سوار تاکسی شدم. همیشه اولِ راه کرایه را حساب می کنم. جنگ اول بِه از غرولند و نیتی آخر. دلیل ديگرم هم این است اگر پول خرد لازم داشته باشد کارش راه بیفتد. راه همیشگی بود و کرایه مشخص. راننده پانصد تومان اضافی تر می خواست. ندادم. ترمز زد. پیاده شدم. دو ثانیه بعد سوار تاکسی دیگری بودم که نذر داشت امروز کرایه نگیرد. گفت کارگر است. این دومین باری بود که سوار ماشینی می شدم که به عشق ائمه مسافر جا به جا می کرد.
به قول آقای فاطمی نیا اینا از اسراااره آق
دعایی برای زیاد کردن عشق و علاقه
هر کس این اسم را زیاد بخواند در بین مردم محبوب شود
اگر این اسم را بر چیزخوردنی مانند سیب بخواند و بدمد
به هرکه دهد آن شخص مطیع او شودو اگر به نیت محبت
به کاغذ خطاطی با مشک و زعفران در ساعت مشتری
بنویسد و بر بلندی آویزان کندمحبت مطلوب افزون گردد
یا حَلیمُ یا ذَاالاَناةٌ فَلا یُعادِلُهُ شَیءٌ مِن خَلقِهِ .
و برای دعای رایگان شفاهی میتوانید در اینجا و یا سایتهای ديگرم تقاضا بدید
تیر آخر، شباهنگام، که گامهایم خسته بودند و اندیشههایم افسرده، بر جانم نشست.
عشق در ضعف آمیخته بود. مدتها بود که این دو، همدیگر را ملاقات کرده بودند و جایگاهشان را به دیگری وا گذاشته بودند و من در این میان، حیران، به هردو مینگریستم و مبهوت میگریستم و مسحور، درد را میخریدم. و درد را، چه گران میدهند.
+ و او، شگفتانه، حرکتهایش را، با صبوری تمام، میچیند. تو را میبرد در یک دانشگاه صنعتی-فنی، که حتی جزو گمانهایت هم نبود. اما تو می
به دفتر استادم وارد میشوم با کنایه بعضا تکراری روبهرو میشوم که پیش ما نمیآیی و همیشه با دیگران انگار هستی. میتوانم حدس بزنم این طعنه از کجا میآید از اینجا که چند روز پیش چند ساعتی را در دفتر استاد ديگرم گذراندهام و بر سر کارهایمان کمی با هم اختلاط کرده بودیم. کاش میتوانستم بیپرده حرفهایم را بزنم اما چه میشود کرد بهرحال نه دوست دارم حرمتی را بشکنم نه حوصلهای مانده برای زدن برخی حرفها و نه سیستم حوصله و وقت شنیدن برخی حرفه
جهان هرچند بی دیوانهها خوشدل نخواهد شدفراموشم کن! از من غیر غم حاصل نخواهد شد
خدا در خلقتم دریایی از مستی به جانم ریختکه میدانست با یک خُمره خاکم گل نخواهد شد
منم پیغمبری سرگشته در گمراهی مویتکه بر او جز عذابت آیهای نازل نخواهد شد
بجز این ناخدای پیر از تقدیر بیحاصلکسی بازیچۀ طوفان بیساحل نخواهد شد
شبیه بیتهای سبک هندی مستیی دارمکه نیم ديگرم بی بودنت کامل نخواهد شد
اگر با دیگری هستی، فراموشم کن و بگذرکه جز دست اجل حلّال این مشک
همه مرا دوست دارنددر تقویم انجمن سال دوم بود تازه واردی به یکی از این گروهها پیوست. . بزودی معلوم شد که وضعیتش خیلی وخیم است، و از همه مهمتر که می خواست بهبود پیدا کند. . {او گفت:} "از آنجا که من قربانی اعتیادی ديگرم که حتی از اعتیاد به الکل هم شرم آورتر است، شاید شما مرا درمیان خودتان نپذیرید."(دوازده گام و دوازده سنت)وقتی به انجمن آمدم، همسر، مادر و زنی بودم که شوهر، فرزندان و خانواده اش را رها کرده بو د . من به الکل و قرص معتاد بودم . من هیچی ن
اسفند 97. دم دمای عید. بدون شور. کم انرژی. زودرنج. غالبا بی حوصله و ایستاده در لحظه ی بحرانی.اسفند 95. دم دمای عید. پر شور. سودای تجربیات نو. در تکاپو برای شروع اولین سفر مستقلم. سفر به ترکمن صحرا. رویارویی با ناشناخته ها، چالش ها، خطرات و چشم به راه آموزه های جدید.
سفری که با یک شعار شروع شد: "سفر به دیگر سو، درک تفاوت ها" ! جمله ای که یک انتظار در پس خود داشت. انتظار از جاده، طبیعت و مردمان: دیدن تفاوت ها و دمخور شدن با آنها تا درک کردنشان. اما غافلگیری
گمانم بهتر بود از یک سال پیش این وبلاگ را میزدم. کارکردی که از اینجا میخواهم کارکرد گودریدز نیست. میخواهم بخشهایی از آنچه از کتابها یاد میگیرم را بنویسم، و همچنین برنامهام برای خواندن را. باشد که پنج شش سال بعد دید درستی داشته باشم که دقیقاً چه مسیری را طی کردهام.
دارم به این نتیجه میرسم که کمتر رمان و داستان کوتاه بخوانم. احتمالاً راه من نیستند. یک کتاب دربارهی پایتون را شروع کردهام که لینک دانلودش اینجا هست. همزم
دلم میخواهد رها کنیم. حرف بزنیم، از حال و روزمان صحبت کنیم. درباره ی شهرت برایم بگویی و من، دو دلِ تصمیم های لحظه آخری ام شوم. برویم کافه ای، کومه ای، پشت بامی، کوچه ای باریک با پله های نامتقارن کنار میدان دربند. دست هایت را بگیرم. برایم پیانو بگذاری و لحظه ای درنگ نکنم برای دعوت کردنت به رقصیدن. با یک دست، دستانت را بگیرم و با دست ديگرم تو را آنقدر به خودم نزدیک کنم که دنیا هم نتواند فرقی میانمان قائل شود. آسمان هم ببارد.
دلم تو را میخواهد و
1) ۵ یا ۶ ساله بودم که برادر بزرگم راهی سربازی شد، آن روزها هر سربازی را در هر کجا میدیدم با ذوق فریاد میکشیدم "دوستِ عباس" آخر در خیالهای کودکانهام همهی سربازها همدیگر را میشناختند و با هم رفیق بودند، چندین سال بعد برادر ديگرم راهی سربازی شد،با وجود اینکه بزرگتر شده بودم ولی گویا ضمیر ناخودآگاهم نمیخواست واقعیت را بپذیرد. حالا ۱۴، ۱۵ سال از آن روزها میگذرد ولی انگار هنوز هم در ضمیر ناخودآگاهم ثبت است که همهی سرب
سلامت و سبک زندگی/19
به مناسبت ماه محرم
با فرا رسیدن ماه محرم، شعارنویسی روی خودروها در سطح شهر به شدت افزایش پیدا می کند و برخی افراد و حتی برخی مراکز رسمی وابسته به شهرداری ها نیز با نیّت خیر و در قالب پرپایی موکب ها و ایستگاه های صلواتی، یکی از خدمات خود را در قالب شعارنویسی صلواتی خودروها» ارائه می دهند.
از طرفی دیگر بر اساس قوانین راهنمایی و رانندگی، الصاق یا نصب یا نقش هر نوع آگهی، نوشته، عکس و نوشتن عبارات و ترسیم نقوش روی شیشه ها یا
داشتم موهایم را سشواز میکشیدم که شلنگ تخته اندازان آمد تو و یکی خواباند زیر گوشم. بی مقدمه، بدون برنامه ریزی. چشم هایش سرخ سرخ بود و نفس هایش سنگین. یک لحظه هجوم خشمی که از شکمم بلند و شد و تا زیرگلویم بالا آمد را حس کردم. نفسم را آرام بیرون دادم و بعد دستم هایم شل شدند. آویزان و بی حرکت دو طرف بدنم ماندند. سشواری که در لحظه ی اصابت خاموش شده بود در یک دستم و برسم در دست ديگرم بود. نگاهم را هم انداختم پایین و منتظر سیلی بعدی ماندم. حقم نبود. نمی
موبایلم را که روشن میکنم و صفحه اینستاگرامم را باز، چندمین استوری را دوست عزیزم گذاشته و صفحه دوست ديگرم را معرفی کرده و نوشته از جمله مادرانی که فقط غر نمیزنند، عمل میکنند.
خواندن همین جمله کافی است تا فکر کنم من دارم غر میزنم؟
و حتما غر زدن انواع مختلف دارد و لابد در یکی از آنها میگنجم!
چند روز بعد هروقت فرصتی کنم به این مساله فکر میکنم که آیا من مادر غرزنی هستم؟ و سعی میکنم پستهای وبلاگم یادم بیاید. احساس ناخوبی از خودم دار
حذف کردن بدون مدرک نقاشی انحصاری سردار دلها از ویکی مدیا مخزن رسانه آزاد!
فایل PDF از صفحه ویکی مدیا با پیام هشدار بدون مدرک برای حذف کردن نقاشی سردار دلها!
لینک جستجوی تصاویر گوگل که نشان میدهد این نقاشی از چهره پاک شهید بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی انحصاری است
و یکی از آثار حقیر است بمانند نقاشی ديگرم از چهره پاک شهید المهندس که آن هم انحصاری میباشد
و جالب است که هنوز بنا به دلایل بیهوده خودشان حذف نشده است!
این هم آزادی به شیوه فرن
امروز می توانست خیلی خوب تمام شود. روز خوب به نظر من روزی است که وقتی تمام می شود آدم از خودش و برنامه اش و کارهایی که در آن روز کرده راضی باشد. امروز تا غروب از خودم خیلی راضی بودم. کلی کار مفید کرده بودم و برای شب هم کلی برنامه مفیدتر داشتم. وقت نماز مغرب به شدت خسته و خوابالود شدم. دوست داشتم همانجا بروم تا صبح بخوابم. اما چون میدانستم اگر بخوابم نهایتا ساعت یک و دو نیمه شب بیدار میشوم و بعدش برنامه خواب و بیداری ام از اینی که هست به هم ریخته تر
با سلام و عرض تسلیت به همشهریان زله زده و داغ دیده استانم
یک مقدار به عقب برگردیم. صف ماشین هایی که شب تا صبح درب خانه ای به انتظار شفا ایستاده بودند و خدا را فراموش کرده و به غیر خدا دل بستند و به تعبیری برای خدا شریک گرفتند این شب های سرد هم همچنان در خیابان ها به سر می برند. لرزه هایی که لرزه به دلها انداخته و ما رو به یاد خدا انداخته، به یاد اینکه او خدایی است که شریکی ندارد. شفا و درمان درد ها از اوست. افردای که ندانسته صف بستند و برای خدا شر
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم،
پیاده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب
شکسته خواهد شدو سفرهای که تهی
بود، بسته خواهد شدو در حوالی شبهای
عید، همسایه!
صدای گریه نخواهی
شنید، همسایه!
همان غریبه که قلک نداشت،
خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت،
خواهد رفت
*
منم تمام افق را به
رنج گردیده،
منم که هر که مرا دیده،
در گذر دیده
منم که نانی اگر داشتم،
از آجر بودو سفرهام ـ که نبود
ـ از گرسنگی پر بودبه هرچه آینه،
تصویری از شکست من است
به سنگسن
تی فاشیسمˈفۊبر
أن می تازه کیتابˇ نامه، هأ دیشبه بینیویشتم. بدأ اول شمه ره واشکافم اصن أن چی
ایسه-یأ.
أ ناخۊشی-دانه اول دفأ ایتالیا دۊرۊن چاکۊده بؤبؤ.
ایتالیا ایتأ کئوانی-یان أنأ چاکۊده. بزین جه اۊیأ کی گیلکان، خئلی اشانˇ غذائان کمه، هنˇ وأستی أرا اۊرا جأ هر چی دینیدی اشانˈ وأ. فیلفؤر اۊنˇ چاکۊدنˈ آمؤجد ؤ أورد نهد خۊشانˇ سفره سر. بدأ أنم شمرأ بگم کی فاشیسمˇ فۊبردن هیچ سختی نأره، أنقد راحته کی شمرأ باور نأیه.
أنم وا بدأنید کی اگه خأئید أ کار
سلام .من رسول مهدی جبار هستم و قصد دارم در قسمت مداد گرافیتی من(my graphit kreide)” به شما آموزش طراحی کاراکتر بدم.
شاید بارها پیش آمده باشد که از دیدن شخصیت های کارتونی و بازی های کامپیوتری لذت برده باشید یا از خلاقیت در روش طراحی آنها شگفت زده شده باشید.
شاید تصور کرده اید که طراحی این شخصیت ها کار ساده ایست، ولی وقتی دست به قلم شده اید، بعد از تلاش زیاد و نرسیدن به نتیجه مطلوب پی به سختی موضوع برده باشید.
طراحی کاراکتر
آموزش نقاشی
آموزش نقاشی بزرگ
"رهام سالیانی" مهندسِ عمرانی -که با جگوار کلاسیک ایکس جی 12 خود توی آژانس کار میکند- به تازگی، و دقیقا مشخص نیست چه مدت قبل؟ صمیمیترین دوستِ خود "آنسه" را از دست داده. آنسه دختری شاد و پرانرژیست که بهطور ناگهانی جایی در گذشتهی رهام خودکشی میکند. عجیب بودن این مرگ که در ادامه منجر به بحرانهای روحی رهام میشود، و عذاب وجدان راوی نسبت به این مرگ، رهام را وادار میکند را در پی علت این مرگ درآید.
"از پنجشنبهها متنفرم" اولین رمان مهران
بسم الله الرحمن الرحیم: بنده در این متن هیچ قصد توهین به شخص خاص یا فردی خاص را نداشته و ندارم این متن وبلاگ فقط نظری تراوش شده از ذهن بنده است که به آن عقیده دارم .
مشاوران و روانشناسان گاهی در طول ارائه مشاوره خویش به طور ناخودآگاه دست به مغالطات می زنند، مغالطاتی که هم در حوزه ی کاری آنها رخ میدهد ،هم در حوزه فردی این افراد.باید بدانید که مسئله ی تخصص در رشته خود و فراگرفتند علوم و حرفه ی آنها جدا و گاهی آمیخته به مغالطات هست.
گاهی افرادی که
میخواهم نصیحتتان کنم. من سرد و گرم روزگار را نچشیدهام؛ اما دیدم که دست مردم! هر چند شنیدن کی بود مانند دیدن؛ ولی به هر حال دور و برم کم نیست از کسانی که چهار پیراهن بیشتر از من پاره کرده باشند. مثلا همین چند وقت پیش آستین لباس خواهر کوچکم پاره شد. حالا انقدر درگیر حواشی نشوید. مهم نیست که گفته؛ مهم این است چه گفته. البته این هم برای مردم و در و همسایه است. اگر من چیزی نوشتم، حتی نبینید چه گفتهام. فقط بخوانید و رد شوید و شعر یادم رَ» گوش بدهید
"رهام سالیانی" مهندسِ عمرانی -که با جگوار کلاسیک ایکس جی 12 خود توی آژانس کار میکند- به تازگی، و دقیقا مشخص نیست چه مدت قبل؟ صمیمیترین دوستِ خود "آنسه" را از دست داده. آنسه دختری شاد و پرانرژیست که بهطور ناگهانی جایی در گذشتهی رهام خودکشی میکند. عجیب بودن این مرگ که در ادامه منجر به بحرانهای روحی رهام میشود، و عذاب وجدان راوی نسبت به این مرگ، رهام را وادار میکند را در پی علت این مرگ درآید.
"از پنجشنبهها متنفرم" اولین رمان مهران
دانلود کتاب من او را دوست می داشتم
این فایل نسخه کامل کتاب من او را دوست می داشتم می باشذ.
دانلود فایل
دانلود کتاب من او را دوست داشتم pdf funport.ir › دانلود+کتاب+من+او+را+دوست+داشتم+pdf - Translate this page دانلود کتاب رمان من او را دوست داشتم + کتاب صوتی دانلود کتاب رمان من او را دوست داشتم دانلود رمان من او را دوست داشتم من او را دوست داشتم اثر آنا گاوالدا - نسخه صوتی و . ک
همیشه کسی را در نظر داشته باشید مثلا یک عشق که می خواهید به او برسید عشق به کامپیوتر، عشق به موتور یا ماشین عشق به خانه گرفتن یا مثلا رسیدن به عشق انسانی باعث می شود شما همیشه در مسیر موفقیت قدم بردارید و تلاش و سبقت از هم نوعان خود بگیرید.همیشه گاهی اوقات بعضی عشق ها شما را به بلندترین قله ها می رساند.چرا؟! چون هدف را انتخاب کردید و برای ان مغزتان را درگیر کرده اید و مدام به ان فکر می کنید پس مطمئن باشید دست خواهید یافت
دیدگاه شما مشخص کنن
حاجقاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در اقدامی تروریستی به شهادت رسید اما زندگی این سردار بزرگ همراه با راز و رمزهایی بوده است که بخشی از آنها از زبان برادر کوچکتر این سردار فاتح بیان شده است.
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس، سردار قاسم سلیمانی در سال های اخیر به نامی تبدیل شده بود که لرزه بر اندام آمریکا و اسرائیل و داعش انداخت، سرداری که عکس او با برق نگاه پر صلابتش تصویر اصلی یکی از شمارههای مجله newsweek شده با تیتری
من از سایت زیر ک آقای Andi tix در مورد روانشناسی دین مطالعه و برسی کرده بودند رو ترجمه کردم https://www.psychologytoday.com/us/blog/the-pursuit-peace/201712/the-psychology-religion
یکی از اولین خاطرات من از کلیسا است. به نظر می رسید که ما همیشه برای گفتن تسبیح زودرس می رسیدیم ، اما صبح امروز یکشنبه ، مادر و برادرم دیر آمدیم. ما دو برابر آن را از پله های بتونی بلند کردیم تا درهای فی کلیسای سنتی کاتولیک با آجر قرمز را باز کنیم تا درهای حرم را بسته ببینیم.به نظر می رسید که به دلیل تأخیر ا
سلام
من دلم نمیخواهد وقت عزیزتان را بیخود هدر بهم.اگر این پست را نخوانید هیچ چیز را از دست نداده اید؛ولی برای اینکه تا اینجا امده اید دست خالی بر نگردیدپیشنهاد من اینست که توضیح عنوان را در اخر اخر پست بخوانید:)
خب، دوباره یادم رفته بود اینجا هیچکی ادمو به خاطر خودش دوست نداره و هیچکی اصولا براش مهم نیست که تو زنده ای یا نه.اینجا که میگم مکانی است حدودا سه در چهار یا بیشتر که 4 انسان عاقل و بالغ همنفس هم در آن زندگی میکنند هر لحظه با هم در ارتب
اینجا من در مورد موضوعی نوشتم که ذهنم را مدتها به خودش مشغول کرده بود و آن هم این بود که چرا بعضی بازیها اگرچه امیدریاضی شان مثبت است اما دوست نداریم انجامشان بدهیم و به این ترتیب سری چطور با آمار و احتمال خودمان را بفریبیم» خلق شد!
میخواهم از یک چالش ذهنی ديگرم برای شما بنویسم که هنگام خواندن کتاب پادشکنندگی» برایم بسیار شفاف شد و دلم میخواهد آن را با شما در میان بگذارم و آنهم در مورد نقاط ضعف و قوت نگریستن به میانگینهاست. بنابر
السلام علیک یا أباعبداللهوعلی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعاسلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهارولاجعله الله آخر العهد منی یارتکمالسلام علی الحسینوعلى علی بن الحسینوعلى أولاد الحسینوعلى أصحاب الحسین
بسم الله الرحمن الرحیم»
وصیت نامه شهدا
هرکس من را طلب میکند مییابد مرا، و کسی که مرا یافت، میشناسد مرا، و کسی که من را دوست داشت، عاشق من میشود و کسی که عاشق من میشود، من عاشق او میشوم و کسی که من عاشق او بشوم،
درباره این سایت