه خود مي دانستم که او را به روی تخت برگردانم . پس از چند بار شرکت کردن در جلسات الانان ،شبی ، بی تفاوت از کنار او گذشتم و به رختخواب رفتم . در جلسه بعدی الانان پیروز مندانه مشارکت کردم .و گفتم "بالاخره معنی رها ساختن را فهميدم"آنها بمن گفتند : خوب این د
به نام خدای مهربون
شنبه 28 دی ماهمن باید برای روز دوم خاطره مينوشتم و هنوز روز جمعمم نميدونستم ازش چه خاطره ایی بیرون بکشمذهنم درگیر این قضیه بودخیلی خاطراتی داشتم از قبل اما متاسفانه با خوشبختانه نميشد خودمو بقیه رو گول بزنم ک مال همون روزهخلاصه که هرچه بیشتر فکر ميکردم کمتر به نتیجه ميرسیدمدیگه آخرای برنامه های کاریم بود که دیدم هیچ خاطره ی جالب و قابل انتشاری ندارمکاسه چه کنم چه کنم دستم بودکه به لیدر بدون اینکه قضیه لو بره گفتم لیدر ميش
حال که دارم مي‌نویسم دستانم خونی‌ست. ردی از پاهای خونی‌ام نیز روی زمين برجای مانده. خون تو زیباست، زیباترین سرخی‌ای که تاکنون دیده‌ام. هربار که به دستانم نگاه مي‌کنم، تضاد پوست سفیدم و سرخی خون تو وجودم را مي‌لرزاند.
هیچگاه چنین ميل شدیدی برای کشتن در من نبوده. یادم مي‌آید در کودکی‌ام چند باری گلوی بچه‌گربه‌ها را تا مرز کشتن فشردم اما در آخر رهایشان کردم. حقیقت این است که تا چندی پیش هنوز نمي‌دانستم فرو کردن چاقو چه لذتی دارد. شکافته
۱)امشب به طور اتفاقی کلی دلم یجوری شد،یکم حساب کتاب کردم و دیدم من از یه سری چیزا گذشتم برای رسیدن به یه سری چیزای دیگه ولی خب هر دوتا رو از دست دادم و به هیچکدوم نرسیدم/:
برای گذشتن از اون اولیا نارحت نیستما ولی برای نرسیدن ب اون چیزایی ک ميخواستم خب نارحتم،ینی رسیدن به چیزایی ک ميخواستم انقد مهم و بزرگ بود برام که ارزش هر گذشت و فداکاری و تلاشی رو داشت ولی وقتی بهش نرسیدم خیلی سرخورده شدم/: 
ینی اینجوری شد که همه چی رو با هم از دست دادم/:
حالا ی
روش پند دادن گناه کار جوانى خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت: من مردى گناه کارم و نمى توانم خود را از انجام گناهان بازدارم، مرا نصیحتى فرما» امام حسین علیه السلام فرمود: پنج کار را انجام بده و آن گاه هرچه مى خواهى، گناه کن. اول، روزى خدا را مخور و هرچه مى خواهى گناه کن. دوم، از حکومت خدا بیرون برو و هرچه مى خواهى گناه کن. سوم، جایى را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هرچه مى خواهى گناه کن. چهارم، وقتى عزراییل براى گرفتن جان تو آمد، او را از
داشتم از روی لجن مرطوب کف جنگل مي گذشتم. همانجایی که بوی کاج و رازیانه به تاریکی دست داده و همه دارکوب ها را کشانده بود آنجا. کار من رد شدن از جنگل است. هر روز کار من اینست که  دم غروب راه بیفتم از دل جنگل رد شوم تا برسم به مرغزار پشت جنگل که مي خورد به سرزمين غربتی ها. همينطور که توی فکر این بودم که وقتی برگشتم بروم پیش رافیک و بدهم کفشهایم را وصله کند، یک پشته براق که فقط ازش حرارت را مي توانستم ببینم روبروم  سبز شد. پا شل کردم و دولا دولا شدم و د
در ميدان، مي مانم، تا نفس آخرمراهي راه حسین، همقدم رهبرمکرده قیامت به پا، شور قیام حسینکی رود از یاد ما، نام و مرام حسینقافله عاشقان، راهي کرب و بلاستمشعل راه خدا، خون شهیدان ماستدر ميدان، مي مانم، تا نفس آخرمراهي راه حسین، همقدم رهبرمبسته شریعه اگر، ابن زیاد زمانگشته گلستان ما، آتش نمرودیانکشتن آلاله ها، شیوه اهریمن استاین وطن اما پر از روشن استدر ميدان، مي مانم، تا نفس آخرمراهي راه حسین، همقدم رهبرمزآتش و خون آمده جان منامه به لب
خیلی وقت بود کهاینجوری حالم گرفته نشده بودددد ميپرسی چه جوری؟
دنبالم بیا تا بگم 
 
 
 
 
حتما ميپرسی چقدر اینتر ميزنی خوب زود باش ادامه بده .یه آدمي که حالش گرفتس اینجوریه دیگه همش دنبال اینه که حال بگیره
 
امروز نشستم خاطراتی که تودفترم نوشته بودم تو وبلاگم وارد کنم برای همين ازخواب بعد اذان وخستگی اینا گذشتم ونشستم پای لب تاپ وشروع کردم به نوشتن منتها فی البداهه. موضوع خاطرم مشخص بود اما متنش نه  .شروع کردم به نوشتن ؛برکات بین الطلوع
معشوق پاییزی من، سلام!
حال که این نامه را مي‌خوانی اولین پنج‌شنبه‌ی پاییزِ امسال از راه رسیده و نسیم ملایم و سرد پاییزی از لابه‌لای برگ‌های زرد صنوبر وزیدن گرفته است، نسیم ساقه‌های ترد و عریان علف‌های وحشی حاشیه‌ی دریاچه را به لرز وا مي‌دارد و پرستوهای مهاجر را وادار به سفری دور و دراز مي‌کند!
من اما اینجا، دلتنگ و بی‌قرار به سبزی بی‌جان برگ‌ها چشم دوخته و منتظر گام‌های محکم پاییزم، منتظر خیابان سراسر زرد و موسیقی آرام و حزن‌انگیز
رفته بودم فوتبال پسرها را نگاه کنم . هیچکدام از دوستهایم با من فوتبال بازی نميکردند پسرها هم مرا به بازی راه نميدادن  ،من هم هميشه ناچار بودم  فوتبالشان را با فاصله بنشینم به تماشا .
توی کوچه بغل کوچه مان بازی بود رفتم زیر سایه درختی که جلوی خانه ای کاشته بودن نشستم و استتار کردم ، بازی شروع شد پسرها همسن خودم نبودند این بار تقریبا شونزده  ساله بودند  یا شاید هم بیشتر من هم بیشتر از شش سال سن نداشتم ، دعوایشان شد وسط بازی خواستم فرار کنم ولی ج
پرده اول:
ماموریت داریم بچه ها! فلانی که دانشگاه داره،اون یکی هم که مشهده باید از اونجا مستقیم بره اهواز،کار خودته!
-من؟؟؟
+آره!
- باشه.
هواپیمایی کارون اینبار موظف بود منو برسونه اهواز! یه مينی هواپیمای 40 نفره!
پرده آخر:
روستای مارون آخرین مقصد ما بود! خونه ای که داخلش 4 خانواده باهم زندگی مي کردند! با اینکه سیل بند و با همت اهالی روستا زده بودند! باز خانه شان نم برداشته بود و بخاطر نشست زمين ویران شده بود،ولی با کمک کميته امداد 4 سرپناه کوچک
نویسنده: زویا پیرزاد
بخشی از داستان:
این بار هیچ قورباغه ای صدا نکرد ولی باز دستپاچه شدم.”ساندویچ کره پنیر با شیر.”چرا توضیح مي دادم؟نگاهش را پایین اورد وزل زد به صلیب کوچک گردنم.”پنیر دوست ندارد.شیرش هم حتما باید گرم باشد.با دوقاشق چایخوری عسل.”دوباره داشت فریاد مي زد.حس کردم به بیماری داروی اشتباه دادهام.قبل از اینکه حرفی بزنم امد تو.از روی کیف های ولو شده سه بار پرید وخودش را رساند به اشپزخانه .کیف ها را با لگد پس زدم و دنبالش رفتم.اميلی
دانلود آهنگ جدید وقتش شد از مهدی مقدم با بهترین کیفیت + پخش آنلاین
خیال نکن که من بهت بگم دوباره برگرد
تویی که بی دلیل فقط شدی باعث سردرد
منه ساده رو باش که واس تو زدم به هر در
آره سخته ولی بالاخره ميفتی از سر
Mehdi Moghaddam – Vaghtesh Shod
دانلود آهنگ مهدی مقدم به نام وقتش شد با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
 
متن و ترانه آهنگ مهدی مقدم – وقتش شد
چقدر ساده گذشتی از آدمي که پات وایساده
جدی جدی حالم بی تو خیلی حاده
برو وقتی فکرم ازسرت افتاده
دیگه بسه هرچی که بوده خس
ساعت شش صبح رسیدم خانه و کلید صندوق را برداشتم تا مدارک جبهه و شهادت عمو را از درون آن بردارم. هنوز یک ساعت تا نماز عید قربان فرصت بود و من گرسنه و البته پای اینجانب دردناک از بازی شب گذشته. به پیاده روی نرفتم. یک تکه سنگک کنجدی از فریزر ورداشتم. فریزر سفیدرنگ پارس با نقش پنگوئن روی آن و احتمالا مال بیست و پنج سی سال پیش. اما هنوز هم خوب کار مي کرد. سنگک را خوردم و وضو و لباس و دوچرخه و در را باز کردم و سوار شدم. هنوز از کوچه خارج نشده بودم که معلم س

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

شورای دانش آموزی دبستان امام حسن مجتبی (ع) دانلود رایگان نمونه سوالات خودآرایی زنانه فنی حرفه ای حجت مشن کارخانه پتو 09120783359 دبیرستان دخترانه متوسطه دوره اول پرویت اعتصامی و کاردانش تلاش دیجی بازار یاهو هالووین کتابخانه های عمومی شهرستان دلگان صبا فولاد تأمین آهن آلات پروژه‌های عمرانی و صنعتی