دستش رو بالا آورد سوالش بی ربط بود ولی میخواست بپرسه گفت:استاد نمیشه برا همیشه بخوابم!؟
دانشجوها غافل از دل تکه تکه شدش بهش خندیدن.
استاد گفت:چطور!؟
گفت آخه این اخرا دیگه باهام حرف نمی زد
دیگه حتی نگام هم نمی کرد.
خیلی کم می دیدمش.
اما وقتی می دیدمش دلم براش پر میکشید.
آخرین بار که داشت میرفت.
گریه کردم دست خودم نبود.
اشکام بی اختیار جاری میشد رو گونه هام.
با چشمای اشکیم زل زدم تو چشماش.
اونم سردتر از همیشه زل زد تو چشمام.
اون لحظه می
ديشب خوابت رو دیدم.
برام عجیبه روزهایی که بهت فکر می کنم و دوست دارم فقط یک لحظه ببینمت، هیچ خوابی نمی بینم اما روزهایی مثل دیروز،که تو روزمرگی گم شدم،میای به خوابم و منو باز مبتلا می کنی.
حتی تو خواب هم از من ناراحتی و نمیذاری نزدیکت بیام،یه جور دوری می کنی که فقط خودم می فهمم.
من کارم درست نبود،قبولاما تو چرا از خودت دفاع نکردی؟چرا روزه ی سکوت گرفتی؟
حتی بهت شک می کنم این روزاتو آدمی نبودی که ساکت بشینی و این وضع رو ببینی ، نکنه من اشتبا
ديشب اومدم ادامشو بنویسم که حضرت یار اومدن
راجع به اینده حرف زدیم
در مورد الان حرف زدیم و به هرراهی که فک کردیم و بررسی کردیم بن بست شد
توی بد برزخی قرار گرفتههر راهیو انتخاب کنه،یچی اذیتش میکنه
سرش نق زدم
باهاش بداخلاقی کردم
بمیرم براش
اشکشو در اوردم
نمیدنم چی درسته چی غلط
و من خوابم برد.
بین اون همه بغض و گریهام خوابم برد و تنها موند:(((
کاش میفهمیدم راه درست چیه
پ.ن:عنوان مربوط به صبح روزی که شبش هزاران بار صدام زده بود:)
چند روزه خوابم بهم ریخته و شبا بیدارم و روزا خواب.
هر کاری میکنم نمیتونم درستش کنم.
از ديشب تا الان تو خونه تنهام،ساعت ۲و نیم بود که زله اومد و انقدر ترسیدم لباس پوشیدم و آماده نشستم تا اگه بازم زله اومد فرار کنم.
فشارم افتاد و دست و پام می لرزید، هیچی دیگه،کلا خوابم پرید.
هر کاری کردم حتی نتونستم ۵ دقیقه بخوابم، همش می ترسیدم بخوابم و زله بیاد.
حالا من موندم و چشمای پف کرده از خواب و آزمونی که ساعت ۸ شروع میشه:(
۷ و نیم باید از خونه حرکت کن
خواب دیدم.
آشفته بودم از اینکه حتی توی خوابم هم تو را باید شریک شوم.
تو را قایم می کردم و همه را پس می زدم.
پ.ن:
خوب شد کسی توی خوابم نبود تا یادم بیاورد که توی بیداری اصلا هیچ سهمی از تو ندارم چه رسد که.، خوب شد کسی نبود تا یادم بیاورد وگرنه حتما دق می کردم.
بعدازظهر در حال کتاب خواندن خوابم برد. خواب دیدم که نشستهایم و مثل همیشه حرف میزنیم. اینکه از چه چیز حرف میزدیم را به خاطر نمیآورم اما حافظه دستانم هنوز لطافت و زیبایی موهایت را به یاد میآورد؛ دراز کشیدی کنارم و من انگشتانم را لابهلای موهای سیاهت تاب میدادم. غیرمنطقی است اما کاش هیچوقت از خوابم بیدار نمیشدم. کاش میشد در یکی از همین خوابها جا میماندم.
جذاب ترین اتفاق این روزام این بود که امروز صبح سر کلاس ریاضی خوابم برد! (برای اولین بار در ترم جدید ) و معلم هم اون وسطا حضور غیاب کرده بود . دیگه خودتون تصور کنین بعدش چی شد
آاااره بعدش دیدم یکی هی داره زنگ می زنه _ البته خواب من سبکه و وقتی خوابم هر صدایی که بشنوم (بجز صدا معلم ) خیلی سریع پامیشم بعد هول میکنم بعدم سرم درد میگیره تازه صدا زنگ گوشیم خیلی آرومه . _ خلاصه که فرزانه زنگ زده بود میگه بیا حضور بزن رفتم به معلمه گفتم هستمااا او
♪♬♬♪بازم خاطره هامون اومد یادم چه قشنگ بود اون روزا باهم♪♬♬♪
♪♬♬♪من تو یه گیتار و یه آهنگ♪♬♬♪
♪♬♬♪اون شب باد میزد لای اون موهات کی تورو قد خودم میخواست♪♬♬♪
♪♬♬♪کی تورو قد خودم میخواست♪♬♬♪
♪♬♬♪از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره چقدر ببینم عکساتو که خوابم ببره♪♬♬♪
♪♬♬♪از اون شبی که تو رفتی من چشام به دره آخه مگه چند تا دل تو سینه یه نفره♪♬♬♪
♪♬♬♪باز خوابم برد تو ساحل چشای روشنت تو فکر خودم ادامه میدمت♪♬♬♪
♪♬
ژنده پوشیده ام تا بلکه رسوایم کنی زیر ابر نمی مانم باد میوزد تا که عریانم کنی سایه ام رو بلند تر رنگ میزنم تا توی شهر خالی پیدایم کنی
میدوم برای دیدنت در بیابان های تو در تو تا که سیرابم کنی
من روز را به عشق شب به پایان میبرم تا که مرا خوابم کنی
توی سیاهی مطلق پلک هام غرق در رنگ و رویایم کنی
در کنار دریای شمال کنار قصر های شنی بچگی ام بیدارم کنی
بازهم بیای و در زمستان های سرد و کلاس درس بیمارم کنی
باز هم جمعه شب ها بیای و بی خوابم کنی
باز
فقط برای چند لحظه خوابم برد. با ضربه ی آرامی که دسته صندلی جلویی به پیشانی ام زد بیدار می شوم. اتوبوس خالی شده . همین چند لحظه پیش بود که به سختی جایی برای نشستن پیدا کرده بودم. چراغِ قرمز رنگِ تابلوی بستنی فروشی توجهم را جلب می کند. تازه به خاطرم آمد در همان چند لحظه ای که خوابم برده اتوبوس دو ایستگاه از مقصد همیشگی ام رد شده است . سریع بلند می شوم و کمی با تلو تلو خوردن ناشی از حرکت اتوبوس خود را به کنار راننده می رسانم .
آقا ببخشید من خوابم برد ب
خوابم برد از مهراد جم با متن داغونم کل شبارو زیر بارونم آخه داغونم میزنه بارونم کیفیت 320 و 128 با لینک مستقیم
New Music Mehraad Jam Called Nabashi Delam Migire {Khabam Bord} Direct Links & TEXT In DibaMusic
تنظیم کننده : مسعود جهانی - آهنگسازی و شعر : مهراد جم
متن آهنگ غمگین و زیبای مهراد جم - خوابم برد
اون دیگه رفت اون دیگه نیست
یه قاب عکس چشای خیس
اون دیگه نیست اون دیگه مرد
قلب منم با خودش برد
وقتی بعد تو چشاتو دیدم
دلم کم آورد حیف
♫اهنگ خوابم برد مهراد جم♫
محو اون چشات شدم خوابم برد
ای خدا بازم امروز دیر بیدار شدم
باید به خودم یه تلنگری بزنم با این وضع نصف وقت مفید رو خوابم.
صبح زود از هفت صبح تا یازده بهترین زمان مطالعه برای من هستش اما من خیلی همت میکنم تازه ۹ از خواب بیدار میشم امروز ساعت یازده و نیم تازه شروع کردم درس خوندن و تعجب نداره بازم خوابم میاد اینقدر خوابیدم خسته شدم .
باید یه فکری یه ایده ای پیدا کنم اینطوری نمیشه ادامه داد .
یه ایده یه فکر
کمک
الوهیمی میگه تو دیگه قیمت نده
میگم جدیدا خوب شدم که، مدل خیریه قیمت نمیدم دیگه
میگه حالا هم که قیمت رو بهتر کردی، اینقدر امتیاز میدی که پدر بچه ها در میاد اجرا کنن
یه ده دقیقه ای صحبت کردیم
آخرش گفت بحث اینه که مردم از تو سو استفاده میکنن
این یه قلمو راست میگفت
خودمم احساس میکنم یه وقتایی، یه کسایی، اصلا از عمد نمیرن سراغ الوهیمی و میان سراغ من چون میدونن من خیلی کوتاه میام
اخلاق خوبی بود، دوستش داشتم
ظاهرا باید کنارش بذارم.
******************************
ديشب نه پریشب بود! یه خواب کاملا واضح داشتم میدیدم. تو ماشین نشسته بودیم با خانواده(البته نه همهی خانوادهی خودم). فاطمه(خدا رحمتش کنه) هم توی ماشین بود. توی خواب داشتم به این فک میکردم که فاطمه که دو ماه پیش فوت شد! بعد داشت دوزاریم میافتاد که بله، من خوابم.
در واقع در این شرایط که میفهمین خوابین بعدش مغزتون تموم سعیش رو میکنه که به شما حالی کنه که "خواب؟ تو بیداری، نگاه کن که چقد همه چی واقعیه، نگاه کن میتونی جریان سرد هوا رو حس ک
مامان بزرگم همیشه میگفت ننه خوشبختیتو جار نَزن!
نذار کسی بِگه خوش بحالش، همین خوش بحالِش گند میزنه به زندگیت.
______________________________________________
بازم خواب عجیبی دیدم،البته چند شب پیش این خواب رو دیدم.
همیشه به همسرم میگم من اگه قبل از تایمی که مد نظرمه باردار بشم،بچه رو سقط میکنم، همسرم میگه این حرف رو نزن، ناشکریه،خدا قهرش میگیره.
من به حرفاش اهمیت نمی دادم،تا چند شب پیش که این خواب رو دیدم.
خواب دیدم که فهمیدم دوماهه باردارم و کلی ناراحت شدم، هی با
واقعیت اینه من زیاد سورپرایز شدم، اما هیچوقت سورپرایز نشده بودم! یه بار تو خوابگاه نشسته بودم تو سر لپتاپم میزدم که یهو هماتاقیم با یه کیک تولد وارد شد و برام نقلیترین جشن تولد دنیا رو گرفت. یه جشن تولد دونفره با یه کیک کوچیک. اون شب مجال شگفتزدگی نداشتم. چون حجم خوشحالیم به حس دیگهای اجازه ورود نمیداد.اما هیچوقت خوشحالیم با شگفتی مخلوط نشده بود. اونجوری که با دست راستم جلوی دهن باز شدهم رو بگیرم و همزمان دست چپم رو بذارم روی
مثل اکثر مواقع خوابم میاد بشدت
سردرد
چشم درد
خستگی
ولی خوابم نمیبره ک نمیبره ک نمیبره!
+ پریشونم
+ از بچگی همیشه ساده بودم. راحت گول میخوردم.باور میکردم اعتماد میکردم
الانم همش خوشبینم. اکثر توهینا رو نمیفهمم. تیکه هارو ب فال نیک میگیرم
گاهی فکر میکنم احمق تر از خودم وجود نداره
همیشه یکی بهم میگه هوی فلانی! فلان کس با اون حرف و کارش فلان منظورو داشتا!!!
میگم ن! اینطوری نبود! بعد میبینم نظر همه اینه تازه شک میکنم
بعد مدتها فکر کردن میفهمم راست میگ
ديشب قبل از خواب ظرف ها را شستم و سینک را دستمال کشیدم .پنج دقیقه هم بیشتر طول نکشید اما چرا تنبلی می کنم توی این مورد نمی دونم !
نماز صبح امروز هم قضا شد .وقتی بعد از ظهرها بخوابم -1ساعت تقریبا - شب دیرتر خوابم میبره و بیدار شدن های گل پسر هم مزید بر علته که خواب کامل نداشته باشم .
در رابطه ام با آقای شوهر فعلا سعی می کنم کمتر حرف بزنم ، آقای شوهر هم کم حرفه و بعضی وقتها حس می کنم واقعا حوصله شنیدن حرفهای من رو نداره .مخصوصا موقع دیدن اخبار ورزشی
ديشب خواب درستی نداشتم از 1:30 بامداد تا 4 و خورده ای صبح که بیخواب شدم بالاخره خوابم برد
در عالم رویا جعبه در دستم بود و از مکانی آشنا گذر میکردم، شخصی از منزل خارج شد و به سمتم می آمد. نزدیکتر که شد شناختمش: برادرش بود ، با اینکه تابحال نه من و نهخ او مرا از نزدیک ندیده بود، مرا شناخت و با فاصله ای از من ایستاد و به من زل زده بود. جعبه را که دید پرسید چرا جعبه خالیه؟ و من جواب دادم که همیشه پر بود و ازین مکان رد میشدم اما حالا خالیست. ب
حالا که دارم این پست رو می نویسم زیر بزرگترین و عشق ترین و جیگر ترین نعمت عالم یعنی لحاف و پتو جان! دراز کشیدم و بی محلی می کنم به هرچی صدای ویبره ست. به خدا که هیچ چیزی تو دنیا ارزشمند تر از لحاف و تشک و بالش و پتوی خودت نیست.
می خواستم هر چی لعنت و فحش آبدار هست بیام بزنم و برم بخوابم ولی همشون با باز شدن پنجره و خوردن و بوییدن هوای بارونی کمرنگ شد.
می گم کمرنگ شد چون هنوزم از دستشون عاصیم که باید به خاطر این کوفتی کلاسای مجازی سر صبح از خواب ناز
من خیلی خواب میبینم ، توی همه ی خوابامم یکی از گلام دارن رشد میکنند . هر صبح که از خواب بیدار میشم پر از امیدم که وای من تو خواب دیدم فی لیراتام دوباره برگ میده و بدون اینکه حتی دست وصورتمو بشورم میرم سمتشو با ذوق قربون صدقه اش میرم و ازش میخوام که خوابم تعبیر بشه .اما ديشب ی خواب دیگه دیدم ، خواب دیدم شدم درخت نارنج ، دستام پر از برگن و از انگشتام نارنجای نارنجی وخوش بو آویزونن ، پام شدن ریشه هام و توی زمین جا خوش کردن . آنقدر خوشحا
بالاخره ديشب بعد از سه هفته فاز اول پروژه رو انجام دادم. خیلی سخت نبود و میشد یه هفتهای هم انجامش داد اما تنبلی کردم و سه هفته طولش دادم. شاید بهخاطر این باشه که چند وقت طولانی میشه کد نزدم. به هرحال، ديشب به مانا پیام دادم که متلبش رو میخوام برای شروع فاز دوم پروژه. بعدش که فکر کردم فردا باید ۸صبح از خونه بزنم بیرون و این همه راه ُ برم تا دانشگاه پشیمون شدم که چرا دانلود نکردم.موقع خواب زمانبندی پروژه رو مرور میکردم و اینکه میتونم خوب تم
اتفاق برای تعریف کردن زیاده،اما راستش رو بخواید بدنم به حالت کارخونه برگشته و دوباره دوستان میتونن منو پانکو صدا بزنن،و چقدر خوشحالم که دیگه مجبور نیستم آلارم ساعت رو بذارم برای 6 صبح و با دیدن اون علامته که اعلام میکنه ring in 7 hours ناله کنان به تخت نمیرم.
به طور میانگین بخوایم حساب کنیم،از شنبه ی بعد کنکور تا الان،از 24 ساعت شبانه روز من شاید 6 الی 7 ساعت بیدار باشم،بقیشو خوابم.
اون وقتایی هم که بیدارم گیج خوابم:)))
هیچ برنامه ی خاصی فعلا برای گذر
تا خود صبح خوابم نبرد. فقط یک ساعت و نیم خوابیدم که اونم تایم کلاسم بود که نرفتم بدلیل بیخوابی.
تا خود صبح با خودم کلنجار رفتم که از تقلبا استفاده بکنم یا نه
هی گفتم کار اشتباهیه تو تصمیمای خوبی گرفته بودی واسه خودت.تو قرار بود کار درست رو انجام بدی به هر قیمتی
باز میگفتم وقتی بیفتم چی؟ اون موقع چی تسکینم میده ک بخاطر ی درس ی ترم اضافه بمونی
اخر تصمیم گرفتم تاجایی که میتونم خودم بنویسم و اگه دیدم میفتم تقلب کنم
و اما امتحان.
کلا دوتا سوا
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم
گر چه در چشمان تو عمری فقط تردید بود
آنچه در قلبم همیشه داشتم امّید بود
توی دنیا لحظه ای را با تو بودم ، بعد آن
تا قیامت بر سر آن لحظه ها تشدید بود
با تو شیطان هم خیال سجده دارد در سرش
ما همه سیّاره و چشمان تو خورشید بود
بس که شیرین است و خوش موسیقی گفتار تو
هر زمان نام مرا بردی همان دم عید بود
زیر بار وسوسه این توبه را خواهم شکست
بی گمان لب هایت آن میوه که حوّا چید بود
با سخن چینان بگویید او نمی افتد
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!
ادامه مطلب
یکشنبه ها هشت صبح یه کلاس فوق العاده دارم! حقوق اداری ایران با استادی که برام انگیزه ی انتخاب این گرایش بوده. ولی انقدر شنبه ها خسته میشم که صبح یکشنبه کلا خوابم :|مدتیه که کار جدی تر شده. خیلی دقیق بخوام بگم از دیروز که برنامه ها رو از ترلو اجرا میکنیم همه چی دقیق و رو برنامه س
راجع به سرباز بودنش چیزی نگفتم هنوز.
ساعت 3ونیم شبه؛ هم خستم، هم خوابم میاد، هم داره گشنم میشه، هم فردا صبح زود باید برم نوبت دکتر بگیرم.
یادم باشه به وقتش مفصل راجع بش حرف بزنم.
یسری چیزاهم هست راجع به خودمه. امیدوارم یادم بمونه.
آن یار که عهد دوستاری بشکست / میرفت و منش گرفته دامان در دست
میگفت دگرباره به خوابم بینی / پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست
آن یار که عهد دوستاری بشکست / میرفت و منش گرفته دامان در دست
میگفت دگرباره به خوابم بینی / پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست
بیا این دل واسه تو هر جا میخوای بردار برودلم انتخابشو کرده فقط میخواد توروآی عشق جذابم چند ساله بی تابمکه بهم یه آره بگی شبا بیای به خوابمنم بارونو یه ساحل آرومو خنده های از ته دل باشهتو چقد خوبی چرا انقده محبوبی میخوام بگم عاشقتم الان جاشهرویایی ترین روزامو با تو دارم عشقم نفس از ته دل دوست دارم
درباره این سایت